Psychology and related sciences

Study of psychology with other scientific fields and its influence from other sciences

Psychology and related sciences

Study of psychology with other scientific fields and its influence from other sciences

Psychology and related sciences
Presenting summaries of psychology books in Persian and English
Case studies on the relationship between psychology and religion, mysticism, philosophy, politics, social sciences, the influence of media, art and music
Provide a summary of the lecture series of professors related to the topic of the site
Review and analysis of scientific articles

خلاصه کتاب

درمان اختلالات خواندن

دکتر مصطفی تبریزی علیرضا تبریزی نرگس تبریزی

 

مقدمه

کتاب حاضر کتابی است کاربردی برای متخصصین رشته های روانشناسی، مشاوره تحصیلی ، آموزکاران و معلمانی است که در این حوزه کار کرده و شامل آزمون ها و تکنیک های تخصصی برای درمان این اختلال می باشد. ما در اینجا خلاصه از این کتاب ارزشمند را مطرح می کنیم. باشد که چراغ راه جویندگان کسب علم و دانش باشد.

 

بخش اول اختلالات خواندن

 

باتوجه به تعاریف گوناگون از اختلالات یادگیری، می توان گفت دانش آموزی اختلال یادگیری دارد که:

1- تنها در یک یا چند ماده درسی مشکل داشته باشد نه در همه دروس.

2- از نظر هوشی در حد متوسط یا بالاتر از آن باشد.

3- از نظر بینایی، شنوایی و مغزی بیمار نباشد.

4- از نظر عاطفی و سازگاری مشکل جدی نداشته باشد.

5- در برخی از فرایندهای روانی پایه ( ادراک دیداری، شنیداری، درک زبان شفاهی و کتبی) دچار مشکل باشد.

6- بین میزان پیشرفت تحصیلی و توانایی ذهنی او تفاوت زیادی وجود داشته باشد.

 

عوامل اختلال خواندن از دیدگاه ورنون (Vernon) :

1- عدم آمادگی برای خواندن

2- معلولیت های جسمانی مانند اشکالات دیداری و شنیداری

3- نیروی زیستی ناکافی

4- عقب ماندگی عمومی رشد گفتار و اشکالات گفتاری

5- محدودیت در واژه ها

6- معلولیت های فرهنگی و اجتماعی

7- عوامل شخصیتی( اشکالات عاطفی و سازگاری)

8- عوامل اجتماعی

9- عوامل محیطی

10- عدم توجه مدرسه و تغییر مکرر مدرسه یا آموزگار

11- شرایط نامساعد خانه

12- روش های آموزشی ناقص و تشکیلات ناقص مدرسه

13- محتوای ناکافی متن خواندنی که حاوی ارزش باشد.

14- اشکال در درک موقعیت فضایی

15- عدم برتری جانبی

16- اختلال در قدرت حرکتی

17- تشخیص ضعیف بین تصاویر مشابه

 

ویژگی های کودکان دارای اختلال خواندن

 

 

اگرچه نمی توان ویژگی های صد در صد مشابهی را در این گونه کودکان مشاهده کرد، اما می توان گفت اغلب آن ها ویژگی های زیر را دارند:

1- بیشتر این کودکان پسر هستند. بنابر برخی تحقیقات، تعداد پسرانی که این مشکل را دارند، چهار برابر تعداد دختران است.

2- در کلاس های درس غالبا مشکلات رفتاری دارند.

3- تمایل به خواندن ندارند.

4- قادر نیستند یک دایره لغات بینایی ایجاد کنند.

5- دامنه توجه شان کوتاه است.

6- در تمرکز، مشکل دارند.

7- معمولا در مدرسه افت تحصیلی دارند.

8- معمولا دارای مشکلات جسمی مانند ضعف بینایی و شنوایی هستند.

9- اغلب شان مسائل هیجانی دارند.

10- احساس نا امیدی، بی لیاقتی و کم جراتی می کنند.

11- در خواندن شفاهی و کلامی تردید می کنند و گاه دچار لکنت می شوند.

12- هنگام خواندن، به جای این که چشم های شان را حرکت دهند، سرشان را حرکت می دهند.

13- کلمه به کلمه می خوانند.

14- به زحمت، با صدای کشیده و لحن یکنواخت می خوانند.

15- به نقطه گذاری ها توجه ندارد و از توجه کردن به معنی کلمات غافلند.

16- وقتی مطلبی را آهسته می خوانند، لب های شان را تکان می دهند یا در ذهن شان کلمات را می خوانند.

17- واژه را غیر مرتبط با محتوا و غیر مرتبط با عناصر آوایی حدس می زنند.

18- کلماتی را که تازه خوانده اند، جابه جا یا تکرار می کنند.

19- حافظه ی دیداری و شنیداری شان ضعیف است.

20- فاقد تمیز و تشخیص کافی شنیداری شان ضعیف است.

21- محیط خانوادگی شان برای موفقیت در مدرسه به آن ها فشار می آورد و یا این که نگرش منفی و افراطی به عملکرد مدرسه دارند.

22- در مدرسه سازگاری مناسبی ندارند.

23- رشد اجتماعی کافی ندارند.

 

سبب شناسی این اختلال تقریبا در تمامی تئوری ها بر پایه چهار اصل بنا شده است:

1- درک بینایی و حافظه ی بینایی مختل

2- ترکیب بین حسی مختل

3- یادآوری مختل نظم تداعی ها و سری ها

4- پردازش کلامی مختل

 

مقدمات درمان بازپروری

گام اول) انگیزه درمانگر

گام دوم) ارتباط خوب خوب خوب

گام سوم) گوش کردن فعال

گام چهارم) پرسشنامه والدین و مدرسه

گام پنجم) هوشبهر

گام ششم) کار گروهی و مشترک و ارجاع دادن

گام هفتم) مصاحبه با درمانجو

گام هشتم) تعیین متن برای آزمون و سنجش خواندن

گام نهم) سنجش و تشخیص

گام دهم) طراحی برنامه درمان

گام یازدهم) تهیه ی امکانات برای درمان

گام دوازدهم) ارائه اطلاعات به والدین و کتاب درمانی

 

بخش دوم درمان

پس از طی کردن مراحل 12 گانه دیدگاه روشنی برای درمان به درمانگران می دهند.

و حال به دو فعالیت نیاز دارد:

1- فعالیت اول: مربوط به بررسی نوروسایکولوژی ( عصب روانی ) و انجام تمرین های لازم برای توانمند کردن آن بخش از دستگاه عصب، روان و مغز است که در توانایی خواندن نقش دارند.

تمرین های پایه که موجب تحریک نورون ها شده و باعث ایجاد تغییراتی در دندریت ها، آکسون و جسم سلولی می شود در زیر ارائه می گردد:

1- راه رفتن با ریتم ضربه هایی که درمانگر ایجاد می کند.

2- پریدن جفت پا در دو طرف طناب، از طرف جلو و عقب.

3- تمرین لی لی با هردو پا.

4- تعریف کردن لطیفه.

5- نگاه کردن به ابرها، شکل سازی و داستان سازی در مورد آن ها

6- گذاشتن کتاب روی سر و راه رفتن در جهت های مختلف با حفظ تعادل

7- تاب بازی به صورت جلو، عقب، چپ و راست و چرخشی

8- چرخاندن میله با انگشتان

9- خوابیدن و غلت زدن روی توپ پلاستیکی عاج دار

10- اجرای پانتومیم

11- نشان دادن حالت های هیجانی مختلف با تغییر چهره

12- مچاله کردن کاغذ توسط دو دست، به طور هم زمان

13- شمارش معکوس اعداد طوری که هر بار به تعداد عددها افزوده شود.

14- شمارش معکوس اعداد زوج و فرد

15- تقلید حرکت حیوانات

 

2-گروه دوم فعالیت های درمانی: پرداختن به مشکلات است که در جدول 60 موردی سمن در کتاب آمده است.

 

اقداماتی برای کودکانی که کمی بیش فعال و کم توجه هستند.

1- پیش بینی راهی برای تخلیه انرژی اضافی کودک

2- ایجاد فضای مطبوع

3- عدم تمرکز و تجمع آن ها در یک جا

4- اجرا کردن بدون چون و چرای انضباط

5- محروم کردن

6- افزایش تمرین هایی برای افزایش توجه

7- خود داری از برچسب زدن

 

بخش سوم نظریه دومن و دلاکاتو در درمان اختلال خواندن

این دو تئوری تشکل نظام عصبی را ارائه و تکمیل کردند: اگر نظام عصبی در طول زندگی کودک مراحل رشد طبیعی خود را طی کند، کودک دچار مشکل یادگیری نخواهد شد.

درمان در این نظریه 4 مرحله دارد که باید به ترتیب صورت بگیرد.

مرحله اول

1- خزیدن یک طرفه

2- وضعیت خوابیدن

3- شنوایی

4- تمرین بینایی

مرحله دوم

1- چهار دست و پا رفتن تقاطعی

2- تمرین شنوایی

3- تمرین بینایی

مرحله سوم

1- راه رفتن با الگوی تقاطعی

2- تمرین شنوایی ( با چشمانی بسته و با چشمانی باز)

3- تمرین بینایی

4- هماهنگی عمومی بدن

5- جهت یابی

مرحله چهارم

1- فعالیت های برتری طرفی: خوردن نوشیدن مسواک زدن برداشتن اشیاء تشخیص حس لامسه

2- نوشتن

3- پرتاب کردن

4- برتری پا

5- برتری گوش

6- برتری چشم: چشمک زدن

7- برتری چشم: پاییدن

8- نشانه گیری

9- نگاه کردن از روزنه

 

منبع: درمان اختلالات خواندن -  دکتر مصطفی تبریزی ، علیرضا تبریزی ، نرگس تبریزی انتشارات فراوان ویرایش جدید چاپ سی و دوم - 1400

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 January 22 ، 04:28
سید محمد رضا پارسی کیان

در این مطلب سعی بر آن است تا کتابی در زمینه روان درمانی گروهی را به صورت خلاصه بررسی کنیم و نحوه و کاربرد آن را مشخص کنیم . چرا که چکیده ای از مطالب هر بخش این کتاب قطعا کار دانشجویان و همکاران رشته های مشاوره و روانشناسی را راحت تر کرده و در صورت لزوم و بررسی قبلی برای تهیه کتاب برای عمیق تر شدن در مطالب اقدام خواهند کرد.

زندگی نامه اروین د. یالوم

اروین د. یالوم (Irvin David Yalom) آمریکایی از چهره‌های مطرح روانپزشکی در سال‌های اخیر می‌باشد. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی پزشکی بوده و پس از اتمام دوره‌ی آموزش و طرحش فعالیت آکادمیک خود را در دانشگاه استنفورد آغاز کرد. از آن به بعد مشارکت‌های تأثیرگذار او در شاخه‌ی روانپزشکی شروع شد. تدریس در زمینه روان‌درمانی گروهی، بنیان‌گذاری مدل روانپزشکی اگزیستانسیال از جمله دستاوردهای او می‌باشند.

اولین کتاب‌های او غیر‌داستانی و تخصصی بودند که بسیار مورد توجه دانشجویان روانپزشکی قرار گرفتند، به زبان‌های مختلف ترجمه شدند و یکی از آن‌ها (تئوری و عمل در روان‌درمانی گروهی) هنوز به عنوان کتاب درسی به طور گسترده‌ای در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود. علاوه بر کتاب‌های علمی و تخصصی؛ یالوم کتاب‌های داستانی و رمان را نیز در کارنامه خود دارد، این دسته از کتاب‌ها افزون بر محتوای درمانی و علمی دارای نثر شیوا و تکنیک‌های نوشتاری قابل قبولی بودند که شهرت بسیار زیادی در میان عموم مردم برای یالوم رقم زدند و زندگی معنوی و روحی بسیاری از خوانندگان را تحت تأثیر قرار دادند.

این نویسنده اذعان دارد که مخاطب مخفی او درمان‌گرهای جوان هستند. او داستان‌ها و رمان‌های آموزنده برای افراد این حرفه می‌نویسد و به این منوال همواره در مسیر تخصصی خود باقی می‌ماند. او در مصاحبه‌ای بیان می‌کند که در کتب درسی ریشه‌ی تاریخی رشته‌ی درمان‌گری به روانشناسی قرن نوزدهم؛ به خصوص فعالیت‌های فروید و یونگ نسبت داده می‌شود. اما نظر شخصی او این است که فلاسفه و نظریه‌پردازان از ابتدای تاریخ درگیر مسائل وابسته به روانشناسی بوده‌اند. بنابراین او در سال‌های ابتدایی خواندن متون فلسفه را به طور جدی و عمیق در پیش گرفت و این مطالعات را در نوشته‌های خود بسیار مورد استناد قرار داده است.

اروین د. یالوم به عنوان یکی از موفق‌ترین روانپزشک‌های قرن حاضر مفتخر به دریافت جوایز و نشان‌های فراوانی در این رشته شده است و همچنین کتاب هنگامی که نیچه گریست نشان طلا برای بهترین رمان داستانی را از باشگاه مشترک‌المنافع کالیفرنیا را کسب کرده است. از جمله کتاب‌های این نویسنده که به فارسی ترجمه شده‌اند وقتی نیچه گریست، درمان شوپنهاور، مسئله‌ی اسپینوزا، مامان و معنی زندگی، خیره به خورشید، روان‌درمانی اگزیستانسیال، دروغگویی روی مبل، هنر درمان و را می‌توان نام برد.

 

 

 

هدف نویسنده از نوشتن کتاب روان درمانی گروهی

یالوم ویرایش پنجم این کتاب را به کمک مولین لشچ همکارش انجام داده است و حاصل یک دهه کار تحقیقی و بالینی در زمینه روان درمانی گروهی است. نویسندگان این کتاب تازه ترین تحولات در این زمینه را با تجربه بالینی خود همراه کرده اند که به غنای کتاب افزوده است.

یکی از ویژگی های یالوم در نوشتن کتاب درسی این است که به کمک نمونه هایی بالینی بسیار آن را جذاب و خواندنی میکند تا به ویژه برای دانشجویان ثابل استفاده تر شود. در واقع یکی از دلایل موفقیت این کتاب نمونه های بالینی بسیار در آن است. این نمونه از بین هزاران جلسه گروه درمانی این نویسندگان انتخواب شده است.

یالوم در سراسر این کتاب علاوه بر آموزش تکنیک های گروه درمانی به شواهد تحقیقی بسیاری استناد کرده است و به اعتقاد او روان درمانی گروهی بدون پشتوانه کار تحقیقی امکان رشد نخواهد داشت به همین دلیل یالوم شدیدا به تحقیقات روان شناختی و اجتماعی که به حوزه درمان ارتباط دارد اهمیت می دهد.

ارائه مباحث نظری و شیوه های کاربردی در این کتاب به نحوی است که برای درمانگرانی که صرفا با درمان انفرادی سروکار دارند نیز اطلاعات مفیدی فراهم می کند.

 

مخاطبان کتاب روان درمانی گروهی

اغلب خوانندگان این کتاب درمانگرند تلاش شده که جنبه بالینی داشته باشد. این کتاب برای افرادی که علاقه دارند که کار در زمینه روان درمانی گروهی انجام دهند بسیار مفید بوده و از آنجا که گروه درمانی اولین بار در دهه چهل شناخته شد، از آن زمان دستخوش تغییرات بسیاری بوده تا با تغییر در حوزه عملی درمان مطابقت کند. همچنان که سندروم های بالینی، موقعیتها و رهیافتها نظری تازه ای پدیدار شده است، گروه درمانی تنوع بیشتری یافته است، بهتر است از گروههای درمانی سخن بگوییم و نه گروه درمانی. گروههایی برای اختلاف وحشت، گروهایی برای افسردگی حاد و مزمن، گروه هایی برای جلوگیری از عود افسردگی، گروه هایی برای اختلالات خوردن، گروه های حمایتی برای بیماران مبتلا به سرطان، ایدز، آتروز، و اسکیزوفرنی مزمن، افراد الکی ، والدینی که کودکانی که آزار جنسی دیده اند، مردانی که همسران خود را کتک می زنند، افرادی که از همسران خود جدا شده اند، خانواده های مشکل دار، زنان و شوهرها و همه اینها و بسیاری دیگر اشکال مختلف گروه درمانی است. اما سطح کتاب به علت داشتن اصطلاحات تخصصی و درسی بودن برای افرادی که تحصیلات عالیه دارند مفید است و به عبارتی دیگر کتاب کاملا تخصصی است و برای متخصصان مشاوره و روانشناسی مناسب است. برای استفاده مفید از این کتاب بهتر از که در دوره های ارشد و دکتری خوانده شود که در این سطح مفاهیم کتاب قابل درک تر است.

 

خلاصه فصل به فصل کتاب

 

فصل اول عناصر درمان

در این قسمت از عناصر 11 گانه تجربه درمانی خود یالوم را مورد اشاره قرار می دهد.

1- امیدوار کردن

2- همگانی بودن تجارب انسانی

3- فراهم کردن اطلاعات

4- نوع دوستی

5- اصلاح رفتار درمانجو در موقعیتی مشابه وضعیت خانوادگی او.

6- ایجاد تکنیک های اجتماعی شدن.

7- رفتار تقلیدی

8- یادگیری بین فردی ( فصل دوم)

9- انسجام گروه ( فصل سوم )

10- تخلیه هیجانی ( فصل چهارم )

11- عناصر وجودی ( فصل چهارم )

در این فصل در باره هفت عنصر اول صحبت میکنیم:

1- امیدوار کردن

در هرگونه کار روان درمانگری امید دادن اهمیتی حیاتی دارد. باید به درمانجو امید درمان داد تا به جلسات درمانی ادامه دهد و بتوان عناصر درمانی دیگر را به کار بست.

2- همگانی بودن تجارب انسانی

بسیاری از افراد با این فکردائمی وارد درمان می شوند که رنج و اندوه آنان منحصر به فرد است و فقط آنها هستند که ترسها، مشکلات غریب، افکار و امیال و خیالپردازی های خاصی دارند. درگروه درمانی، به خصوص در مراحل اولیه، از آنجا که منحصر به فرد بودن احساسات درمانجو تایید نمی شود درمانجو احساس آسودگی می کند.

3- فراهم کردن اطلاعات

در زیر عنوان انتقال اطلاعات این موضوعات را هم می گنجانم. دستورالعمل آموزشی درباره بهداشت روان، بیماری روانی، پویاییهای روانی کلی و نیز توصیه، نصیحت یا حتی راهنمایی مستقیم از سوی درمانگر یا سایر اعضای گروه.

4- نوع دوستی

گروه درمانی از این نظر که تنها درمانی است که به درمانجویان این امکان را می دهد که برای دیگران مفید باشند امکان منحصربه فردی است. در ضمن تعویض نقش را تشویق می کند. به این معنا که درمانجویان گاهی در نقش دریافت کننده کمک و گاهی در نقش فراهم کننده کمک در گروه ظاهر می شدند. و البته، درمانجویان در فرآیند گروه درمانی کمک بسیاری به یک دیگر می کنند. آنان حمایت می کنند، اطمینان خاطر می دهند، توصیه می کنند و بینش می دهند آنان مشکلات مشابهی دارند.

5- اصلاح رفتار درمانجو در موقعیتی مشابه وضعیت خانوادگی او.

بخش عمده درمانجویانی که وارد گروه می شوند، به استثنای آنهایی که دچار استرس بعد از واقعه اند یا از یک استرس محیطی یا جسمانی رنج می برند، غالبا در اولین و مهم ترین گروه در زندگی خود تجربه ای بسیار ناخوشایند داشته اند. اولین خانواده گروه درمانی از بسیاری جهات شبیه یک خانواده است. در گروه چهره های مقتدر / والدینی، چهره های خواهر و برادری / همسال، الهام های شخصی عمیق، عواطف قوی و صمیمیت عمیق و نیز احساسات رقابت جویانه و خصومت طلبانه دیده می شود.

6- ایجاد تکنیک های اجتماعی شدن.

یادگیری اجتماعی رشد مهارتهای اجتماعی اساسی عاملی درمانی است که در همه گروههای درمانی به کار می رود، هرچند که ماهیت مهارت های آموخته شده و صراحت فرآیند آن بر حسب نوع گروه درمانی تفاوت گسترده ای دارد. مثلا ممکن است در گروه هایی که بیماران را آماده بستری شدن در بیمارستان یا مرخص کردن کردن می کنند یا گروه های نوجوان تاکید صریحی بر رشد مهارت های اجتماعی شود. ممکن است از اعضای گروه خواسته شود که نقش کسی را بازی کنند که می خواهد با کارفرمای آینده اش حرف بزند یا کسی دعوت به شام کند.

7- رفتار تقلیدی

درمانجویان در دوران روان درمانی انفرادی ممکن است گاهی اوقات مثل درمانگر خود حرف بزنند، راه بروند و بنشینند و حتی فکر کنند. شواهد بسیاری نشان می دهد که گروه درمانگران با الگوسازی رفتارهای خاصی، برای مثال خود آشکار سازی یا حمایت در الگوهای ارتباطی گروه خود تاثیر می گذارند.

 

فصل دوم یادگیری بین فردی

اهمیت روابط بین فردی 

از هردیدگاهی که جامعه انسانی را بررسی کنیم، خواه تاریخ تحول گسترده انسان را بررسی کنیم و با رشد فرد را، همیشه ناچاریم انسان را در چارچوب روابط بین فردی اش در نظر بگیریم . اطلاعات متقاعد کننده ای از مطالعه بر روی انسان ها همیشه به صورت گروهی زندگی کرده اند و اعضای آن روابط مداوم و نزدیکی داشته اند و نیاز به تعلق، انگیزه ای قوی، اساسی و مداوم است.

 

فصل سوم انسجام گروهی

در این فصل ویژگی های انسجام، و شواهد بسیار در تایید انسجام گروهی را به عنوان عامل درمانی و راهای مختلفی را که انسجام گروهی باعث تهسیل درمان می شود بررسی می کنیم.

اهمیت انسجام گروهی

آنچه اهمیت دارد سهیم کردن دیگران در جهان درونی خود و سپس پذیرفته شدن توسط دیگران است. پذیرفته شدن از سوی دیگران سبب می شود که درمانجو دیگر تصور نکند که اساسا موجودی نفرت انگیز و غیر قابل قبول است و دوست داشتنی نیست. نیاز به تعلق در همه ما ذاتی است. هم پذیرش از سوی گروه و هم وابستگی در وضعیت درمان انفرادی نشان دهنده این نیاز است. 

در کتاب شواهدی را به عنوان مثال آورده که یکی از آنها را به اختصار توضیح میدهیم.

نتیجه گیری های مشابهی در مطالعه ای در مورد چهل و هفت درمانجو در دوازده جلسه روان درمانی گروهی به دست آمد. تغییر در شخصیت از دیدگاه خود درمانجو با احساسات عاطفی در گروه و ارزشیابی آنها از انسجام کلی گروه همبستگی با معنایی داشت.

بینش کارل راجرز در مورد شرایط ایده آل رابطه درمانجو درمانگر

1- درمانجو در ابراز احساساتش به نحو فزاینده ای آزاد خواهد بود.

2- او واقعیت را می سنجد و می تواند محیط، خود و سایر افراد را بدون تمایز احساس و ادراک کند.

3- او به نحو فزاینده ای از ناهماهنگی بین تجارب و درکی که از خودش دارد آگاه می شود.

4- او از احساساتی که قبلا آن را در آگاهی انکار ا تحریف کرده بود آگاه می شود.

5- خود پنداره او که اکنون شامل جنبه های تحریف شده یا انکار شده است. با تجربه اش هماهنگ تر می شود.

6- او به نحو فزاینده ای میتواند بدون احساس تهدید، احترام مثبت و بی قید و شرط درمانگر را تجربه کند و خودش هم نسبت به خود احساس مثبت بی قید و شرطی پیدا کند.

7- او به نحو فزاینده ای ماهیت و ارزش تجارب خود را ارزیابی می کند.

8- او در برابر تجربه کمتر بر حسب ارزیابی دیگران واکنش نشان می دهد و واکنش او بیشتر بر اساس کارایی خود در پیشبرد رشدش است.

 

فصل چهارم عناصر درمان: یکپارچگی

10- تخلیه هیجانی

همیشه به عنوان عاملی که نقش مهمی در فرآیند درمانی دارد به شمار می آمده است، هرچند که منطق مورد استفاده از آن دستخوش تغییر شکل بوده است. بسیاری از درمانگران تلاش کرده اند به درمانجویان کمک کنند تا از عواطف سرکوب شده و خفقان آور را رها کنند.

11- عناصر وجودی

عناصر مهمی هستند که علاوه براون مواردی که بررسی شد 5 مورد مربوط به عناصر وجودی است.

1- تشخیص اینکه زندگی گاهی اوقات ناعادلانه است.

2- تشخیص اینکه سرانجام هیچ گریزی از درد زندگی یا مرگ نیست.

3- تشخیص اینکه هر قدر هم که به دیگران نزدیک شوم باز هم باید با زندگی به تنهایی مواجه شوم

4- رویارویی شدن با موضوعات اصلی زندگی و مرگ و از این رو صادقانه تر زندگی کردن و کمتر گرفتار جزئیات بی اهمیت شدن.

5- دریافتن اینکه من سرانجام باید مسئولیت روش زندگی خود را بپذیریم صرف نظر از اینکه چقدر دیگران راهنما

 

فصل 5 درمانگر : تکالیف اصلی

تکنیکهای درمانگر را بر اساس سه تکلیف اساسی بررسی می کنم:

1- خلق و حفظ گروه

2- فرهنگ سازی برای گروه

3- فعال سازی و روشن سازی اینجا و اکنون

ایجاد و حفظ گروه

رهبر گروه مسئول ایجاد و تشکیل جلسات گروه است. ارائه کمک حرفه ای اولین مرحله شروع جلسه است و بعد زمان و جای جلسات باید تعیین شود. قبل از جلسه اول رهبر باید از مهارت خود برای انتخاب آماده کردن اعضا استفاده کند، چون این کار در سرنوشت گروه تاثیر بسیاری دارد.

فرهنگ سازی

همین که گروه فرهنگ سازی شد، انرژی درمانگر باید در جهت شکل دادن به آن و تبدیل آن به یک سیستم اجتماعی هدایت شود. قوانین نانوشته رفتاری یا هنجارهای رفتاری باید مقرر شود تا تبادل بین اعضای گروه را هدایت کند. هنجارهای مطلوب برای درمان گروهی کدام است؟ اینها منطقا به دنبال بحث درباره عوامل درمانی خواهد آمد.

 

ایجاد هنجار

هنجاهای گروهی هم حاصل توقعات اعضا از گروه است و هم با توجه به هدایت های مستقیم و غیر مستقیم رهبر و اعضای با نفوذتر تشکیل می شود. اگر توقعات اعضا قطعی نباشد، در این صورت رهبر فرصت بیشتری دارد تا فرهنگی گروهی درست کند که از دیدگاه او جنبه درمانی دارد.

نمونه های هنجارهای گروه

گروه خود تنظیم کننده خودآشکارسازی هنجارهای روند کار- اهمیت گروه برای اعضای آن اعضا به عنوان عناصر کمک حمایت و رویارویی

 

فصل 6 کار کردن براساس موقعیت اینجا و اکنون

تعریف فرآیند

به معنای تکنیک خاصی به ماهیت رابطه بین افراد در تبادل باهم یعنی اعضا و درمانگران اطلاق می شود.

تکنیک های روشن سازی فرآیند

* درمانجویان باید ابتدا تشخیص دهند با سایر افراد چه می کنند ( از اعمال ساده گرفته تا الگوهای پیچیده که در طول زمان طولانی باز می شود.

* سپس آنان باید تاثیر این رفتار را در دیگران ببینند و در ضمن دریابند که چگونه در عقاید دیگران تاثیر می گذارند و در نتیجه رفتارشان چه تاثیری در عزت نفس خودشان دارد.

* آنان باید تصمیم بگیرند که آیا از شیوه بین فردی معمول خود رضایت دارند.

* آنان باید اراده معطوف به تغییر کردن را تجربه کنند.

* آنان باید تغییر را حفظ کنند و آن را از موقعیت گروه به زندگی بیرون از گروه متصل کنند.

تنش های معمول گروهی

به خاطر داشته باشید که در هر گروه درمانی تا حدی تنش وجود دارد. برای مثال تنش هایی مانند تلاش برای سلطه، تضاد بین احساسات حمایتگرانه و خصومت آمیز بین خواهران و برادران، تضاد بین تلاشهای حریصانه و صادقانه برای کمک به دیگران، تضاد بین میل به سپردنخود به جریان عادی گروه ترس از دست دادن فردیت خود، تضاد بین میل به بهتر شدن و میل به ماندن در گروه و بین میل به اینکه دیگران پیشرفت کنند و ترس از عقب ماندن. گاهی اوقات این تنش ها ماهها خاموش می ماند تا آنکه واقعه ای آن را بیدار کند و خود را ناگهان نشان دهد.

 

فصل 7 درمانگر: انتقال و شفافیت

هرچند که در نیم قرن گذشته تحول عمده ای در نظریه و تکنیک روانکاوی ایجاد شده است تا همین اواخر بعضی از اصول اساسی مربوط به نقش انتقال در درمان روانکاوی چندان تغییری نکرده بود:

1- تحلیل انتقال تکلیف عمده ی درمانی درمانگر است.

2- از آنجا که ایجاد انتقال مهم است، لازم است درمانگران با ساکت باقی ماندن به ایجاد آن کمک کنند، به نحوی که درمانجو بتواند با احساسات و نگرش ایی که منتقل می کند آن را باز کند.

3- مهم ترین نوع تفسیری که درمانگر می تواندارائه دهد تفسیری است که بعضی از جنبه های انتقال را روشن می کند.

روان درمانگرو شفافیت

در روان درمانگری به سرعت ابداعاتی صورت می گیرد و به بعد به سرعت هم ناپدید می شود. فقط یک مشاهده گر واقعا پر جرات مکن است تلاش کند تا بین گرایش های مهم باثبات و گرایش های موقتی در صحنه ی پر ابهام روان درمانی تمایز قائل شود.

مخالفت عمده با شفافیت درمانگر ناشی از این اعتقاد سنتی و تحلیلی اولیه است که عامل درمانی عمده، حل و فصل انتقال در رابطه ی درمانجو درمانگر است. این دیدگاه بر این اعتقاد است که درمانگر باید نسبتا بیگانه و پر ابهام باق بماند تا رشد احساسات غیر واقع بینانه به خودش را حفظ کند. خود آشکار سازی رهبر ممکن است تاثیر نیرومندی داشته باشد.

مشکلات مربوط به شفافیت درمانگر

یک نتیجه نهایی از شفافیت غیر محدود درمانگر این است که جنبه های شناختی درمان ممکن است کاملا نادیده گرفته شود. همان گونه که قبلا گفتم، صرف تخلیه ی هیجانی به خودی خود تجربه ای اصلاحی نیست. 

یادگیری شناختی یا بازسازی ( که اغلب آن توسط درمانگران ایجاد می شود) برای درمانجو لازم است تا بتواند تجارب گروهی را به زندگی بیرون از گروه تعمیم دهد، بدون این انتقال فقط توانسته ایم اعضای گروه درمانی بهتری داشته باشیم بدون اکتساب قدری دانش درباره الگوهای عمومی در روابط بین فردی، درمانجو ممکن است لازم باشد چرخه را در هر تبادل بین فردی دوباره کشف کند.

 

فصل 8 انتخاب درمانجویان

گروه درمانی خوب با انتخاب درست درمانجو آغاز می شود. درمانجویانی که به نحو نامناسبی برای یک گروه انتخاب می شوند از تجربه ی گروهی خود بهره ای نمی برند. علاوه بر این، گروهی که به نحو نامتناسبی ترکیب شده باشد درجا می زند و هرگز نمی تواند راه درمانی معاصر به نحو فعالانه ای تاثیر این نکته را بررسی می کنند که درمانجویان بر اساس ویژگی ها و نشانه های خاص برای روان درمانی باهم جفت و جور باشند.

علل پایان دادن پیش از موعد به گروه درمانی:

* از لحاظ روانی در وضعیت ذهنی پایین تری باشند.

* توانایی کم تر در فکر کردن درباره ی عواطف دون عمل

* انگیزه کم تر

* واکنشی بودن بیش تر و کم تر تاملی بودن

* عواطف مثبت کم تر

* انکار بیشتر

* بیش تر جسمانی کردن مسائل روانی

* مصرف مواد مخدر

* خشم و خصومت بیش تر

تحلیلی از داده ها نشان داد که دلیل عمده برای خروج درمانجویان از درمان وجود دارد:

1) عوامل بیرونی 2) متفاوت بودن با گروه 3) مشکلات مربوط به ارتباط صمیمانه 4) ترس از درگیری عاطفی 5) عدم توانایی در سهیم شدن با درمانگر 6) مشکلات مربوط به درمان گروهی و فردی همزمان با درمان فعلی 7) افردی که زود برانگیخته می شوند. 8) عدم آشنایی مناسب درمان 9) مشکلات مربوط به تشکیل گروه های فرعی

زمانی که اعضا از گروه خود رضایت دارند:

1) گروه را به عنوان عامل ارضا کننده ی نیازهای فردی خود بدانند.(یعنی اهدافشان در درمان.)

2) از رابطه ی خود با دیگر اعضا احساس رضایت کنند.

3) از شرکت در گروه و در جهان خارج از گروه احساس رضایت کنند.

4) از عضویت در گروه و در جهان خارج از گروه احساس رضایت کنند.

 

فصل 9 ترکیبات گروه های درمانی

تحقیقات مربوط به ترکیب گروهی هنوز یک علم مبهم است. با وجود این، از یافته های تحقیق می توان تا حدودی به جنبه های عملی درمان رسید. چندین اصل کلیدی می توان به ما در ایجاد گروه های روان درمانی تبادلی کمک کند.

درمان جویان می توانند الگوهای ارتباطی نوعی خود را در نمونه ی کوچک گروه بازسازی کنند.

* متغییر شخصیتی و وابستگی در مقایسه با صرف تشخیص، پیش بینی کننده های مهمی در رفتار درون گروهی محسوب می شود.

* درمانجویان نیاز به میزان معینی توانش بین فردی دارند تا بتوانند از گروه های درمانی تبادلی یش ترین فایده را ببرند.

* درمانجویانی که شدیدا سلطه طلب یا بی اعتنا هستند کار گروهی درمانی را مختل می کنند.

* اعضایی که علاقه مند به درگیری اند و مشتاق و مایلند خطر اجتماعی کنند کار گروهی را به پیش می  برند.

باید بپذریم که فکر ایجاد گروه ایده آل گمراه کننده است. البته بسیاری از محققان تحقیقات بسیاری در این زمینه کرده اند و تعداد کمی از آن ها جامع، قابل تکرار یا از لحاظ بالینی درست بوده است. به همین دلیل و نیز به دلایل دیگر ایجاد یک گروه ایده آل با وجود مشکلات کار بالینی امکان ناپذیر است.

 

فصل 10 تشکیل گروه : محل، زمان، اندازه، آمادگی

ملاحظات اولیه

قبل از تشکیل گروه، درمانگران باید مکان مناسبی برای برگزاری جلسه ها تعیین و تصمیم های عملی بساری درباره ساخت درمان اتخاذ کنند.

1- وضعیت فیزیکی: جلسه های گروهی در هر محلی که محرمانه بودن و رعایت هنجارها را تامین کند قابل برگزاری است.

2- گروه های باز و بسته: گروه به هنگام شکل گیری از سوی رهبر خود به عنوان گروه باز یا بسته تشکیل می شود.

گروه بسته: همین که آغاز شد، درهای خود را می بندد.هیچ عضو تازه ای را نمی پذیرند.

گروه باز: همانکه فردی گروه را ترک می کند برای او جایگزینی پیدا خواهند کرد. 

مدت و تعداد جلسات: هرچند تعداد جلسه ها از 1 تا 5 بار در هفته متغیر است.اما غالب اعضای گروه هفته ای یکبار ملاقات دارند.

گروه درمانی کوتاه مدت: به سرعت چارچوب درمانی پراهمیتی را به دست می آورد. جست وجو برای اشکال کوتاه تر درمان به دلیل فشارهای اقتصادی تشویق می شود.

 

فصل 11 درآغاز

مراحل شکل گیری گروه

مرحله اولیه: آشنایی، مشارکت با تاخیر، جست و جو برای معنا، وابستگی: دو تکلیف، اعضا را با هرگروه تازه شکل گرفته ای رو در رو میکند. ابتدا، آنان باید فهمند که چگونه به تکلیف اولیه دست یابند همان مقصودی که به خاطر آن به گروه ملحق شدند. دوم آنان باید در روابط اجتماعی گروه درگیر شوند تا آنکه برای خود جایگاهی کسب کنند وبدین ترتیب هم بتوانند به تکلیف اولیه خود دست یابند و هم از عضویت در گروه لذت ببرند.

مرحله دوم: تضاد، سلطه، سرکشی: اگر اولین نگرانی گروه ورود و خروج است، در این صورت دومین نگرانی بالا یا پایین خواهد بود. در مرحله طوفانی بعدی، گروه از دل مشغولی به پذیرش و تایید، تعهد به گروه، تعریف رفتار پذیرفته شده، تلاش برای آشنایی با گروه، ساخت و معنا، دل مشغولی به سلطه، کنترل و قدرت می رسد.

مرحله سوم: رشد انسجام: برای توصیف این مرحله، عبارت های مختلفی با دلالت های ضمنی مشابه به کار رفته است مثل: خودآگاهی درون گروهی هدف مشترک و روح گروه کار جمعی گروه همکاری و حمایت متقابل انسجام گروهی و تبادلی اتحاد خودآگاه ما حمایت و آزادی ارتباط برقراری صمیمیت و اعتقاد بین اعضا.

مشکلات مربوط به عضو بودن در گروه:

1) جابه جایی اعضا 2) حضور و وقت شناسی 3) کنار کشیدن اعضا از گروه 4) اضافه کردن اعضای جدید

 

فصل 12 گروه پیشرفته

تشکیل گروه فرعی: پراکندگی تشکیل واحدهای کوچکتر در هر سازمان اجتماعی روی می دهد. ممکن است این فرآیند برای سازمان اصلی موقتی یا طولانی باشد و امکان دارد مفید یا آسیب زا باشد.

* تشکیل گروه فرعی می تواند تاثیرات فوق العاده تجربی در دوران گروه درمانی داشته باشد

تضاد در گروه درمانی: اختلاف را نمی توان در گروه های انسانی خواه دوتایی، گروه های کوچک، گروه های بزرگتر یا گروه های خیلی بزرگتر مثل ملت ها و کشور ها محدود کرد. اگر اختلاف آشکار نادیده گرفته یا سرکوب شود غالبا خود را به شکلی مخرب و ناخوشایند نشان می دهد.

منشا خصومت: خصومت به دلایل بسیاری بروز می کند و توانایی رهبران گروه در شناسایی سهم پویایی های گروهی، بین فردی و فردی در بروز خصومت در گروه اساسی است.

 عوامل متعدد خصومت در گروه :

1) انتقال یا تحریفات بین فردی غالبا باعث ایجاد خصومت در گروه درمانی می شود.

2) بعضی از مخالفت خانی ها حاصل برون فکنی احساس حقارت در درمانجو است.

3) بعضی دیگر حاصل همانند سازی برون فکنی است.

4) عامل دیگر در گروه درمانی که باعث خشم می شود حس ضعیف شمردن خود و احساس شرم است.

5) رقابت اعضا با یکدیگر برای جلب نظر کردن درمانجو

پایان دادن درمان: یکی از بخش های مهم گروه درمانی است که غالبا نادیده گرفته می شود. و این کار بسیار پیچده است. چرا که تمام احساس های مربوط به پایان درمان باید از جنبه های مختلف بررسی شود: هریک از اعضا درمانگر گروه به عنوان کل .

 

فصل 13 اعضای مشکل دار گروه

* به هر حال همه ی اعضای در گروه مشکلی دارند.

1) درمانجوی انحصار طلب (متکلم وحده) : حضور یک فرد پرحرف است که بدون وقفه در طول جلسه ها حرف می زند.

2) درمانجو ساکت: عضو ساکت کمتر مخل کار درمان است اما غالبا برای درمانگر کنار آمدن با او دشوار است.

3) درمانجو ملال آور: به ندرت کسی به علت ملال آور بودن به سراغ درمان می رود اما به نحوی وجود دارند و بیماران از این گله می کنند که چرا هرگز حرفی برای گفتن به دیگران ندارند.

4) درمانجو شاکی و رد کننده کمک: برخی ممکن است در حد افراطی این رفتار را داشته باشند ولی بعضی ممکن است در مواقع استرس این رفتار را از خود نشان دهند. افرادی که اختلال عاطفی خود را با دردهای جسمانی بیان می کنند جزو همین دسته هستند.

5) درمانجوی روان پریش یا دوقطبی: بسیاری از گروه ها برای کارکردن با این درمانجویان است.

6) درمانجوی دچار شخصیت دشوار: درمان جوی اسکیزوئید درمانجوی مرزی درمانجوی خودشیفته.

 

فصل 14 درمانگر: چارچوب های تخصصی و شیوه های کمک

* در این فصل به برخی از تعاریف تخصصی پرداخته می شود.

درمان مشترک: درمانی که هم به صورت گروهی و هم انفرادی انجام شود. ( درموارد خیلی خاص)

درمان ترکیبی: در این درمان در چند هفته اول درمان انفرادی است و سپس به صورت گروهی (همانند درمان مشترک در موارد خاص انجام می شود. )

ترکیب گروه درمانی و گروه های دوازده گامی

نوعی درمان که همزمان باب شده است، درمان در روان درمانی گروهی است با درمانجویانی که در ضمن در گروه های دوازده گامی شرکت می کنند. گروه درمانی و AA در صورتی که موانع خاصی از سر راه برداشته شود، می توانند یکدیگر را تکمیل کنند.

جلسه بدون رهبر

بعضی درمانگران گروه را بدون رهبر برپا میکردند. گروه های زمانی که رهبر گروه به مسافرت می رفت جلساتی برگزار می کردند.

تکنیک ها و ابزاری که به درمانگران گروه درمانی کمک میکنند:

1) تکنولوژی سمعی بصری 2) ضبط نوار در آموزش 3) ضبط ویدیویی در تحقیق 4) خلاصه نویسی 5 ) انتقال دیدگاه موقتی درمانگر 6) خودآشکار سازی درمانگر 7) تمرین های با ساختار

فواید خلاصه نویسی در روان درمانی گروهی:

1) تداوم و تقویت 2) درک بهتر فرآیند 3) شکل دادن به هنجارهای گروهی 4) نیروی درمانی 5) افکار تازه

 

فصل 15 گروه های درمانی تخصصی

به علت فواید زیاد این گروه ها در موقعیت های بالینی گوناگون اکنون باید گفت گروه های درمانی و در حقیقت تعداد گروه های درمانی و تنوع آن بسیار زیاد و گسترده شده است.

برای طرح ریزی یک گروه درمانی تخصصی گام های زیر ضروری است:

1) ارزیابی موقعیت بالینی 2) فرمول بندی اهداف بالینی مناسب 3) تغییر شکل تکنیک های سنتی تا بتواند جوابگوی این دو گام باشد موقعیت بالینی و مجموعه جدید اهداف بالینی.

گروه درمانی برای بیماران بستری حاد

گروهی کاملا متفاوت با گروه های عادی است که از نظر تعداد نحوه کار و شرایط موجود متفاوت است.

فرمول بندی اهداف

 6 هدف دست یافتنی عبارت اند از:

1) درگیر کردن بیمار در فرآیند درمان

2) نشان دادن اینکه حرف زدن کمک می کند.

3) تمرکز روی مشکل

4) کاهش احساس انزوا

5) مفید بودن به حال دیگران

6) کاهش اضطراب ناشی از بیمارستان

گروه درمانی برای بیماران جسمی

دخالت های روانی، اجتماعی گروهی در مراقبت های پزشکی جامع، نقش مهمی دارد و در آینده به دلیل کارایی و توانایی آن در کاهش هزینه های درمان به کار خواهد رفت.

گروه درمانی شناختی رفتاری

گروه CBT به نحو موثری درمورد رده ای از شرایط بالینی به کار رفته است، افسردگی حاد، افسردگی مزمن، دیس تی میای حاد، جلوگیری از عود افسردگی، اختلال استرس بعد از واقعه (PTSD) ، اختلال خوردن، بی خوابی، بیماری جسمی با منشا روانی و غیره ... مورد استفاده است.

نمونه ای از تکنیک ها و استراتژی هایی که درمانگران CBT مورد استفاده قرار می دهند:

1) افکار خود به خودی را ثبت کنند. 2) مانع از افکار خودکار شوند. 3) کنترل خلق و خو. 4) یک سلسله مراتب برانگیختگی ایجاد می کند. 5) فعالیت را هدایت کنند. 6) حل مسئله 7) تکنیک های آرامیدگی را بیاموزند. 8) ارزیابی توام با خطر بکنند.

گروه های خودیاری

تعداد شرکت کنندگان در گروه های خودیاری بسیار زیاد است و ارزیابی این گروه ها بسیار دشوار است.

 گروه های حمایتی اینترنتی

تشکیل شدن این گروه ها و در ادامه پیام گذاشتن اعضا برای یک دیگر می باشد. ممکن است زمان محدودی داشته باشند. گروه ها ممکن است بدون رهبر اداره شوند.

 

فصل 16 گروه درمانی در گذشته

گروه رویارویی

در طول سال های 1960 و 1970 پدیده گروه رویارویی که جنبشی اجتماعی محسوب می شد، در کشور آمریکا رواج یافت. در برگیرنده گروه های مختلف است: گروه های روابط انسانی گروه آموزشی گروه های تی گروه های رشدی فردی گروه های مارتن گروه های رویارویی پایه و گروه های تجربی است.

گروه درمانی برای افراد بهنجار

در دهه 60 رهبران گروه های رویارویی، الگویی از گروه تی را به عنوان گروه درمانی برای افراد بهنجار ایجاد کردند. آنان برای رشد شخصی تاکید داشتند و هرچند آنان گروه تجربی را به عنوان وسیله ای برای آموزش تلقی کردند و نه درمان، اما تعریفی انسانی تر و گسترده تر از آموزش ارائه کردند.

 

فصل 17 گروه درمانگر

گروه درمانی، گیاهی شگفت انگیز است در باغ روان درمانی، که مقاوم است: بهترین یافته های تحقیقی نشان می دهد که گروه درمانی به اندازه درمان انفرادی موثر است.

مشاهده درمانگران با تجربه

دانشجویان درمانگر از دیدن یک گروه درمانگر با تجربه در حین کار، فایده بسیاری می برند. ماهیت عمومی بودن گروه درمانی سبب شد تا کارآموزان بتوانند از نزدیک مشاهده گر باشند.

سوپروایزری (راهنمایی)

در این کتاب رهیافتی عمومی به درمان اتخاذ شده است، اصول های تکنیک مشخص شده است، به خصوص هنگام بحث درباره آغاز و پایان درمان روش های خاصی پیشنهاد شده است. اما فرآیند حل و فصل که کار اصلی درمان است، قابل توضیح در یک متن درسی نیست.

روان درمانی شخصی

یک گروه آزمایشی به ندرت می تواند تمام خود کاوشی را که یک دانشجوی درمانگر لازم دارد فراهم کند. تعداد کمی از افراد این بحث را می کنند که روان درمانی برای رشد گروه درمانگر لازم است. برنامه های آموزشی بسیاری نیاز به تجربه درمانی فردی دارد.

 

پیوست اطلاعات و راهنمایی شرکت در گروه درمانی

بعضی از اهداف روان درمانی گروهی

بسیاری از افرادی که به دنبال درمان اند از وضعیت خود در زندگی ناراضی اند. آنان ممکن است در ایجاد و حفظ رابطه ای نزدیک و ارضا کننده و معنی دار با دیگران دچار مشکل باشند غالبا مایلند درباره چگونگی برقراری ارتباط با دیگران بیشتر بدانند.

گروه درمانی این فرصت را فراهم می کند تا:

* بتوانید حمایت و بازخورد را بگیرند و بدهید.

* رابطه بین فردی و ارتباط را بهبود بخشید.

* رفتارهای بین فردی جدید را تجربه کنید.

* درباره احساسات خود صادقانه و مستقیما حرف بزنید.

* درباره افکار، احساسات و رفتارها به درک و بینشی دست یابید، بدین ترتیب که به الگوهای رابطه ای در درون گروه و بیرون از گروه نگاه کنید.

* در مورد افکار، احساسات و رفتارهای افراد دیگر به درکی دست یابد.

* اعتماد به نفس، تصور از هود عزت نفس را در خود افزایش دهید.

* در گروه تغییرات شخصی می کنید و انتظار می رود که یادگیری را بتوانید به خارج از گروه انتقال دهید.

 

 

اشاره به نقاط مثبت و منفی کتاب

کتاب حاضر یکی از کتاب ها کاملا کاربردی است در زمینه گروه درمانی و به علت داشتن مثال های زیاد بالینی در این کتاب فهم و انتقال مطالب را آسوده کرده است. و با توجه به این که یالوم خود روانکاو بوده است در کتاب گونه های مختلف روان درمانی گروهی را استفاده کرده است. تخصصی بودن کتاب و تقسیم بندی فصل ها کاملا عالی صورت گرفته است. و برای تمام موارد و مشکلات و انواع اختلال ها اعم از بررسی سود و زیان، راهکارهای بالینی و طرح درمان آورده است. اما مثل هر کتاب دیگری دارای نواقصی است و علت این عمر زمان نوشته شدن کتاب است چرا که در علم روان درمانی به روز بودن و توجه به مقالات موتبر به روز شده نیاز است. ولی می توان از این کتاب به عنوان یکی از کتاب های موتبر و بسیار کمک کننده برای علاقه مندان به گروه درمانی مورد استفاده قرار دهیم.

 

ارائه راهکارهایی برای بهبود کتاب

با توجه به اینکه نوع ویراش کتاب و ترجمه و نوع قرار گیری و شکل دهی متن خیلی خوب و خوانا بود و از جنس مناسبی برای کاغذ کتاب استفاده شده بود ولی نوع جلد کتاب به علت تعداد زیاد صفحات مقاومت لازم را نداشته است و بهتر بود در صحافی کتاب از مقوا و دوخت های محکم تری استفاده می شد.

 

خلاصه نویسی و بررسی : سید محمد رضا پارسی کیان

منبع: روان درمانی گروهی (مباحث نظری و کاربردی)  -  اروین د . یالوم مولین لشچ ترجمه: مهشید یاسایی   انتشارات دانژه - چاپ دوازدهم ویراست پنجم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 07 January 22 ، 17:25
سید محمد رضا پارسی کیان

 

 

شیوه کار

از کودکان در بازه سنی 6 تا 15 سال خواسته شد تا دعا خود به خدا را به صورت مکتوب نوشته (کودکان زیر 7 سال گفته ها توسط والدین بدون هیچ تغییری نوشته شده اند. )

متن نوشته شده توسط کودکان بدون هیچ تغییری (حتی غلط های املایی و نگارشی ) در این مقاله آورده شد.

جامعه آماری به صورت تصادفی از محیط فرودگاه هاشمی نژاد مشهد می باشد.

پژوهش فاقد گروه گواه می باشد و کار به صورت غیر آزمایشگاهی و حضور متخصص روانشناسی بوده است.

 

هدف

ارزیابی و مقایسه سنین  مختلف در یک بازه سنی 6 تا 15 سال برای بررسی دیدگاه معنوی کودکان

 

دختر 6 ساله

خدایا کرونا زودتر بره

خدایا زودتر برف بیاد برم برف بازی کنم

خدایا یه خونه بزرگ تر بخریم اتاق من بزرگتر باشه بتونیم توش تلوزیون یخچال و میز نهارخوری بذاریم

خدایا همیشه سالم نگه دارمون

 

پسر - 7 ساله

اول از خدا برای خودم و پدرم و مادرم آرزوی سلامتی دارم.

خدایا من دوست دارم درس بخوانم و دو شغل پلیسی و دکتری برسم و من آرزو دیگری هم دارم که خدا به ما یک خانه بزرگ بدهد و یک ماشین داشته باشیم. از خدا میخواهم همه به آرزوهایشان برسند و من هم به آرزوهایم برسم.

 

پسر - 8 ساله

سلام خدا من دوست دارم تو به من گوشی بدهی. اگر به من گوشی بدهی من تو را دوست دارم.

خدایا من دعا میکنم که پدر و مادرم و برادرم همیشه سالم باشند دعا میکنم پدر بزرگم و مادربزرگ هایم سالم باشند خدا خوب تو به من گوش و پا و دست و ابرو دادی خیلی دوست دارم.

 

پسر 8 ساله

سلام خدا من دوست دارم به من دوچرخه بدهی و فوتبالیست شوم.

خدایا از تو میخواهم امام زمان ظهور کنه چون دوست دارم یار امام زمان باشم و همه ی آدم های بد را از بین ببرم.

خدایا به من کمک کن تا فرزند خوبی برای خانواده ام باشم و بتوانم با کار کردن در آینده کمک خانواده ام باشم.

خدایا از تو میخواهم تا بتوانم یک بار دیگر آقاجونم ببینم.

خدایا دوستت دارم.

 

دختر 8 ساله

خدا جانم ظهور و سلامتی آقا امام زمان و رفتن مریضی کرونا، خدایا مریضا شفا پیدا کنند و همه عروس و دامادها خوشبخت و عاقبت بخیر شوند، همه اجاره نشین ها خانه و مغازه ی خود را بخرند، کل پدر و مادرها و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها زنده باشند، گداها و آشغال جمع کن ها هم سر پناهی برای خود داشته باشند هر کی بچه دار نمی شود بچه دار شود، هرکی مثل من و خانواده ام آرزو دارد برادر شود، و حالا من هم یک خواهر و برادر داشته باشم پدرم حقوق خوبی داشته باشه و پول دار شویم الهی آمین یا رب العالمین امیدوارم خداوند مهربان صدای مرا بشنود و آرزوهایم را برآورده کند.

 

دختر 8 ساله

خدایا آرزو دارم مادر و پدرم همیشه پیشم باشند و سالم و سلامت باشند.

خدایا کرونا برود برای همیشه.

امیدوارم خدا زود تر آرزوی من رو برآورده کنه اللهی آمین.

 

دختر 9 ساله

خدایا دوست دارم مادرم یک بچه ای به دنیا بیاورد و امام زمان ظهور کنه و امام زمان سلامت باشه. همه آشناهای ما 440 ساله بشوند و خانه دار شویم خاله زهرا ام هم خانه دار شود و هم بچه دار و خاله محبوبه ام هر چه زود تر خانه اش مرتب شود و هر چه زودتر خاله سوگند و خاله یلدا ام یک شوهر خوب گیرش بیاد و دایی حسینم که یکی یک دونه است بچه دار شود و خاله آرزو بچه دار شود و همه ی مردم سلامت و زنده باشد و همه ی مرده ها را بیامرز .

 

پسر 12 ساله

دعا میکنم همه مریض ها شفا پیدا کنند و من هم از یاران امام عصر باشم. دعا میکنم کرونا از بین آدم ها برود.

 

پسر 12 ساله

خدایا در درسها و امتحان ها به من کمک کن و در کارهای بزرگ با من یاری کن

خدایا هرچی خواستم به من دادی چیزهایی که به من دادی از هیچی بهتر است. مثل پدر، مادر، خواهر و سلامتی آنها. من به غیر از سلامتی خانواده ام چیزی از تو نمی خوام این دنیا دوست دارم چون ما باید به نیازمندان کمک کنیم و اینکه همه دنیا شاد و با لب خندان باشد.

 

پسر 13 ساله

خدایا روزی برسه که مردم دنیا به ویژه بچه ها از شر کرونا این بیماری خطرناک رها شده و همه در کمال سلامت در کنار هم باشیم .

خداوندا تمام بیماران و معلولان را شفا بده و به کمال آرامش برسان.

خدایا پدر و مادرم را برایم نگه دار تا همیشه احساس امنیت کنم.

خدایا به من هوشی بده تا به کشورم ایران خدمت کنم، پولی ده تا به نیازمندان کمک کنم، توانایی ده تا به اهداف خود برسم.

 

دختر 15 ساله

پروردگارا از سر تمام تقصیر است، گناهان، دروغ ها من بگذر.

خدایا تو همه کس و کار منی هیچ وقت خودت را از من دریغ نکن و من را به حال خود رها نکن.

خدای من ظهور آقا و سرورمون رو برسون تا جهان و هستی رو پر از عدل و داد کنه.

خدایا آرزوهای زیادی دارم اون ها رو برآورده کن اما وقتی بهم جنبه اش رودادی.

خدایا من و خانواده، دوستان، تمام شیعیان، جهان رو از یاران واقعی امام زمان قرار بده.

خدایا خداوند را چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار.

پروردگارا خودت سند بهشتی ما رو امضا و به دست راستمون بسپار.

 

پسر 15 ساله

من درخواست های زیادی از خدا دارم ولی 3 نکته برای من مهم ترین چیزی هست که از خدا میخواهم اولین این است که سلامتی همه خانواده مون دومی این است که من امسال در درس هام موفق تر بشم چون امسال نهم هستم و از خداوند می خواهم به یک نگاه خوبی به من کنه که امسال در رشته ای که میخواهم موفق و پیروز بشوم سوم این است که من یک فرد پول دار وخواستی بشوم در جامعه و پول داری من یکی از درخواست های ویژه هست که از خداوند متعال دارم.

 

نتیجه گیری

با توجه به این که کودک به مرور زمان با رفتن مدرسه و رشد شناختی خود می تواند درک بهتری از معنویت داشته باشد. مسئله باور به خدا و اعتقاد به دین و معنویت مسئله ای انتزاعی و غیر ماده است و همانطور که در نوع دعاهای کودکان که توسط خودشان نوشته شده است کاملا مشخص است که هر چه میزان سن بیشتر می شود. میزان درک آن ها نسبت به مسئله خداوند و معنویت بیشتر می شود. نکته دیگر که قابل توجه است این است که کودک هر چه از نظر سنی بزرگتر باشد دعاهایی که میکند شخصی تر و مستقل تر است. در دعاهایی که توسط کودکان کم سن تر انجام شده بود حضور افراد دیگر بیشتر دیده می شد یا اولین دعای کودکان کم سن و سال مربوط به افرادی غیر از خود یا منافعی غیر از منافع شخصی خود بود که این امر می تواند سبب عدم استقلال و متکی بودن این کودکان به بزرگسالان باشد. چرا که کودک 6 ساله قطعا نیاز بیشتری نسبت به نوجوان 15 ساله دارد.

 

نویسنده : سید محمد رضا پارسی کیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 December 21 ، 09:47
سید محمد رضا پارسی کیان

به یاد مصطفی رحیمی، روشنفکری که کژ نشست و راست گفت.

در این نوشتار، نخست، سرشت فعالیت اجتماعی ای را که «روشنفکری» خوانده می شود روشن می کنم؛ سپس، به اخلاق روشنفکری، یعنی به احکام و قواعد اخلاقی ای که روشنفکران باید به آنها التزام داشته باشند، می پردازم؛ آن گاه آداب روشنفکری را، یعنی عواملی را که موفقیت روشنفکر را تضمین / تسهیل می کنند، یادآور می شوم؛ و در پایان، به برخی از آفاتی که روشنفکری در جامعه ما بدان ها دچار شده است اشاره می کنم.

 

۱-  سرشت روشنفکری

مرز میان روشنفکری، به عنوان نوعی فعالیت اجتماعی، با سایر فعالیتهای اجتماعی مشابه آن، مانند فعالیت های عالمان و محققان و اساتید دانشگاه، یا سیاست مداران و فعالان سیاسی، یا فن سالاران ( = تکنوکرات ها)، کجا است و چه چیزی به روشنفکری شأن و تَعَیُّن خاص و تمایز بخش میدهد؟ پاسخ گویی به این پرسش در گرو توجه به این نکات است:

 

۱۱. می توان گفت که همه افعال ارادی که آدمی، در سرتاسر عمر، انجام می دهد، به لحاظ غایت، در سه دسته جای می گیرند:

الف) شغل یا حرفه ، یعنی همه ی کارهایی که بی واسطه یا با واسطه برای کسب درآمد انجام می گیرند. انسان برای آنکه بتواند به زندگی ادامه دهد و نیز برای آن که اخلاقی زیستنش نیازمند استقلال او است و یکی از مهمترین وجوه استقلال، استقلال مادی و مالی، یعنی بی نیازی اش از دیگران، است چاره ای جز کسب درآمد ندارد و برای کسب درآمد از پرداختن به شغل / حرفه ناگزیر است و برای آن که بتواند متکفل شغل / حرفه ای شود، گریزی از تخصص یافتن در یک علم یا فن یا هنر ندارد و، بنابراین، باید در علم یا فن یا هنری آموزش ببیند. این آموزش نیز، با واسطه، برای کسب درامد است و در گروه کارهایی از سنخ شغل / حرفه اندراج می یابد.

ب) عُلقه پردازی، یعنی همه کارهایی که برای برآوردن خواسته ها و / یا نیازهای خود شخص انجام می گیرند و از این جهت، خودگزینانه (egoistic) اند. هر یک از ما چندین و چند نوع علقه دارد که به حکم این که شخصیت و منش هیچ دو فردی عین هم نیست، با انواع علایق هر کس دیگری کمابیش تفاوت هایی دارند. علقه پردازی ها نه فقط دیناری کسب درآمد نمی کنند، بل، بخش کمابیش بزرگی از درآمد هر کس را مصروف خود می کنند.

ج) رایگان بخشی، یعنی همه کارهایی که برای برآوردن خواسته ها و یا نیازهای سایر موجودات، غیر از خود شخص فاعل، انجام می پذیرند و، از این رو، دیگر گزینانه (altruistic)اند. کسی که، بی در نظر داشتن هیچ گونه سودی برای خود، به فقیری کمک مالی می کند یا به یاری مظلومی می رود یا به حیوان تشنه ای آب می دهد یا درختی را هرس می کند یا جوی آبی را لای روبی می کند به رایگان بخشی دست یازیده است. اخلاقی زیستن و اخلاقی رفتار کردن، به معنای دقیق کلمه، یعنی به تفکیک از رفتارهایی که به حکم سایر منابع هنجارگذار انجام می گیرند (رفتارهای مطابق با قانون، مناسک و شعایر دینی، عرف و عادات و آداب و رسوم، و مصلحت اندیشی)، مصداق رایگان بخشی است.

 

۲-۱. رایگان بخشی، یعنی زندگی و رفتار اخلاقی، چنان که اشاره شد، معطوف به برآوردن خواسته ها و یا نیازهای دیگران و، از جمله همنوعان، است. اما خود رایگان بخشی به هم نوعان عموماً و هم میهنان خصوصاً از دو راه تحقق می تواند یافت: یک تغییر و اصلاح محیط بیرونی آنان، یعنی تغییر و اصلاح محیط اجتماعی یا طبیعی آنان، و دیگری تغییر و اصلاح ساحت درونی شان، یعنی تغییر و اصلاح باورها یا احساسات و عواطف یا خواسته هایشان. اگر شما برای روستاییانی فقیر جاده احداث کردید یا سامانه آبرسانی پدید آوردید و یا مردابی را خشکاندید و به زمین کشاورزی تبدیل کردید، تغییر و اصلاحی در محیط طبیعی شان حاصل آورده اید، و اگر تنظیمات و مقررات مثلا نهاد خانواده یا نهاد اقتصاد یا نهاد سیاست یا نهاد حقوق را دگرگون کردید و بهبود بخشیدید تا شهروندان جامعه تان درد و رنج و آزار و آسیب کمتر ببینند تغییر و اصلاحی در محیط اجتماعی پدید آورده اید. این هر دو نوع تغییر و اصلاح در محیط بیرونی انسانها صورت گرفته اند و اگر شما در اقدام به این تغییر و اصلاحها فقط قصد سود رسانی به آنان، و نه به خودتان داشته اید کارتان مصداق رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است. اما اگر، فقط به نیت بهبود بخشی به وضع و حال و کار و بار مردم، به تغییر و اصلاح باورها یا احساسات و عواطف یا خواسته هاشان پرداختید، چرا که تشخیص داده اید که لااقل بخشی از بدی روز و روزگارشان به جهت باورهای غیر مطابق با واقع یا احساسات و عواطف نابه جا یا خواسته های نامعقول آنان است، در این صورت، تغییر و اصلاحی در ساحت درونی انسان ها ایجاد کرده اید و، باز، کارتان مصداق رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است. حاصل آن که رایگان بخشی یا از راه اصلاح محیط طبیعی یا از راه اصلاح محیط اجتماعی (که هر دو اصلاح محیط بیرونی اند) یا از راه اصلاح ساحت فرهنگی (که اصلاح ساحت درونی است) امکان پذیر می شود.

 

۳-۱. روشنفکری نه شغل یا حرفه است، نه علقه پردازی. روشنفکری نوعی از رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است، آن نوعی که به اصلاح ساحت درونی، یعنی به اصلاح فرهنگ۲ یکایک شهروندان جامعه، می پردازد. در هر جامعه هستند کسانی که، نه به حکم شغل و حرفه و نه از سر علقه پردازی، بل به انگیزه اخلاقی زیستی و رایگان بخشی به اصلاح محیط طبیعی یا محیط اجتماعی انسانها می پردازند و هستند کسانی که به همان انگیزه اخلاقی زیستی به اصلاح ساحت درونی، و نه محیط های بیرونی، انسانها دست می یازند. هر سه گروه اخلاقی اند اما فقط این گروه اخیر روشنفکرند.

 

۴-۱. پیش فرض مهم روشنفکری این است که لااقل بخشی کمابیش بزرگ از درد و رنج و آزار و آسیبی که انسانها متحمل می شوند ناشی از فرهنگ خود آنان، یعنی برخاسته از باورهای کاذب یا احساسات و عواطف نابه جا یا خواسته های نامعقول خودشان، است. روشنفکر، با این پیش فرض، در عین حال که رایگان بخشانی را که به اصلاح محیط بیرونی ادمیان، اعم از محیط طبیعی یا محیط اجتماعی آنان، می پردازند، به هیچ روی، تخطئه نمی کند، بر این باور است که حتی با اصلاح تمام عیار محیط بیرونی انسان ها نیز کار آدمیان به سامان نمی شود و بارشان به منزل نمیرسد؛ چرا که بشر فقط سیلی خورده ی اوضاع و احوال بیرونی نیست، بل، وضع و حال درونی اش نیز خاکستر نشین اش کرده است. برای رفع فلاکت و ادباری که گریبان گیر زندگی بشر شده است باید هم محیط بیرونی اش را اصلاح کرد و هم ساحت درونی اش را. روشنفکر، خود، اصلاح ساحت درونی را بر عهده می گیرد.

 

۵-۱. می توان با استفاده از فنون پزشکی، مهندسی، و مدیریت به اصلاح محیط های بیرونی، چه طبیعی و چه اجتماعی، همت گماشت و اگر کسانی که چنین همتی دارند نه به حکم شغل و حرفه و نه از سر علقه پردازی چنین کنند وظیفه اخلاقی شان را نسبت به همنوعان و هموطنان خود به انجام رسانده اند. و، با این حال، باز ما می مانیم و اصلاح ساحت درونی مان که اخلاقیان روشنفکر بر عهده می گیرند.

 

به این لحاظ، روشنفکری هم با فن سالاری و هم با سیاست مداری و فعالیت سیاسی مفهوماً فرق دارد ولو مصداقاً محال نیست که روشنفکر فن سالار یا سیاستمدار و فعال سیاسی نیز باشد، درست چنان که ریاضیات و نقاشی مفهوماً کاملا با هم فرق دارند، اما محال نیست که کسی هم ریاضی دان باشد و هم نقاش. این که روشنفکری در عین حال فن سالار یا سیاست مدار و فعال سیاسی باشد بدین معناست که هم به اصلاح محیط بیرونی اهتمام می ورزد و هم به اصلاح ساحت درونی. با این همه روشنفکر، از این حیث که روشنفکر است، دل مشغول اصلاح ساحت درونی انسان ها است.

 

۶-۱. در عین حال، روشنفکر نمی تواند به اصالت سیاست قائل باشد، یعنی بر این باور باشد که یگانه مشکل جامعه یا بزرگ ترین مشکل جامعه یا علت العلل مشکلات جامعه نظام سیاسی حاکم بر جامعه است (گرایشی عمده در لیبرالیسم)؛ کما این که نمی تواند به اصالت اقتصاد قائل باشد، یعنی بر این عقیده باشد که یگانه مشکل جامعه یا بزرگ ترین مشکل جامعه یا علت العلل مشکلات جامعه چند و چون مناسبات اقتصادی حاکم بر آن است (گرایشی عمده در سوسیالیسم)؛ چرا که اگر به یکی از این دو گزاره معتقد باشد، طبعاً وظیفه اخلاقی خود را، پیش و بیش از هر کار دیگر، اصلاح نهاد سیاست یا نهاد اقتصاد خواهد دانست. با همه ی این ها، لزومی هم نیست که روشنفکر به اصالت فرهنگ قائل باشد، یعنی یگانه مشکل جامعه یا بزرگ ترین مشکل جامعه یا علت العلل مشکلات جامعه را فرهنگ یکایک شهروندان آن جامعه، یعنی باورها و احساسات و خواسته هاشان، بداند.۳ همین قدر کفایت می کند که سهمی چشمگیر از مشکلات و مصائب زندگی مردم را معلول درون خودشان بداند.

 

۷-۱. نتیجه این که روشنفکر معتقد است که انسان ها بر اثر کاذب بودن برخی از باورهاشان و / یا نابه جا بودن برخی از احساسات و عواطف شان و / یا نامعقول بودن برخی از خواسته هاشان به بسیاری از رنج ها و ناکامی هاشان دچار شده اند و، بنابراین، باید در اصلاح باورها، احساسات و عواطف، و خواسته هاشان کوشید.

 

اینک جای این سؤال هست که روشنفکر، اولاْ از کجا پی برده است به اینکه وضع و حال درونی / باطنی / ذهنی (subjective) آدمیان در اوضاع و احوال بیرونی / ظاهری / عینی (objective) تأثیر دارد و، ثانیاً، چگونه دریافته است که چه باورهایی صادق / کاذب، چه احساسات و عواطفی به جا / نابه جا، و چه خواسته هایی معقول / نامعقول اند و، ثالثاً، راه تغییر و اصلاح باورهای کاذب و احساسات و عواطف نابه جا، و خواسته های نامعقول را از چه طریق دانسته است. جواب هر سه سؤال این است: به مدد آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری.

 

در واقع، روشنفکر آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری را به خدمت کاستن از درد و رنج های شهروندان جامعه اش در می آورد و این بدین معناست که روشنفکر، از این حیث که روشنفکر است، در پی شناخت برای شناخت نیست، شناخت را برای دگرگون سازی می خواهد. عالمان، محققان، و آکادمیسین ها ممکن است که در پی شناخت جهان هستی باشند فقط برای این که جهان هستی را شناخته باشند یا به تعبیر دیگر، فقط به انگیزه ی حقیقت طلبی یا ارضای کنجکاوی علمی و نظرى؛ ولی، روشنفکران، به هیچ روی، چنین نیستند. اینان در پی شناخت جهان هستی اند فقط برای این که، از این طریق، بتوانند وضع و حال درونی آدمیان را دگرگون سازند یا به تعبیر دیگر، فقط به انگیزه ی خیرخواهی. روشنفکر حقیقت را در استخدام خیر می گیرد. راستی را می جوید برای آن که با یافتن اش بتواند نیکی کند.

 

۸-۱. چون روشنفکر در پی دگرگون سازی وضع و حال آدمیان است، می توان گفت که روشنفکری یک فن است، نه یک علم، و نه یک هنر. علم، بر طبق تعریف، شناخت برای شناخت است؛ فن، شناخت برای بهتر کردن، یعنی تغییر در جهت خیر و نیکی؛ و هنر، شناخت برای زیباتر کردن، یعنی تغییر در جهت جمال و زیبایی. روشنفکر از شناخت خود برای بهتر کردن حال و روز مردم سود می جوید؛ کما این که پزشک، مهندس، و مدیر (فن سالار)، نیز، از شناخت خود برای بهتر کردن حال و روز مردم بهره می برد، فقط با این فرق که پزشکان، مهندسان و مدیران محیط بیرون مردم را بهتر می کنند و روشنفکران ساحت درون آنان را.

 

۹-۱. چنان که به اشاره معلوم شد، فن نیازمند علم است. از این رو، همچنان که پزشک به علومی مانند زیست فیزیک، زیست شیمی، زیست شناسی، تن کردشناسی (physiology)، و کالبدشناسی (anatomy) و مهندس به علومی مانند ریاضیات، فیزیک و شیمی و مدیر به علومی مانند روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، و آمار نیازمند است، روشنفکر، نیز، به (برخی از بخش های) فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی، الاهیات، عرفان۴، و ادبیات جهانی نیاز دارد. اما، همچنان که مثلاً یک پزشک لزومی ندارد که در زیست فیزیک، زیست شیمی، زیست شناسی، تن کردشناسی، و کالبدشناسی متخصص و صاحب نظر باشد و همین کفایت می کند که آخرین دستاوردهای متخصصان و صاحب نظران علوم ذی ربط به پزشکی را آن هم فقط تا حدی که به فن پزشکی ارتباط می یابند، از آن متخصصان و صاحب نظران اخذ و اقتباس کند (این سخن درباره مهندسان و مدیران، نیز، عینا صادق است)، روشنفکر، نیز لازم نیست که در فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی، الاهیات، عرفان، و ادبیات جهانی متخصص و صاحب نظر باشد (و ممکن هم نیست) و همین قدر کافی است که آنقدر از این حوزه ها را که به کار تغییر و اصلاح درون آدمیان می آید از متخصصان و صاحب نظران برگیرد. بنابراین، روشنفکر، از این رو که روشنفکر است، عالم و محقق و آکادمیسین نیست، ولی از دستاوردهای عالمان و محققان و آکادمیسین ها، به قدر لزوم و کفایت، در جهت تغییر و اصلاح فرهنگی مردم استفاده می کند (البته چنان که پیش تر نیز اشاره شد امکان این که روشنفکری آکادمیسین نیز باشد هست).

 

۱۰-۱. روشنفکر چون بسیاری از باورها، احساسات و عواطف، و خواسته های مردم را نادرست و محتاج حک و اصلاح و جرح و تعدیل می داند، در واقع داور مردم است، نه نماینده و سخن گوی مردم. خطای خطرخیزی است اگر بپنداریم که مشکلات و مصائب مردم هیچ ربطی به فرهنگ یکایک خودشان ندارد و فقط معلول اوضاع و احوال بیرونی است و روشنفکر، سخنگو، نماینده، و وکیل مدافع مردم است و می خواهد و می کوشد تا داد مردم را از کسانی که مسبب اوضاع و احوال بیرونی آنان بوده اند بستاند. نمی خواهم بگویم که هیچ نهاد یا شخصی سبب ساز فلاکت و ادبار مردم و بی سامان و پریشان کردن اوضاع و احوال بیرونی شان نیست. حاشا و کلا. چنین گفته ای به معنای انکار واقعیات مسلم است. سخنم بر سر این است که روشنفکر کار اخلاقی ای می کند در جهت رفع عوامل درونی ای که موجب فلاکت و ادبار مردم شده اند. رفع عوامل بیرونی فلاکت و ادبار، نیز، مقتضی فعالیت هایی است که دیگران مانند فن سالاران، فعالان سیاسی، اقتصاددانان، و حقوق دانان، چه به حکم شغل / حرفه شان و چه به انگیزه ی اخلاقی، بر عهده می گیرند یا باید بگیرند. روشنفکر به آن بخش از بی سامانی ها و پریشانی های مردم می پردازد که مقصر و باعث و بانی اش خودشان اند. یعنی باورها، احساسات و عواطف، و خواسته هاشان.

 

جای بسی تاسف است که کردار و گفتار روشنفکران ایرانی از بیش از صد سال پیش تاکنون، همیشه و جز در مواردی بسیار استثنایی چنان بوده است که گویی ایرانیان ملتی شجاع، آگاه، منصف، فداکار، مؤمن، آزادی خواه، عدالت طلب، و شریف اند که از بد روزگار همواره به زیر یوغ ستم و بیداد حکومت گران و دولتمردان بدسگال، نادان، فاسد، و بی صلاحیت کشیده شده اند و بر عهده روشنفکران است که این مظلومان بی گناه را نمایندگی و سخن گویی کنند و همچون وکلای مدافع حقوق شان را از ظالمان و جائران استیفا کنند. ستم و بیدادِ کمابیش حکومت گران و دولتمردان، به هیچ روی، جای انکار ندارد، اما این مجیزگویی از مردم، نیز، هم انکار مُسلَّمات است، و خلاف حقیقت طلبی، و هم مردم را به خطا و اشتباه می اندازد و سبب می شود که به کمین گاه یکی از بزرگترین دشمنان خود، یعنی درون خود، راه نبرند، و خلاف مصلحت اندیشی و خیرخواهی.

 

واقعیت این است که وقتی که یکایک اعضای جامعه ای، به درجات متفاوت، باورهای کاذب، خطا، توهم آمیز، و خرافی داشته باشند، ترس ها، اضطراب ها، خشم ها، غیظ ها، کناره گیری ها، مالیخولیاها، بی تفاوتی ها، نفرت ها، کینه ها، حسدها، وابستگی ها، خودشیفتگی ها و امیدهای نابه جا داشته باشند، و خواسته ها، اهداف و آرمان های نامعقول و واقع گریزانه داشته باشند، نمی توان انتظار و توقع داشت که با تغییر نظام سیاسی فاسد یا سامانه ای از مناسبات اقتصادی ناسالم همه چیز این جامعه روی در خیر و صلاح نهد. اگر بگوییم که، اصلاً، آن نظام سیاسی فاسد یا سامانه مناسبات اقتصادی ناسالم جلوه بیرونی همان حالات درونی است سخنی پر گزاف گفته ایم؟ امکان دارد که چند ده میلیون انسانی که باورهای صدق، احساسات و عواطف به جا، و خواسته های معقول دارند و، به هیچ وجه، برداشت شان این نیست که از وضع موجود، با یک یا دو یا چند واسطه، سود می برند زیر سلطه و سیطره چند صد تن ظالم و جائر قرار گیرند و دم برنیاورند؟

 

۱۱-۱. پس، روشنفکر داور و ناقد فرهنگ مردم است و در صدد است که این فرهنگ را دگرگون سازد، نه این که باورها، احساسات و عواطف، و خواسته های مردم را تصویب کند و مدافع آنها باشد. اگر چنین باشد فن روشنفکری یک نوع فن تعلیم و تربیت است. بنابراین، همه ی بخش هایی از تعلیم و تربیت که هدف شان دگرگون سازی درون انسان هاست در حیطه کار روشنفکر واقع می شوند؛ از جمله: تعلیم و تربیت ذهنی که ناظر به حقیقت طلبی است و در پی آن است که انسان هایی بسازد که، حتی المقدور، باورهای کاذب به اذهانشان راه نیابند و باورهای صادق از اذهان شان نگریزند؛ تعلیم و تربیت اخلاقی که ناظر به خیرخواهی است و در صدد است که انسانهایی بپرورد که عشق به خوبی و اراده کار نیک در درونشان راسخ شود؛ تعلیم و تربیت هنری که ناظر به جمال جویی است و می خواهد انسانهایی به بار آورد که قدرت ادراک زیبایی ها و قدردانی و ارج گذاری نسبت به زیبایی را بیابند؛ تعلیم و تربیت ناظر به مناسبات اجتماعی که ناظر به اجتماع گرایی است و در کار پرورش انسان هایی است که روانشناسی و آداب و مهارت های روابط اجتماعی را درک کنند و در رفتارشان جلوه دهند؛ تعلیم و تربیت ناظر به دوستی و عشق که ناظر به دیگرجویی است و راه های ایجاد، ابقاء، و رشد دوستی و عشق در میان انسانها را می آموزد.

 

۱۳-۱. بی شک، هر که نیک خواه دیگری باشد تا زمانی که خواسته ها و نیازهای آن دیگری بر هم منطبق اند در جهت برآوردن آن خواسته ها و نیازها، تا جایی که در توان دارد، می کوشد؛ اما زمانی که آن دیگری خواسته ای دارد که به آن نیاز ندارد یا برآورده شدن اش در خلاف جهت نیازهای او است یا زمانی که آن دیگری به چیزی نیاز دارد ولی آن را نمی خواهد یا خلاف آن را می خواهد، یعنی، به هر تقدیر، خواسته و نیاز اش در دو جهت مخالف سیر می کنند، نیاز او را بر خواسته اش مقدم می دارد و اولویت می بخشد و ترجیح می دهد. مقتضای نیک خواهی و عشق نسبت به دیگری همین است که، در صورت تعارض خواسته ها و نیازهای او، نیازهایش را ترجیح دهیم و به خواسته هایش بی اعتنایی ورزیم. به تعبیر دیگر، خواسته یا خوشایند اش را فدای نیاز یا مصلحت اش کنیم (البته فرض بر این است که نیاز دیگری را به روشی عینی یا آفاقی (objective) تشخیص داده باشیم. من که نیک خواه فرزند خود هستم به هنگام بیماری اش، دارویی را که برای بازیابی سلامتش بدان نیاز دارد می خورانمش، اگر چه نمی خواهد و مانع خوردن فلان خوراکی اش که برای سلامتش مضر است می شوم، اگرچه خوردن آن خوراکی خوشایند او است.

 

به محض این که خواسته یا خوشایند کسی را فدای نیاز یا مصلحتش کنیم، او از ناحیه ما احساس خشونت می کند (توجه داریم که «خشونت»، در گسترده ترین کاررفتش، به معنای خلاف خوشایند دیگری انجام دادن است). این خشونت که می توان «خشونت عشق» اش خواند و البته به معنای خشونت فیزیکی نیست، لازمه ی کار روشنفکری که مصالح شهروندان جامعه اش را فدای خوشایند هایشان نمی کند نیز هست. من، به عنوان شهروند، البته خوش دارم که روشنفکر، باورها، احساسات و عواطف و خواسته هایم را در معرض نقد و تخطئه و رد نیاورد و مسئولیت همه مشکلات و مصائبم را، مثلاً، بر دوش حکومت گران و دولت مردان بیفکند و خودم را، به هیچ روی و از هیچ جهت، مقصر نداند؛ اما روشنفکر واقعی، چون نیک خواه من است، تشخیص خود را، که همان تاثیر ویرانگر درون من بر بهروزی زندگی من است، کتمان یا انکار نمی کند و از این رو، چه بسا من از ناحیه ی او احساس خشونت ورزی کنم و تلخ کام شوم. این روشنفکر کجا و آن «روشنفکر» مجیزگو و چاپلوس مردم کجا؟

 

اساساً عوام فریبی چیزی نیست جز اینکه نیازها و مصالح مردم را فدای خواسته ها و خوشایندهایشان کنیم و آنچه را مردم خوش دارند، بدون بررسی سازگاری یا ناسازگاری آن با مصلحت آنان، تأیید و تصویب و بر آنان عرضه کنیم و دل مشغول این نباشیم که چه بسا مصلحت آنان، یعنی سود دراز مدت و نهایی شان، از دست می رود. روشنفکر واقعی هیچ گاه عوام فریب نیست.

 

۱۳-۱. همچنین، هرگز عوام زده نیز نیست، یعنی به ارزش داوری های منفی(و مثبت) مردم نسبت به خودش اعتنا ندارد و از افکار عمومی منفی در خصوص خودش، که ناشی از نقد و تخطئه و رد فرهنگ مردم است، هراسی به خود راه نمی دهد و بدین جهت، از قید و بند افکار عمومی آزاد است. تابع افکار عمومی نیست، بل، ناقد این افکار است و تمیز دهنده ی درست و نادرست آنها از یکدیگر.

 

۱۴-۱. در عین حال بخشی از نقد فرهنگ شهروندان، نیز، به این است که روشنفکر نادانی، بدسگالی، فساد، و سوء مدیریت حکومت گران و دولت مردان را، که به سبب فریب کاری آنان، به آگاهی مردم نرسیده است، بر شهروندان معلوم سازد و نگذارد که شهروندان باورهای غیر مطابق با واقع از نظام سیاسی حاکم بر جامعه شان داشته باشند و این همان وجه سیاسی روشنفکری است. به تعبیر دیگر، اگر بنا بر این است که روشنفکر باورهای مردم را تصحیح کند باید باورهای آنان در باب ماهیت رفتارهای حکومت گرانشان را نیز تصحیح کند. طبعا تصحیح این باورها، تصحیح احساسات و عواطف مردم و خواسته های مردم را نیز به دنبال خواهد داشت.

 

۱۵-۱. حاصل آن که روشنفکر کسی است که، به انگیزه ی رایگان بخشی و ادای وظیفه اخلاقی، به تغییر و اصلاح امور درونی و فرهنگی همنوعان خود می پردازد، با این باور و به این امید که تغییر و اصلاح امور درونی، تا حدی فراوان، به تغییر و اصلاح امور بیرونی آنان و کاهش درد و رنج ها و مصائب و مشکلات آنان بینجامد و، برای این تغییر و اصلاح فرهنگی، از آخرین دستاوردهای فیلسوفان (به ویژه در حوزه های منطق، معرفت شناسی، فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه عمل، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه ارزش، فلسفه هنر و فلسفه اجتماعی)، روانشناسان (به ویژه در حوزه های روانشناسی شخصیت، روانشناسی باور، روان شناسی احساسات و عواطف، روان شناسی نیاز، روان شناسی انگیزش و روانشناسی اجتماعی)، جامعه شناسان، الاهی دانان و عُرَفا (به ویژه در حوزه های انسان شناسی و اخلاق) و شاعران و نویسندگان بزرگ جهان سود می جوید.

 

۲.اخلاق روشنفکری

 

مهم ترین احکام و قواعد اخلاقی که روشنفکر، از آن رو که روشنفکر است، باید به آنها التزام داشته باشد عبارتند از:

 

۱-۲. همرنگی با جماعت نداشته باشد و نخواهد که مردم حتماً نسبت به او ارزش داوری های مثبت داشته باشند و / یا در چشم آنان بر حق جلوه کند؛ بل، شجاعت داشته باشد و آنچه را، خود، حق می داند بر زبان و قلم جاری کند، خواه مردم را خوش آید و خواه خوش نیاید. در آیین روشنفکری، محافظه کاری و با مردم مداهنه و مجامله کردن حرام است.

 

۲-۲. مادام که خود را بر حق می داند، ثبات قدم و استواری داشته باشد و به تهدید و تطمیع و کیفر و پاداش و نکوهش و ستایش نیندیشد و از رویارویی با مخالفان نهراسد.

 

۳-۲. در عین حال، سعه ی صدر و گشودگی ذهن داشته باشد و از اطلاع بر آرای مخالفان خود، در هر موضوع، مسئله، یا مشکل، و توجه کافی و وافی، دقیق و عمیق به آن آرا روی نگرداند و این بدان معناست که کفایت مذاکرات اعلام نکند و پرونده ی هیچ موضوع، مسئله، یا مشکل را مختومه نکند و همچنان خود را آماده و مشتاق شنیدن و خواندن آرای جدید، اعم از موافق و مخالف، نگه دارد. اگر چنین نکند به آفات فکری ای مانند جزم و جمود، تعصب، پیش داوری، و آرزواندیشی دچار می شود و این چهار آفت فکری، در عین اینکه با یکدیگر فرق دارند، در آسیب رساندن به جامعه سهم عظیم و مشترک دارند. گشودگیِ ذهن نداشتن، بزرگ ترین و خطرخیز ترین جلوه خودشیفتگی و عُجبِ فکری است.

 

۴-۲. خود اندیش و دارای استقلال فکری و نظری باشد؛ یعنی اهل تقلید، تعبُّد، القاپذیری، تلقین پذیری، تبعیت از افکار عمومی و مُدهای فکری زمانه نباشد و، به ویژه از همه مهم تر، دل و دماغ و قلب و ذهن خود را تسلیم هیچ ایدئولوژی ای نکند. ایدئولوژیک اندیشی، افزون بر این که نشان دهنده ی این است که شخص عقلاً مستقل نیست و تن به مرجعیت و ولایت فکری در داده است، حاکی از این نیز هست که عشق به حقیقت و شور و شیدایی برای آن در کار نیست.

 

۵-۲. خود را جایزالخطا و در معرض جهل و غفلت، سهو، و اشتباه بداند و، بنابراین هم مشتاق یادگیری از دیگران و هم آماده ی همکاری با دیگران باشد. اشتیاق برای یادگیری از دیگران و همکاری فکری و نظری با آنان وظیفه ی اخلاقی ای است که خاستگاه معرفت شناختی اش نظر به نا آشکارگیِ حقیقت است. بر وفق این نظریه، که علاوه بر صدق نظری اش، مفید ترین و برکت خیز ترین نظریه برای تضمین چهار ارزش عدالت، آزادی، برادری، و صلح جهانی پایدار است، حقیقت در باب هیچ موضوع، مسئله، یا مشکلی آشکار و روشن نیست و فقط با طی فرایندی بسیار دشوار، کُند، و همگانی و با صرف اوقات، نیروها، استعدادها، و فرصت های بی شمار خیل عظیمی از عالمان، محققان، و متفکران می توان گام به گام به آن نزدیک شد. این نظریه نا آشکارِگی حقیقت، که با هرگونه ایدئولوژیک اندیشی ناسازگار است، آدمی را هم به جائزالخطا بودن و هم به لزوم یادگیری از دیگران و همکاری فکری و نظری با آنان واقف می سازد و کیست که نداند که پذیرش جائز الخطا بودن خود و پذیرش نیاز به یادگیری از دیگران و همکاری با آنان بزرگترین مانع را از سر راه تحقق عدالت، آزادی، برادری، و صلح برمی دارد؟ ایدئولوژیک اندیشی، بر حسب یکی از دقیق ترین تعاریفی که می توان از آن داشت، چیزی نیست جز نفیِ اصلِ نا آشکارگیِ حقیقت و قائل شدن به این که حقیقت نه فقط ناآشکار نیست، بل، دیری است که به دست بنیان گذار فلان ایدئولوژی کشف و اعلام شده است. ناگفته پیداست که چون آن «حقیقت آشکار» را هر ایدئولوژی به صورتی دیگر جلوه می دهد و عرضه می کند عرصه جامعه و جهان به نبردگاهی تبدیل می شود که در آن سرسخت ترین، آشتی ناپذیرترین، و خشونت ورزترین نبردآوران به جان یکدیگر می افتند و بر همدیگر هیچ رحمی روا نمی دارند، چرا که هر یک از آنان طرف مقابل خود را کسی می داند که با حقیقت آشکار و حق عیان مخالفت می ورزد. آیا با کسی که با حقیقتی به روشنی آفتاب سر ستیز دارد می توان آشتی کرد؟

 

۶-۲. سخت کوش، دقیق، و ژرفنگر باشد، چرا که به حقیقت نا آشکار و دشواریاب با تنبلی، بی دقتی، و سطحی نگری نزدیک نمی توان شد.

 

۷-۲. با تک آوایی فرهنگی بستیزد. به حکمِ همان اصلِ ناآشکارگیِ حقیقت، روشنفکر باید نسبت به انسداد هر مجرایی که آوایی فرهنگی می توانست از طریق آن مجرا به گوشِ انسانها برسد سخت حساس باشند و از این انسداد به جد جلو گیرد. هیج جامعه ای و هیچ گروهی از این که فقط یک آوای فرهنگی بشنود سود نبرده است. فقط وقتی همه ی آواها، همه ی طرز پرداخت های گوناگون به یک موضوع، همه ی راه حل های یک مسئله، و همه ی راه های رفع یک مشکل به آستانه ی آگاهی مردم گام بگذارند و بر عقل و وجدان اخلاقی همگان عرضه شوند، نقاط قوت و ضعف هر یک از آنها روشن می توانند شد و امکان دسترسی به طرز پرداخت، راه حل، یا راه رفعی که کمترین نقطه ضعف و بیشترین نقطه قوت را داشته باشد فراهم می تواند آمد.

 

۸-۲. در مواجهه با آرا و نظرات و در مقام داوری در باب ضعف و قوت هر یک از آنها رعایت انصاف کند، یکسان نگر باشد و از هر گونه یک سوی نگری بپرهیزد. انصاف و یکسان نگری هم مقتضای حقیقت طلبی است و هم مقتضای خیر خواهی. هم خود مرا به حقیقت و راستی نزدیک تر می کند و هم از صاحبان آرا و نظرات گوناگون خیر و نیکی را دریغ نمی دارد.

 

۹-۲. به جای اعتنا به قبول مردم به فهم آنان اعتنا داشته باشد. روشنفکر مطلقاً نباید در پی آن باشد که آرا و نظراتش از قبول، اقبال، و استقبال مردم برخوردار شوند. اگر رد و قبول مردم برایش ارزش و اهمیت بیابد از مقام داوری فرهنگی و تعلیم و تربیت فرهنگی مردم به مقام نمایندگی و سخن گویی آنان و، نرم نرمک، به حد عوام زدگی و عوام فریبی تنزل و سقوط می یابد. در عوض، باید همواره در پی آن باشد که مردم آرا و نظراتش را فهم کنند و مقصود و مرادش را درست دریابند، خواه پس از این فهم و دریافت، آن آرا و نظرات را بپذیرند و خواه وابزنند، و برای این که این هدف حاصل آید چاره ای نیست جز این که، تا می تواند سخن مبهم، دارای ایهام، و غامض نگوید. اعضای یک کمیسیون مشورتی پزشکی، که بر بالین بیماری صعب العلاج حاضر آمده اند تا با تشریک مساعی، راهی به درمانش بجویند و بیابند، اگر در تشخیص و درمان شان خطا نکنند و نسخه ای درست تجویز کنند و بپیچند آن بیمار بهبود می یابد، حتی اگر یک کلمه از سخنانشان را، که معمولا آکنده از الفاظ و اصطلاحات فن پزشکی اند، نفهمد؛ چرا که تأثیر قرص و کپسول و آمپول و شربت در تن بیمار هیچ گونه توقفی بر فهم بیمار از سخنان پزشکان و شناخت او از آثار و خواص داروها ندارد. اما، و هزار اما، بیماری ها و دردهای فرهنگی اصلاً و ابداً چنین نیستند، یعنی اگر شهروندان جامعه سخنان روشنفکرانشان را، که در حکم همان اعضای کمیسیون پزشکی اند، فهم نکنند و درنیابند، حتی اگر آن روشنفکران به راه های درست درمان نیز راه برده باشند، باز، هرگز، کار و بار و وضع و حال و روز و روزگار شهروندان سر سوزنی دگرگونی و اصلاح نخواهد یافت. درمان بیماری ها و دردهای فرهنگی بستگیِ تمام عیار دارد به این که مردم از تشخیص بیماری و درد و تجویز درمان و دارو، که بر عهده ی روشنفکران بوده است، کاملاً خبر داشته باشند. بگذریم از این که، چنان که در بخش نخست گفته شد، اصلاً و اساسا ًروشنفکر، بیشتر و پیش از هر چیز دیگر، به فن تعلیم و تربیت اشتغال دارد و ناگفته پیداست که تعلیم و تربیت فقط در صورتی امکان پذیر می شود و توفیق می یابد که متعلمان و متربیان، سخنان معلمان و مربیان را درست بفهمند. از این رو هم به حکم اخلاق و هم به حکم مصلحت اندیشی، بر عهده روشنفکر است که چنان سخن بگوید که مخاطبانش، که عموم شهروندان جامعه اند، سخن اش را فهم کنند و برای این فهم چاره ای جز این نیست که روشنفکر سخن خود را از هرگونه ابهام. ایهام، وغموض بپیراید و این سه مانع بزرگ در راه فهم مخاطبان را از میان بردارد. عالمان، محققان، و آکادمیسین ها چاره ای جز کاربرد اصطلاحات اختصاصی، فنی و پیچیده، در نوشته ها و حتی گفته های خود، ندارند.( اگر چه آنان نیز حق استفاده از ابهام و ایهام را ندارند) و بنابر این، باید از ویژه زبانِ (jargon) خود بهره بجویند. اما روشفکر، از آن رو که روشنفکر است، عالم، محقق، و آکادمیسین نیست و مخاطبانش دانشجویان و دانشمندان یک علم یا فن یا هنر خاص نیستند. بل، عموم شهروندان اند. روشنفکری که سخنانش پر از ابهام و ایهام و پیچیدگی باشد روشنفکر راستین نیست و باید بداند که “بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است”. راه درست این است که سخن، در عین حفظ اصالت اش و تا حدی که این حفظ اصالت روا می دارد، روشن، سر راست، و آسان یاب باشد( به گفته ی اینشتاین، “تا می توانید ساده سخن بگویید. اما نه ساده تر”). روشنفکر باید پیوسته خطاب به خود این سخن هیو کینگزمیل را تکرار کند که: “شیاد آنچه را واضح است مبهم می کند، و متفکر آنچه را مبهم است واضح.”

 

۱۰-۲. از مردم توقع و چشمداشت قبول نداشته باشد و اساساً فتیله ی هر نوع توقع و چشمداشت از مردم را تا می تواند، پایین بکشد. روشنفکر راستین، در عین حال که، از سر شفقت و عشق به انسان ها، هرچه را حقیقت و بر طبق مصلحت آنان می داند به فهم پذیرترین بیان بر آنان عرضه می کند، چشم انتظار قبول و اقبال و استقبال شان نیست و، از این رو، از حقیقت به کذب و خطا و از مصالح انسان ها به خوشایندهاشان نمی گراید. روشنفکر آمده است تا آن چه را دارد به مردم بدهد (از قبیل علم، فهم، تجربه، حکمت)، نه آنچه را ندارد از مردم بگیرد (ثروت، قدرت، شهرت، احترام، آبرو، محبوبیت، و چیزهایی از این دست).

 

به محض این که روشنفکر درصدد بر آید که از ناحیه مردم چیزی دریافت کند مردم نیز، به ازای دادن آن چیز، از او چیزی می خواهند و، در این داد و ستد نامبارک، آنچه از دست می رود حقیقت است و مصالح مردم. به جای حقیقت، عقاید و باورهای مردم می نشیند و به جای مصالح مردم خوشایندهاشان. این توقع نداشتن که به روشنفکر ثبات قدم و استواری می بخشد و او را از تزلزل و تذبذب رهایی می دهد، خود، نتیجه قناعت، به معنای دقیق این واژه، است، یعنی به داشته های خود خرسند بودن و زیاده خواهی های خود را در زمینه ی مطلوب های اجتماعی، ضبط و مهار کردن.

 

چنان که اشاره شد، اینها مهم ترین (و نه همه ی) احکام و قواعد اخلاقی اند که روشنفکر، از این جهت که روشنفکر است، باید به آنها ملتزم باشد. نیازی به گفتن نیست که روشنفکر از این حیث که انسان است، باید احکام و قواعد اخلاقی پرشمار دیگری را نیز رعایت کند.

 

۳٫آداب روشنفکری

 

اخلاق روشنفکری مجموعه ی احکام و قواعدی بود که رعایت آن سبب می شود که روشنفکر اخلاقی بودن خود را حفظ کند؛ اما آداب روشنفکری مجموعه احکام و قواعدی است که التزام به آن موفقیت روشنفکر را تضمین یا لااقل تسهیل می کند. می توان مهم ترین آداب روشنفکری را عبارت دانست از:

 

۱-۳ روشنفکر باید قدرت تمیز مسائل را از مسئله نُماها داشته باشد تا گرفتار مسئله نُماها، که در واقع مسائل فرهنگی جامعه او نیستند، نشود و از پرداختن به مسائل واقعی باز نماند. همیشه، در جامعه، هستند کسانی که منافعشان اقتضا می کند که مردم تحول و اصلاح فرهنگی نیابند. اینان از هیچ کاری در جهت بازداشتن روشنفکران از پرداخت به فرهنگ جامعه فرونمی گذارند؛ و یکی از این کارها این است که مسائلی را که اکنون یا برای هیچ جامعه ای مسئله نیستند یا، دست کم، برای این جامعه خاص مسئله نیستند، (هرچند بسا که در گذشته بوده اند یا در آینده بشوند) مسئله جلوه دهند و عمر و نیرو و استعدادهای درونی و فرصت های بیرونی روشنفکران را به سمت و سوی مرداب این مسئله نماها بکشانند و در آن فرو برند. توفیق روشنفکر در گرو این است که این دام را بازشناسد و از آن دوری ورزد و فقط به مسائلی بپردازد که شهروندان جامعه ی خودش را از زندگی خوب، خوش و ارزشمند محروم ساخته اند. در این راه، از جمله، مطالعات و تحقیقات روان شناسان اجتماعی در باب نیازهای آدمی و سلسله مراتب این نیازها مشکل گشایی فراوان می توانند داشت.

 

۲-۳ روشنفکر باید حد وسط درست میان کل پردازی افراطی و جزءنگری افراطی را بجوید تا نه دیدن جنگل او را از مشاهده ی دقیق درختان غافل کند و نه دیدن درختان مانع ادراک جنگل شود. هم کل را دیدن و از سرشت یکایک اجزا بی خبر ماندن و هم غرقه شدن در اجزا و برای باخبر شدن از کل سر بر نیاوردن، موفقیت روشنفکر را به مخاطره می افکند. دو رویکرد کل نگری و جزءنگری اگر از یکدیگر جدا افتند کار روشنفکر را به شکست می کشانند و اگر مکمل و متمم یکدیگر باشند توفیق او را آسان می کنند

 

۳۳. روشنفکر باید از هر گونه آسان گیری و شتابزدگی بپرهیزد. مسائل و مشکلات فرهنگی و اجتماعی به حدی پیچیده و پیچاننده اند که سهل گرفتن آنها جز به حل و رفع نشدن شان نمی انجامد و راه هایی که برای حل و رفع آنها پیش نهاده می شوند، به حدی از جنبه های گوناگون این مسائل و مشکلات و، نیز، از نظر گاه های پیش نهندگان تأثیر می پذیرند که در اخذ و اقتباس آنها نباید شتاب ورزید. هر راه پیش نهاده ای ممکن است از جنبه های دیگری از جنبه های مسئله و مشکل غافل مانده باشد و همان جنبه مغفول نمانده نیز ممکن است از نظرگاه های دیگری که از آنها نیز می توان به آن نگریست، نگریسته نشده باشد. روشنفکر همواره باید هوشیار باشد نسبت به این که هم هر پدیده ای جنبه های ( aspects) گوناگون دارد و هم به هر جنبه ای از هر پدیده از نظرگاه های ( perspectives) مختلف می توان نگریست. نه همه ی جنبه های یک پدیده یک حکم دارند و نه همه ی نظرگاه هایی که از آن ها به یک جنبه واحد از یک پدیده نظر می شود به یک استنباط و برداشت می رسند. آسان گیری و شتاب زدگی روشنفکر، که معلول غفلت از جنبه های وجودشناختی گوناگون یک پدیده (یعنی موضوع، مسئله، یا مشکل) و غفلت از نظرگاه های معرفت شناختی مختلف نگرندگان به هر جنبه اند، هم سبب می شوند که مسائل و مشکلات حل و رفع نشده، حل و رفع شده تصور شوند و طبعاً مدام از نو بر سر راه جامعه قرار گیرند و هم موجب می شوند که روشنفکر کسانی را که آن راه حل و رفع را نقد و رد می کنند حقیقت ستیز و بدسگال تلقی کند و، نابحق و بر خلاف مصالح جامعه، با آنان از در جنگ و نزاع در آید و در نتیجه، موفقیت خود و سایر روشنفکران و، نیز، مشکل گشایی از کار مردم را به عهده ی تعویق اندازد و حتی ناممکن کند؛ و حال آن که توجه به جنبه های گوناگون یک پدیده و نظرگاه های مختلف نگرندگان به جنبه های پرشمار آن پدیده، روحیه ی نیاز مندی متقابل همه ی روشنفکران به یکدیگر و میل و رغبت به همکاری و هم اندیشی با همدیگر را تقویت می کند. آن روحیه و این میل و رغبت، حتی اگر به فرض(که فرضی بعید است) به حل و رفع مسئله و مشکل منجر نشود، باری، همبستگی اجتماعی را می افزاید.

 

۴-۳. روشنفکر باید نه فقط از مرز گذاری های جدید در جامعه سخت بپرهیزد، بلکه، باید مرز گذاری های سابقه دار و پیشین را نیز، به مدد نیروی استدلال و اقناع خود، در هم شکند. روشنفکرانی که به دستاویز مفهوم و فکرت بسیار مبهم و ناپذیرفتنیِ “هویت جمعی”، مرزهای نژادی، جنسیتی، قومی، ملی، دینی و مذهبی، مکتبی، گرایشی، یا فکری و نظری را متمایز تر و استوارتر می سازند و برای گروه بندی های گریزناپذیر اجتماعی، که به حکم تقسیم کار و / یا تنوع علائق و / یا گوناگونی رایگان بخشی های اجتماعی پدید آمده اند، ارزش قائل می شوند به انسانها خدمت نمی کنند، بل، خیانت می ورزند؛ چه رسد به روشنفکرانی که هر یک از آنان، با بت سازی از خود، کیش شخصیت جدیدی بنیاد می نهند و فرقه ای نوظهور بر انبوه فرقه های پیشین می افزایند و نه فقط مرزی تازه بر مرزهای کهن افزون می کنند، بل، عملاً فکرت نامیمون فرقه ای اندیشی را مورد تأیید و تقویت قرار می دهند. برعکس، روشنفکری که اهتمامش معطوف به مرززدایی هرچه بیشتر است نه فقط بر شمار مخاطبان خود می افزاید، بل، در حل و رفع مسائل و مشکلات فرهنگی و اجتماعی موفقیت هرچه بیشتر می یابد، چرا که هم از حلقه ی تنگ مریدان و شیفتگان خود، که نه میل به نقد او را دارند و نه قدرت نقد او را، بیرون می آید و در معرض نقد خیل عظیمی از انسانها واقع می شود و هم از همکاری و هم اندیشی آن خیل عظیم برخوردار و بهره مند می گردد و این هر دو هم به صلاح خود او و هم به مصلحت جامعه اند. روشنفکر راستین باید امیدِ آمدنِ روزی را داشته باشد و برای آمدنش نهایت کوشش کند که اگر از هرکس بپرسند که “تو برای خود چه هویتی قائلی؟” در پاسخ بگوید: “من یک انسان حقیقت جوی جهان وطنم”، بدون اشاره ای به نژاد، جنسیت، قوم، ملت، دین و مذهب، مکتب، گرایش، فکر و نظر، یا هر گروه اجتماعی که در آن به ناچار عضویت دارد.

 

۵-۳. روشنفکر باید پشتکار و سخت کوشی داشته باشد، و حال که عزم جزم کرده است تا اخلاقی زیستن و رایگان بخشی خود را از طریق نوعی از تعلیم و تربیت اعمال کند، عملاً نیز پی این کار را بگیرد و در آن سخت بکوشد. برای امکان یافتن چنین پشتکار و سخت کوشی ای تحقق شرط هایی لازم است که مهم ترین آنها ساده زیستی است. روشنفکر اگر از ساده زیستی و اکتفا به ضروریات زندگی دست بکشد و به زندگی متجملانه روی آورد، برای تحصیل درآمدی که به کار فراهم آوردن چنان زندگی ای بیاید، باید بخش اعظم عمر و نیرو و استعدادها و فرصت های خود را در شغل و حرفه اش صرف کند و در واقع، به هدر دهد. برای چنین روشنفکری مجال و فراغ پی گیری مجدانه ی شأن روشنفکری اش باقی نمی ماند.

 

۶-۳. روشنفکر باید آمادگی تحمل درد و رنج و سختی و تلخی را داشته باشد و با ورزه هایی ذهنی روانی این آمادگی را در خود بیشتر و بیشتر کند. اساساً هر که بخواهد خادم مردم باشد، نه مخدوم آنان، باید به خود بباوراند که مردم به هر تغییر و اصلاحی زودتر تن می دهند تا به تغییر و اصلاح درون خودشان. دیگر مقصر بینی بسیار مطبوع است و از عذاب وجدان می کاهد. بر عکس خودمقصر بینی بسی تلخ و ناخوشایند است و آدمی را به سرزنش و نکوهش خود می کشاند. به همین جهت انسان ها در برابر کسی که خودِ آنان را بیش از هر چیز و هر کس دیگر مقصر می داند مقاومت می کنند و این مقاومت می تواند عرصه را بر روشنفکر تنگ کند، به ویژه آن که کسانی که از تغییر و اصلاح درونی و فرهنگی مردم زیان می بینند و معمولاً از قدرت سیاسی و اقتصادی نیز برخوردارند در جهت تنگ عرصگی روشنفکر سخت می کوشند و از مددگیری از نیروهای انگیزاننده و وادارنده، برای عقب نشینی روشنفکر، روی گردان نیستند.

 

۷-۳. در عین حال، روشنفکر باید بداند که خودش، به هیچ وجه، نمی تواند و نباید جز از نیروهای باوراننده کمک بگیرد. روشنفکر را با نیروهای انگیزاننده، که با توسل به وعده و وعید و تهدید و تطمیع و کیفر و پاداش آدمیان را به انجام دادن عملی که به درستی اش باور ندارند. بر می انگیزند، و نیروهای وادارنده، که به کمک قوه ی قهریه انسانها را به انجام دادن همان عمل پیش گفته وامی دارند، کاری نیست. روشنفکر باید فقط با نیروهای باوراننده، یعنی قدرت استدلال و اقناع عقلی خود، کارش را از پیش ببرد. یگانه سلاحش عقلانیت و استدلال گرایی است و این سلاح جانشین ناپذیر و بی بدیل است. تغییر و اصلاح فرهنگی نه با فریب کاری امکان می پذیرد و نه با خشونت ورزی.

 

۸-۳. روشنفکر باید همیشه روحیه ی شک ورزی و روحیه ی نقادی خود را تقویت کند، چرا که بدون زنده نگه داشتن این دو روحیه نه می تواند نیاز به استدلال گرایی را احساس کند و نه می تواند در استدلال ورزی مهارت یابد. کسی که مدعیات را زود باور می کند و نمی تواند نقاط ضعف ادله را ببیند چه نیازی به استدلال گرایی و چه مهارتی در استدلال ورزی می تواند داشت؟

 

۹-۳. روشنفکر باید از تحول فکری و نظری خود نه فقط هراسان نباشد، بلکه استقبال کند.برای ثبات فکری و نظری ارزش مثبت قائل شدن مرده ریگ شوم ایدئولوژی ها، اعم از دینی و غیر دینی، است و با حقیقت طلبی ناسازگاری آشتی ناپذیر دارد. اساساً کسی که برای آرمان های انسانی ارزش و ارج قائل است پاسدار هویت ایستا و پایای خود نیست؛ بل هویت روان و پویا می خواهد. به تعبیر دیگر، آن که هویت خود را فرآورده ای به انجام رسیده می داند، نه فرایندی رونده و پوینده، نمی تواند زندگی ای آرمان طلبانه سپری کند.

 

۴. آفات روشنفکری

مهم ترین آفاتی که دامن گیر روشنفکر می توانند شد عبارتند از :

۴-۱. این که روشنفکر خود را نماینده و سخنگوی مردم (لابد در برابر قدرت حاکمه) بداند و طبعاْ پاس دار باورها، نگرش ها، و ارزش های آنان باشد. خیر و صلاح مردم در این است که به بازنگری مدام در باورها، نگرش ها، و ارزش های خود تشویق و ترغیب شوند، و روشنفکر راستین فقط معلم، مربی، و راه نُمای آنان در این طریق است، نه چیزی دیگر.

 

۲-۴. این که روشنفکر خود را کنشگر سیاسی ببیند و، بالطبع، نرم نرمک و کمابیش به اقتضائات این کنشگری، از جمله ورود در جناح بندی ها و تحزب های سیاسی، تن در دهد. کنشگری سیاسی، چه به اقتضای شغل و حرفه صورت گیرد، چه به اقتضای علقه پردازی، و چه به اقتضای رایگان بخشی، البته کاری است بسیار سودمند و گریزناپذیر، اما همه ی کارهای سودمند و گریزناپذیر، بر عهده روشنفکر نیست.

 

۳-۴. این که روشنفکر، به جای این که بخواهد خادم الملِّه باشد، در پی وجیه المِلّه بودن باشد. برای این که کسی خدمتگزار انسانها باشد باید فقط در پی برآوردن نیازها و مصالح شان باشد، چه خود آن انسانها باخبر شوند و چه باخبر نشوند و چه خوششان بیاید و چه نیاید و چه قدرشناس این کار باشند و چه نباشند؛ ولی، برای این که کسی در نزد انسان ها وجیه و محترم باشد همین کفایت می کند که خواسته ها و خوشایندهاشان را برآورده کند و، البته، به نحوی باخبرشان کند که چنین کرده است. کم نبوده اند رجال سیاسی و دولت مردانی که برای وجیه بودن نزد مردم به آنان خیانت کرده اند، نه خدمت. خدمت، در اصطلاح دقیق اخلاقی، یعنی عجز و نقص کسی را که در مسیر برآوردن نیازها و مصالح خودش است، جبران و رفع کردن، نه کمک کردن به کسی که در جهت برآوردن خواسته ها و خوشایندهای خلاف نیازهاو مصالحش تلاش می کند.

 

۴-۴. اینکه روشنفکر بر خطاهای خود، اعم از خطاهای محاسباتی و خطاهای اخلاقی، خاک بپاشد و در جهت کتمان آن ها بکوشد، و به آن ها اعتراف نورزد. هیچ انسانی معصوم و بی خطا نیست. انسانی که صادقانه و مُجِّدانه می خواهد زندگی پیراسته از خطا داشته باشد، البته عملاً همیشه به این خواسته ی خود نمی رسد، بدین معنا که گه گاه به خطا در می افتد و این بخشودنی است. آنچه بخشودنی نیست عدم اعتراف به خطا است. به تعبیر دیگر، از هیچ انسان اخلاقی ای نباید انتظار داشت که خطا نکند، چرا که این توقعی واقع بینانه نیست، اما می توان و باید توقع داشت که اگر خطایی کرد به آن اعتراف کند. عدم اعتراف به خطا، افزون بر این که غیر اخلاقی است، زیرا خلاف حقیقت طلبی و خیر خواهی است، مصلحت اندیشانه هم نیست، چرا که اعتماد دیگران را به شخص از میان می برد؛ و ناگفته پیداست که روشنفکر، به عنوان معلم و مربی مردم، چه نیاز عظیمی به اعتماد مردم دارد. اساساً شرط اول قدم موفقیت در تعلیم و تربیت اعتماد متعلم و متربّی به معلم و مربی است.

 

۵-۴. این که روشنفکر دل در گرو ایدئولوژی خاص داشته باشد و نخواهد و یا نتواند از چارچوب آن ایدئولوژی برون آید. قوام روشنفکری به عقلانیت و استدلال گرایی است و این با ایدئولوژیک اندیشی و سخن کس یا کسانی را چون و چرا ناپذیر انگاشتن، به هیچ روی، راست نمی آید.

 

۶-۴. این که روشنفکر خود را آکادمیسین بداند و درصدد این باشد که وجهه و حیثیت آکادمیک به دست آورد. چنان که در بخش نخست اشاره شد، روشنفکر می تواند، افزون بر روشنفکر، آکادمیک نیز باشد، و در بسیاری از موارد چنین هم هست؛ اما، به هر تقدیر، روشنفکری شأنی است و آکادمیک بودن شأن دیگری، و لازمه ی روشنفکری، آکادمیک بودن نیست. از آنجا که، امروزه، در تقریباً همه ی جوامع، عالم، محقق، و آکادمیک بودن حیثیت و وجاهت اجتماعی فراوان دارد، ممکن است روشنفکر وسوسه بشود که چهره عالِم، محقق و آکادمیک بودن نیز به خود بگیرد و شک نیست که برای این مقصود باید به مقتضیات و لوازمی تن بسپرد. سخن بر سر این است که این تن سپردن روشنفکر را، از آن رو که روشنفکر است، از پرداختن به کار خود مانع می آید. از باب نمونه، چنین روشنفکری باید در نشریات علمی-پژوهشی دنیا مقالاتی به چاپ رساند یا گفتارها و نوشتارهایش حاکی از این باشند که فقط در یکی دو حوزه ی خاص معرفتی مطالعه می کند یا آکنده از اصطلاحات فنی عرف اهل علم باشند. این ها و جز این ها عمر، نیرو، استعدادها، و فرصت های روشنفکر را به راه هایی دیگر می کشانند که، البته و صد البته، برای آکادمیسین ها شایسته و بایسته اند، ولی به روشنفکری ربطی ندارند.

 

۷-۴. این که روشنفکر دشوار گو و دشوار نویس باشد، گویی که برای هم قطاران روشنفکر خود یا برای آکادمیسین ها می گوید و می نویسد. هر کسی، چه روشنفکر و چه دیگران در مقام گفتار و نوشتار، باید تکلیف خود را در باب این که مخاطب خود را چه کسانی می داند روشن کند وگرنه گفتار و نوشتارش فاقد یکی از مهم ترین مؤلفه های عقلانیت گفتاری خواهد بود. کسی را مجبور نمی کنند که برای مردم بگوید و بنویسد؛ اما اگر خودش تصمیم گرفت که مخاطبانش را مردم بداند، به حق از او انتظار می رود که چنان بگوید و بنویسد که مردم فهم کنند. طرفه آن که بسیاری از روشنفکران به جد خواستار آنند که مردم سخن شان را قبول کنند و، در عین حال، با دشوار گویی و دشوارنویسی خود، این تصور را پدید می آورند که گویی چندان دغدغه ی فهم مردم را ندارند. روشنفکر راستین درست عکس این رفتار می کند: با ساده گویی و ساده نویسی نشان می دهد که دغدغه اش فهم مردم است و، در عین حال، مشتاق این نیست که مردم لزوماً سخنش را قبول کنند.

 

۸-۴. این که روشنفکر فقط به علوم اجتماعی، مانند جامعه شناسی، سیاست، و اقتصاد، رجوع کند و از معرفت ها و حکمت های عظیم و عمیقی که حاصل باریک بینی ها و ژرف اندیشی های فرزانگان، عارفان، بنیان گذاران ادیان و مذاهب، الاهی دانان، فیلسوفان، شاعران، رمان نویسان، و روان شناسان بزرگ تاریخ اند غفلت یا تغافل کند. در عین اینکه در رویارویی با این دستاوردهای بزرگ و ژرف نباید سر سوزنی از عقلانیت فرو گذاشت و، بنابراین، باید موضع شک ورزانه و نقادانه را به قوت هر چه تمام تر حفظ کرد، باید دانست که پشت کردن به این گنجینه ها نشان چیزی جز حماقت نیست و پیامدی جز محرومیت و خسران ندارد.

 

آرزو دارم و امید می برم که روزی برسد که هم روشنفکران وظیفه ی اخلاقی ارجمندی را که بر عهده گرفته اند هرچه بهتر و موفقیت آمیزتر به انجام رسانند و هم شهروندان دریابند که روشنفکران چه سهمی در خوشی و بهروزی زندگی آنان ایفا می کنند. چنین بادا چنین تر باد!

 

پی نوشت ها

۱. جامعه شناسانِ کار، میان شغل یا حرفه انگاشتن کاری که متکفل می شویم فرق هایی قائل اند. از این رو، شغل و حرفه را از یکدیگر متمایز کرده ام. البته برای مقصود این نوشتار آن فرقها تفاوتی پدید نمی آورند.

۲. خوانندگان گرامی می دانند که یکی از مشکل ترین مسائل علوم اجتماعی و شاخه ای از فلسفه که به “فلسفه فرهنگ” نام بردار است تعریف یا تحدید حدود فرهنگ است. اجمالا باید گفت که «فرهنگ» سه کاررفت عمده دارد:

الف) فرهنگ در برابر طبیعت. به این معنا، هر پدیده ای که پیش از پیدایش انسان وجود داشته است پدیده ای طبیعی است و هر پدیده ای که پس از پیدایش انسان و به دست او وجود یافته است پدیده ای فرهنگی است. سنگ، آب، هوا، درخت سرو، و پروانه پدیده هایی طبیعی و زبان، خط، نهاد خانواده، نهاد اقتصاد، نهاد سیاست، علم یا فن یا هنر، اخلاق، تعلیم و تربیت، و عشق، پدیده هایی فرهنگی اند.

ب) فرهنگ در برابر تمدن. به این معنا، هر پدیده ای که به دست بشر ساخته شده است یا تجسم مادی دارد، مانند صندلی، قاشق و چنگال، اتومبیل، کشتی، هواپیما، و تلفن یا تجسم مادی ندارد، مانند زبان، خط، اخلاق، و عشق.

پدیده های گروه نخست به تمدن جامعه تعلق دارند و پدیده های گروه دوم به فرهنگ جامعه.

ج) فرهنگ در برابر اجتماع. به این معنا، پدیده های بشر ساخته ای که تجسم مادی ندارند، یا در محیط بیرونی انسانها ساخته شده اند، مانند زبان و خط و اخلاق، یا در ساحت درونی آنان، مانند عشق. پدیده های گروه نخست اجتماعی اند و پدیده های گروه دوم فرهنگی، از این سه کاررفت واژه “فرهنگ”، کاررفت سوم در دل کاررفت دوم و کاررفت دوم در دل کاررفت اول جای می گیرد. مقصود من از “فرهنگ” در این نوشتار معنای سوم “فرهنگ” است، یعنی آنچه در درون یکایک افراد پدید می آید و جای می گیرد. “فرهنگ” به این معنا سه مصداق دارد، باورها، احساسات و عواطف، و خواسته ها.

٣. البته، نگارنده خود بزرگترین مشکل جامعه را فرهنگ یکایک شهروندان می داند.

 

۴. اشاره به الاهیات و عرفان فقط بدین جهت است که در طول تاریخ، الاهی دانان و عارفان، در ادیان و مذاهب گوناگون، در باب خاستگاه های درد و رنج های بشری تحقیقات و تدقیقات عظیم و عمیق داشته اند. رجوع به این تحقیقات و تدقیقات، البته، به معنای پذیرش همه ی آرا و نظریات الاهی دانان و عارفان در هر باب و حتی در همین باب خاستگاه های درد و رنجهای بشری نیست.

۵. نگارنده در این نوشتار آن چه را در دو نوشتار زیر آورده است فقط به اشاره ذکر کرده است:

الف) “تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلاقی و تراژیک زندگی روشنفکری” در راهی به رهایی: جستارهایی در عقلانیت و معنویت، چاپ اول، نشر نگاه معاصر، ۱۳۸۱، صص. ۹-۳۳

ب) “روشنفکری: نمایندگی فرهنگی یا داوری فرهنگی» در مهرِ ماندگار: مقالاتی در اخلاق شناسی، چاپ سوم، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۱، صص. ۸-۳۳۵.

 

منبع: فصلنامه نگاه نو، شماره ۱۱۶ فصل زمستان

نویسنده: مصطفی ملکیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 December 21 ، 03:24
سید محمد رضا پارسی کیان

 

در دوران پیش از ظهور علم، مردم نسبت به تعبیر خواب و آگاهی نداشتند. هرچه را که پس از بیداری به یاد می آوردند ، بیان دوستانه یا خصمانه از قدرت های والا می پنداشتند خواه شیطانی یا ملکوتی با پیدایش اندیشه های علمی، کلیت این افسانه گرایی و توصیفی به روانشناسی تبدیل شد. امروزه بین افراد تحصیل کرده کمتر کسی پیدا می شود که نسبت به این واقعیت تردید داشته باشد که خواب عمل روانی خود رویا بین است.

 

در ارزیابی خواب سه جهت گیری دیده می شود. بسیاری از فیلسوفان به یکی از این سه جهت گیری گرایش داشته اند، جهتی که همزمان ارزش گذشته ی خود را حفظ کرده است. از نظر آنان، شالوده خواب حالت خاصی از فعالیت روانی است که حتی می توان آن را در حالات فراتر به مثابه ی الهام پنداشت. روزی شگفت زده به این نتیجه رسیدم که دیدگاه مردم درباره خواب که ریشه در خرافات دارد، به واقعیت نزدیک تر است تا دیدگاه پزشکی.

محتوای رویا بسیار کوتاه تر از تفکراتی است که من آن ها را جایگزین می دانم و تحلیل ها مشخص کرده که محرک خواب رویدادی است جزئی از عصرگاه پیش از خواب. به منظور مقایسه ای خوابی که در حافظه من حفظ شده با یافته های حاصل ار تحلیل، از اولی به مثابه ی محتوای آشکار رویا و از دومی بدون هیچ تمایزی به عنوان محتوای پنهان رویا نام می برم.

 

رویاها از بعد رابطه بین محتوای پنهان و آشکار به سه گروه تقسیم می شوند:

1- رویاهایی که معنا دارند و در عین حال قابل فهم اند.

2- رویاهایی که هرچند به هم متصل اند و مفهومی واضح دارند با این حال تاثیری گیج کننده دارند.

3- رویاهایی که نه مفهوم دارند و نه مطلق. بی ارتباط، گیج کننده و بی مفهوم به نظر می رسند. اکثریت غالب خواب های ما دارای این ویژگی ها هستند.

به نظر می رسد هر موقعیتی در خواب حاصل دو یا چند تجربه و اثری است که کنار هم قرار گرفته است. جوهر تفکرات رویا که به منظوره شکل گیری خواب گردآوری شده است، طبیعتا باید با کاربرد آن متناسب باشد. در همه ی عناصر آن باید یک یا چند عنصر مشترک وجود داشته باشد.

 

فشردگی رویا : هر عنصر از محتوای رویا با موضوع تفکرات خواب مشخص می شود این عمل تنها از یک عنصر تفکر حاصل نمی شود، بلکه از کل عناصر به دست می آید.

تفکرات خوابی که ما از تحلیل به آن رسیدیم خود را به عنوان عقده ای روانی، پیچیده ترین ساختار ممکن نشان می دهد. بخش ها آن در متنوع ترین رابطه منطقی بایکدیگر قرار می گیرند: آنها پس زمینه و پیش زمینه، شرطها ، انحراف ها ، نمونه ها و زنجیره ی شواهد و مخالفت ها را تشکیل می دهند. تقریبا می توان گفت هر زنجیره ای ، اندیشه ی همراه با تناقض خود است.مشخص هم نیست چرا همه این ها در عالم بیداری حضور ندارند. اگر یک خواب از تمام این موارد تشکیل شده باشد، جوهره روانی، تحت فشار قرار می گیرد که آن را بی نهایت به هم فشرده می سازد و یک جابه جایی و پاره سازی دورنی صورت می گیرد که در همان زمان سطوح جدیدی را خلق می کند و عملیات منتخب به نفع آن بخشش هایی انجام می شود که برای ایجاد صحنه ها متناسب ترند. اگر به منشاء این جوهره توجه کنیم، عبارت واپس روی می تواند فراخور حال این فرایند باشد.

رویا گری خلاق نیست، یا هیچ گونه فانتزی خودش را گسترش نمی دهد، قضاوتی انجام نمی دهد و نتیجه گیری نمی کند. دست به کاری نمی زند جز فشرده سازی و جابه جایی ماده و تغییر آن به شکل تصویری و این مکانیزم تغییر به عنوان عامل متغییر به آن اضافه می شود. اما در واقع رویاگری صرفا اولین کشف به عمل آمده از کل مجموعه ی فرایندهای روانی است که تمام نمادهای تاریخی، فوبیا ها، مشغولیت های ذهنی و توهمات را شامل می شود.

افرادی که رویا را پیشگویی آینده نی دانند، حق دارند. هرچند آینده ای که خواب به ما نشان می دهد، چیزی نیست که اتفاق بیفتد، بلکه تمایل درونی ماست که دوست داریم رخ دهد. ذهنیت عامیانه این طور است که آرزو ها به باور تبدیل می شوند.

با توجه به دیدگاه تحقق آرزو رویاها به سه دسته تقسیم می شوند.

1) رویاهایی که آرزو ها و خواسته های غیر پنهان و سرکوب نشده را نشان می دهند: بیشتر رویاهای دوران کودکی که به ندرت در بزرگسالی نمود پیدا می کنند از این دسته اند.

2) رویاهایی که آرزوهای سرکوب شده را به شکل پنهان نشان می دهند. بدون شک بیشتر رویاهای ما از این قبیل اند و پیش از درک نیاز به تحلیل دارند.

3) رویاهایی قرار گرفته اند که آرزو های سرکوب شده را نمایان می کنند، اما این کار بدون پنهان کاری بسیار جزئی انجام می شود. این دسته عموما همرا با اضطراب و ترسی است که به خواب پایان می دهد.

 

دستگاه های روانی ما دو روش را در تفکر سازی دنبال می کنند:

1) مزیتی دارد مبنی بر اینکه محصولات آن مسیر بازی را برای خودآگاهی طی می کنند.

2) فی نفسه نا آگاهانه است و می تواند تنها به روش دوم به آگاهی برسد.

* در مرز بین این دو روش که مسیر از اولی به دومی است. سانسوری اتفاق می افتد و موارد خوشایند مجاز می شوند از این مسیر بگذرند و موارد دیگر همان جا حفظ می شوند. بنابراین طبق تعریف ما هر آنچه که از سانسور رد نمی شود شرایط سرکوب است.

 

تفاوت تصاویر رویا در کودکان و بزرگسالان از دید فروید:

کودکان به علت آن که توانایی تمایز به رویا و واقعیت را ندارند، نمی توانند توهم و خیال را از مراقبت تشخیص دهند. افراد بزرگسال یادگرفته اند این تمایز را قائل شوند. همچنین به بیهودگی آرزو پی برده اند و بعد از تمرینی طولانی یاد گرفته اند که خواسته ها و آرزوهایشان را به بعد موکول کنند تا بتوانند به طرق نزدیک تغییر کلی خواسته را برآورده کنند.

* تمایلات جنسی سرکوب شده دوران کودکی از رایج ترین و نیرومند ترین امیال تشکیل دهنده ی رویا محسوب می شوند. ( برای مطالعه بیشتر به مقالات تئوری جنسی نوشته فروید مراجع کنید.)

 

نمادها در رویا:

هرچند مطالعه روی نمادهای رویا ناقص است، اما در اظهارات کلی و بیان مشاهدات خاص در اینجا به یقین رسیده ایم. مثلا سلاح نوک دار یا اشیای بلند و سفت مانند الوار و چوب بیانگر آلت تناسلی مردند یا گنجه، جعبه، کالسکه و اجاق بیان گر زهدان اند. اما نمادهایی هم هست که درک رابطه آنها سخت است.

 

قوه تفکر را به هنگام خواب می توان به شیوه زیر طبقه بندی کرد:

1. افکاری که در طول روز به دلیل مانع تصادفی ناتمام است. .

2. افکاری که در طول روز حل نشده، زیرا قدرت ذهنی در حل آن ناتوان عمل کرده و مشکلات لاینحل باقی مانده اند.

3. افکاری که در طول روز سرکوب شده اند.

4. افکاری که در طول روز باعث تحریک سیستم ناخودآگاه و نیمه خودآگاه شده اند.

5. متشکل از آثار بی اهمیت و حل نشده ی روز است.

 

کارکرد رویا:

فرایند رویا مسیر واپسگرایانه را طی می کند که این مسیر با ویژگی حالت خواب باز می شود و بدین طریق به وسیله ی گروهی حافظه جذب در آن می شود.

 

فرایند اولیه:

فرایندی ابتدایی که باعث جلوگیری از عمل سیستم دوم می شود. این فرایند باعث تخلیه تحریک می شود تا بتواند با میزان تحریکی که انباشته یک ارتباط ادراکی ایجاد کند.

 

فرایند ثانویه:

وظیفه اصلاح فرایند اولیه را دارد. این فرایند هدف را کنار می گذارد و فرایندی دیگر را انتخاب می کند، چیزی مشابه آن تجریه و برای یک همسانی فکری است. این امر طبق تجارب حرکتی زیاد حاصل می شود.

* فرایندهای اولیه از ابتدا در دستگاه روح وجود دارند درحالی که فرایندهای ثانویه فقط در جریان زندگی حاصل می شوند و فرایندهای اولیه را سرکوب می کنند.

 

ارزش رویاها در خبر دادن ما از آینده چیست؟ این پرسش قابل طرح نیست. بی گمان دانشمندان فروتن و عاری از خرافات و سوابق ذهنی موهوم، با خوشحالی از زحمت پژوهش ها و مطالعات علمی درباره ی پدیده های مجهول و ناپیدا استقبال می کند. اما این که رویاها می توانند از آینده خبر بدهند عاری از حقیقت نیست. اما دو عقیده هست که او نمی تواند آنها را قبول کند یکی زندگی بعد از مرگ و دیگری شناخت آینده ای که نمی توان در آن تعمق کرد بهتر است بگوییم که رویا از گذشته خبر می دهد زیرا همه رگ و ریشه ی آن از گذشته است.

 

منبع:

روانشناسی خواب زیگموند فروید احسان لامع انتشارات نگاه چاپ سوم بهمن 1398

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 December 21 ، 13:01
سید محمد رضا پارسی کیان

 

آخرین سال زندگی یونگ به طور کامل صرف نوشتن نخستین فصل این کتاب شد و وقتی در سال 1961 دیده از جهان فروبست، فصل مربوط به خویش را به پایان رسانده و همچنین پیش نویس فصلهای مربوط به همکاران خود را نیز تعیین کرده بود. پس از فوت یونگ دکتر فون فرانتس مسئولیت کل کتاب را بر طبق دستورات صریح یونگ برعهده گرفت.

فرضیه تصادف اجباری سورآلیست ها بر پیوند عینیت دینا و ذهنیت خلاق انسان استوار است. بدین معنی که قوه تخیل فرد خلاق می تواند به عین دربیابد. بر اثر برونفکنی میل و شوق شدید انسان در اشیاء و پدیده های موجود، اتفاقی غیر منتظره، غیر معمول به وجود می آید. گویی که ناخودآگاه در جنگل نشانه ها جهان ارتباطات پنهانی را که عقل نمی بیند در طی جریان و ترکیب عینی ذهنی ویژه ای خبر و آشکار می کند. این بینایی مختص آفرینشگران و اندیشمندان خلاق است. آنان همبستگی ها را می بینند، حادثه آفرینند. یعنی از طریق کشف و شهود یا استعداد ذهن خود به جهان عینی یک واقعیت حائز اهمیت معنی می بخشد.

بدین ترتیب ما بین همزمانی یونگ و مقوله تصادف اجباری سورآلیست ها تشابهی فاحش است. اما می توان به قرابت های فکری و همدلی دیگری که بین آنان وجود دارد رسید.

نماد شامل چیزی گنگ ناشناخته و یا پنهان است.برای مثال روی بسیاری از بناهای مهم کرت(از جزایر پونانی واقع در مدیترانه) نقش یک تیشه ی دو سر وجود دارد اگر چه ما این شی را می شناسیم اما معنی و مفهوم ان را نمی دانیم(ص16)

به همین سبب است که دین از زبان نمادها با ما سخن می گوید و خود را با نمایه ها تعریف می کند.حواس انسان نسبت به دریافت پیرامون خود  محدود است و به این علت است که می کوشد با بهره گیری از ابزار علمی این نارسایی را بهبود ببخشد.افزون بر این دریافت ما از حقیقت شامل بر جنبه های ناخوداگاه  هم می باشد.(ص 19)

عموما جنبه ی ناخوداگاه وقایع در خواب به شکل اندیشه ی تعلقی اشکار می شود نه نمایه ی نمادین.

رواشناسان بر اساس همین  شواهد می پندارند که روان ناخوداگاه وجود دارد  در حالیکه فلاسفه معتقند وجود ضمیر ناخوداگه مستلزم وجود دو شخصیت در یک فرد است. امروزه در بسیاری از افراد این اختلال دیده می شود ،البته این به هیچ وجه نشانه ی بیماری نیست  بلکه یه عارضه ی طبیعی است و در هر زمان و همه جا به چشم می خورد .(ص20)

خوداگاهی دست آورد بسیار اخیر طبیعت است و هنوز در مرحله ی تجربه است. یکی از رایج ترین ناهنجاری های بدوی در میان انسان های حال حاضر گمگشتی روح است یعنی بخش پذیر شدن یا به بیان روشن تر از هم گسیختگی خوداگاهی ایست.(ص 23)

شک نیست که حتی در آنچه سطح والای تمدن می نامیم هم خوداگاهی بشر به درجهی قابل پذیرشی نرسیده  و هنوز آسیب پذیر و  حساس و تجزیه پذیر است.

خواب مناسب ترین و رایج ترین قلمرو  برای بررسی نمادسازی انسان است.(ص 25)

 خواب باید همچون یک واقعه انگاشته شود. نباید درباره ی خواب انگاره ی قبلی داشت و باید پذیرفت که به هر روی خواب مفهومی دارد و جلوه ای ویژه از ناخوداگاه است(ص35) .

بخشی از ناخوداگاه شامل انبوهی از اندیشه، تاثر و نمایه موقتا پاک شده است  اگر چه در ذهن خوداگاه حضور ندارند. اما بر آن تاثیر می گذارد. (ص38)

انگاره های فراموش شده از میان نمی روند اگرچه ما نمی توانیم هرگاه دلمان خواست آنها را حاضر کنیم اما به صورت نهفته درست در آستانه ی یاد حضور دارند و می توانند هرلحظه و اغلب پس از ساله ها فراموشی ظاهرا کامل نمایان شوند. (ص40)

برخی از مردم اشتباها دربستره ی نقش اراده غلو میکنند و می پندارند که هیچ چیز به ذهنشان راه نمی یابد مگر انکه خود بخواهد و اراده کند. اما باید در نظر گرفت که تفاوتی ظریف میان محتویات ارادی و  غیر ارادی ذهن وجود دارد.(ص42)

فراموشی پدیده ای طبیعی ولازم است زیرا اجازه می دهد ادراک ها و انگاره های تازه ای در خود اگاه ما شکل بگیرد. اگر فراموشی پدید نماید  تمام تجربه های شخصی ما ورای آستانه ی خوداگاه می مانند و ذهن ما آن قدر اشباع می شود که دیگر توانایی تحمل را از دست خواهد داد.( (ص44)

مفاهیم در خواب جنبه ی ناخوداگاه خود را بیان می کند  در حالی که در اندیشه های خود اگاه ما خود را در محدود به تاکیید های منطقی که بسیارکمرنگ تر می باشند می کنیم. (ص51)

هراسهای ناشی از تمدن ما ممکن است بسیار دهشت آور تر از هراس هایی باشند که انسان بدوی از شیاطین دارند. (ص55)

 

وظیفه خواب معمولا کوشش در برقراری توازن روانی ما به یاری ملزومات رویا است که به گونه ای پیچیده موازنه کلی روان را دوباره برقرار می کند. (ص59)

هیچ نابغه ای هرگز با بدست گرفتن قلم یا قلمو بخود نگفته :من حالا یک نماد ابداع می کنم. (ص69)

در تمام رشته های علمی می توان برای هر درون ذهن غیرشخصی فرضیه ای ارائه داد. اما روانشناسی ما را با روابط میان دو فرد که هرکدام شخصیت  ذاتی خود را دارا می باشد و هیچ کس به هیچ وسیله ای نمی تواند آن را از شخصیت خودشان تهی کند . (ص75)

برای اینکه تحلیل  عمیق خواب به تقابل دو فرد می انجامد بنابراین از یک گروه بودن یا از دو گروه متفاوت بودن اهمیت بسیاری خواهد داشت. (ص76)

این چهارگونه کارکرد بدن در چهار شیوه ی که به لطف آنها خوداگاه ما میتواند خود را با تجربه ی همسو کند  انطباق دارد: شعور(یعنی دریافت حسی)به شما می گوید چیزی وجود دارد.تفکر به شما مامی گوید آن چیز چه هست. احساس به شما می گویید آن چیز دلپذیر هست یا نه. و مکاشفه به شما نشان می دهد آن چیز از کجا آمده و به سوی چه کشیده می شود. (ص81)

درست آن گونه که زیست شناسان نیازمند علم کالبد شناسی تطبیقی است روانشناس هم به علم تشریح تطبیقی روان نیاز دارد. (ص95)

این انگاره که گیاه یا حیوان خود ابداع کننده خودش است خنده دار است .با این همه بسیاری از مردمان بر این باورند که روان و ذهن خودشان را خود ابداع کرده اند و خود آفریننده ی خویش می باشند. (ص117)

باید خاطر نشان کرد جهان کمونیستی اسطوره ای بزرگ دارد که ما ساده لوحانه می پنداریم فتوای برتر آنرا از میان خواهد برد.)این اسطوره رویایی کهن الگوی قدسی مآب دیرینه ی عصر طلایی یا بهشت است که در آن همه همه چیز دارند و فرمانروایی بزرگ و عادل و خردمند بر باغ کودکان فرمانروایی خواهد کرد. (ص121)

مردم چنین می انگارند که چون نمی توانند اورنگ خداوندی را با دوربین های بشری مشاهده کنند و یا نمی توانند پدر و مادر محبوب خود را که به جهان دیگر شتافته اند در هئیت جسمانی ببینند بنابر این این انگاره ها به اندازه کافی حقیقی نیستند ،زیرا از باورهای بشر پیش از تاریخ سرچشمه می گیرند. (ص125)

 

اسطوره ها برمی گردند به دوران  راویان اولیه و خواب های خود و هیجان هایی که قوه ی تخیل آن ها در شنوندگان به وجود می آورد.در دوران باستان به تدریج معتقد شدند احتمال اینکه بتوان اسطوره ای را بر مبنای ظاهرش تفسیرکرد بسیار اندک است بنابراین کوشیدند آن را به صورت نیرویی قابل دسترس برای همه جلوه دهند. (ص127)

اگر دوباره به مشاهده ی نمادها بسنده کنیم و آنها را کنار بگذاریم دیگرهیچ گونه کارآیی نخواهد داشت و حالت تراژدی دوباره باز خواهد گشت کوشش ها به سرانجام نخواهد رسید. (ص143)

اسطوره ی قهرمان رایج ترین و شناخته شده ترین شکل اسطوره هاست .ما آنچه را در اساطیر قدیم یونان و روم در قرون وسطی در خاور دور در میان قبایل بدوی کنونی می یابیم و در خواب ها ما هم پدیدار می شود .اسطوره دارای جاذبه ایی فریبنده است اگرچه کمتر به چشم میاید اما اهمیت روانی بسیاردارد. اسطوره ها در جزئیات با هم متفاوت اند اما در ساخت کلی شبیه به یکدیگر اند.

 

در ادامه بخشی از مقاله ی مکتوب زوریخ در تحلیل بخش پنجم کتاب مورد رجوع ارائه می‌گردد.

وجود نماد در درون تجزیه و تحلیل فردی

خواب ما را با جنبه هایی از شخصیت مان که به دلایل گوناگون ترجیح می دهیم از نزدیک آنها را موشکافی نکنیم، آشنا می سازد. این همان است که  یونگ آگاهی از «سایه» می نامید. البته سایه تمام شخصیت ناخودآگاه نیست، بلکه نمایانگر صفات و خصوصیات ناشناخته یا کم شناخته شده ی «من» است که بخشی از حوزه ی شخصی روان را تشکیل می دهد و براحتی می تواند مربوط به خود آگاه هم باشد. از پاره ای جهات سایه میتواند شامل عوامل جمعی برآمده از منبعی خارج از زندگی شخصی فرد نیز باشد.

اینکه سایه دوست ما بشود یا دشمن ما، بستگی تام به خودمان دارد. در واقع سایه درست همانند هر موجود بشری است که ما با وی زندگی میکنیم و باید دوستش بداریم.

البته گاهی پیش می آید که فردی ناگزیر شود با طرف بد طبیعت خود بسازد و طرف بهتر خود را سرکوب کند. در این صورت سایه در خواب های وی به شکلی مثبت بروز خواهد کرد. و هنگامی که فردی خود را در اختیار هیجان ها و احساسات خود انگیخته‌ی خود میگذارد ممکن است سایه اش بصورت روشنفکری سرد و منفی پدیدار شود.و در این صورت سایه بیان کننده ی داوری های بدبینانه و اندیشه های منفی واپس نهاده شده میگردد. بنابراین سایه هر شکلی که بخود بگیرد به هر حال بیانگر طرف مخالف «من» است و نمود آن دسته از خصوصیاتی ست که ما از وجود آن بیش از هر چیز دیگری نزد دیگران متنفریم. اگر ما بتوانیم صادقانه و با دور اندیشی این سایه را با شخصیت خود آگاهمان درآمیزیم مشکل به آسانی قابل حل خواهد شد. اما متاسفانه امکان اینکار همیشه وجود ندارد، زیرا سایه چنان تحت تأثیر هیجان قرار دارد که گاه خرد نمیتواند بر آن چیره شود. گاه تجربه ای تلخ میتواند به یاری ما بشتابد، و به بیانی دیگر باید بلایی سرمان بیاید تا گرایش ها و انگیزه های سایه فروکش کند. گاهی هم یک تصمیم قهرمانانه می تواند همین نتیجه را  ببار آورد، البته تنها در صورتی که انسان بزرگ درون ما یعنی «خود» در این کار ما را یاری دهد. این حقیقت که سایه شامل نیروی عظیم کشش هایی مقاومت ناپذیر است بدین معنا نیست که همواره می توان آنها را قهرمانانه سرکوب کرد. گاهی سایه تنها بدین سبب قدرتمند است که «خود» هم همسوی آن است، بگونه ی که انسان نمی داند سایه او را بر می انگیزد یا«خود». متاسفانه ناخودآگاه همانند چشم اندازی می ماند که زیر نور مهتاب قرار گرفته باشد، یعنی همه چیز آن مبهم و در هم انگیخته می نماید و انسان هرگز نمیداند با چه سرو کار دارد و ابتدا و انتهای هیچ چیز مشخص نیست. و این را «درهم آمیختگی» محتویات ناخودآگاه می نامند. هنگامی که یونگ یک جنبه از شخصیت ناخودآگاه را «سایه» نامید به عاملی نسبتاً مشخص اشاره داشت. اما گاه ممکن است همه چیز و حتی ارزشمندترین و اصیل ترین نیروها هم که«من»از آنها بی خبر است با سایه مشتبه شوند.

اگر سایه شامل نیروهای مثبت و حیاتی باشد باید آنها را با زندگی فعال در بیامیزیم و نه اینکه سرکوبشان کنیم.«من» باید دست از منیت و خودخواهی بردارد و اجازه دهد تا چیزی که ظاهرأ منفی است، اما در واقع منفی نیست، شکوفا گردد. و این فداکاری قهرمانانه ای (البته به مفهوم وارونه ی آن)در حد غلبه بر عاطفه را می طلبد.

گاهی تمام کوشش هایی که برای درک پیام ناخودآگاه صورت میگیرد هم در میرود و در این صورت باید جسورانه کاری را انجام دهیم که به نظر درست می آید و در عین حال مراقب باشیم چنانچه ناخودآگاه ناگهان جهت دیگری را نشان داد ما نیز راه خود را تغییر دهیم. همچنین ممکن است ندرتأ فردی ترجیح دهد در برابر کشش های ناخودآگاه ایستادگی کند،البته بیشتر برای رهایی از بند تغییر خود تا دور شدن از معیارهای انسانی. نیرو و باریک بینی مورد نیاز«من» برای چنین تصمیمی به گونه ای نهایی از انسان بزرگ که ظاهرأ مایل نیست خیلی آشکارا خود را نمایان سازد تراوش میکند. ممکن است «خود» از «من» بخواهد آزادانه انتخاب کند و یا اینکه «خود» وابسته به تصمیم های خود آگاه شود تا بتواند به هنگام بروز مشکلات روانی بسیار حاد خود را نمایان کند. هیچکس نمیتواند به قضاوت دیگران درباره ی خود بسنده کند. هر فردی باید خود مشکل خود را حل کند و کاری انجام دهد که به نظرش درست می آید.

در بخش انتهایی یونگ به بررسی هنر در ادوار مختلف و متناسب با شرایط زمان به خصوص عصر حاضر در زمینه نقاشی انتزاعی می پردازد. وی معتقد است بهترین زبان برای نشان دادن شرایط عصر حاضر نقاشی های انتزاعی می باشد که به فراخور زمان ظهور پیدا کرده است، همچنین وی معتقد بود هر چه انسان به جلوتر و تمدن علم پیش میرود بیشتر رو به قه قرا میرود و هنرها انتزاعی تر و پیچیده تر میشوند او به بررسی برخی کهن الگو  ها در آثار نقاشان هم پرداخته است.

 

منابع:

انسان و سمبولهایش کارل گوستاو یونگ ترجمه ی دکتر محمود سلطانیه انتشارات جامی چاپ 13 سال 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 December 21 ، 13:00
سید محمد رضا پارسی کیان

The Concept Of Angry In The Qur'an And The Psychology Of Islamic Education

Article Received: 18 October 2020, Revised: 3 November 2020, Accepted: 24 December 2020

 

خلاصه ترجمه ای از مقاله مفهوم خشم در قرآن و روانشناسی تربیت اسلامی

 

چکیده

خشم یکی از انواع احساسات انسان است. کنترل خشم بسیار ضروری است زیرا در غیر این صورت کنترل شده تاثیر منفی خواهد داشت. این پژوهش به بررسی مفهوم خشم در قرآن و روانشناسی تربیت اسلامی می پردازد. فرمول مسئله در این تحقیق این است: مفهوم خشم در قرآن چیست ؟ مدیریت خشم در روانشناسی تربیتی اسلامی چگونه است؟ چگونه مفهوم خشم در قرآن با روانشناسی تربیتی اسلامی ارتباط دارد؟ روش این تحقیق کتابخانه ای است تحقیق با فنون تحلیل موضوعی می باشد. مفهوم غضب در قرآن به آیات اشاره دارد قرآنی که خشم را مطالعه می کند. در دیدگاه اسلام برای غلبه بر خشم راه های مختلفی وجود دارد که عبارتند از:

در پناه خدا باشید، تغییر موضع دهید، وضو بگیرید و دو رکعت نماز بخوانید.

 

کلیدواژه ها: خشم، قرآن، روانشناسی تربیتی اسلامی

 

معرفی

اسلام دین کاملی است که نه تنها تنظیم روابط انسانی با ایجاد سبحان الله است. بلکه روابط انسانی را با همنوعان تنظیم می کند . (Shihab, t.th). هر فرد عادی؛ طبیعتی عصبانی دارد. خشم هر فردی سطح متفاوتی دارد. عصبانیت یکی از انواع احساساتی است که توسط جامعه منفی تلقی می شود. این به این دلیل اتفاق می افتد که خشم غیر سازنده است. مردم عصبانی می توانند رفتار بدی داشته باشند و برای خود و دیگران بسیار خطرناک هستند. بنابراین، از فرد عصبانی رفتاری مخرب انتظار می رود تا اینکه فرد بتواند خشم خود را خوب کنترل کند.

(Abdurahman, 2009; Purwanto & Mulyono, 2015; Fauzan, 2017)

 

 

مواد و روش ها

این تحقیق در مورد مفهوم خشم در قرآن و آموزش روانشناسی اسلامی جزو تحقیقات کتابخانه ای است. تحقیق بر ادبیات مختلفی تاکید دارد که مرتبط با موضوع مورد مطالعه می باشد و هر دو به صورت منابع داده های اولیه و ثانویه می باشد. هدف در این تحقیق تاکید یا تمرکز بر آیات قرآن با رویکرد تفسیر تا به حال آن است. تعابیری که در میان مسلمانان رواج دارد چهار روش می باشد. تحلیلی، اجمالی، مقارن و مودوئی (حدیث جعلی) است. این روش موضوعی توسط محقق انتخاب شد که یک رویکرد پژوهشی است زیرا این روش سیستماتیک، دقیق و آسان تر و بیشتر قابل درک است نسبت به روش های دیگر .

 

خشم در قرآن

در بسیاری از آیات قرآن کلماتی از قبیل : الْغَیْظَ الغضبالسَّخَط

 

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً

و هر کس به عمد مؤمنى را بکشد پس کیفرش دوزخ است که همیشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت کرده و براى او عذابى بزرگ آماده ساخته است. ( آیه 93 سوره نساء)

 

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ

بگو: آیا شما را به بدتر از (صاحبان) این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم؟ کسانى که خداوند آنها را لعن و بر آنها غضب کرده و افرادى از آنان را به شکل بوزینه‌ها و خوک‌ها درآورده و طاغوت را پرستیدند (و اطاعت کردند)، جایگاه آنان نزد خداوندبدتراست و از راه راست گمراه‌ترند. ( آیه 60 سوره مائده)

 

وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً

 

و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خداوند گمان بد دارند، (و مى‌گویند خداوند پیامبرش را یارى نخواهد کرد،) عذاب کند، بدى بر آنها احاطه کرده است، خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و برایشان جهنّم را آماده کرده است که بد سرانجامى است. (آیه 6 سوره فتح)

 

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ

آیا ندیدى کسانى را که با گروهى که مورد غضب خداوند بودند، طرح دوستى ریختند؟ آنها نه از شما هستند و نه از آنان و با این‌که خود مى‌دانند به دروغ سوگند مى‌خورند (که از شما هستند). (آیه 14 سوره مجادله)

 

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! گروهى را که خداوند بر آنان غضب کرده به سرپرستى (یا دوستى و یارى) نگیرید، آنان از آخرت مأیوسند همان گونه که کفّار از (بازگشت) اهل قبور مأیوسند.( آیه 13 سوره ممتحنه)

 

إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

همانا نکوهش فقط بر کسانى است که به مردم ستم مى‌کنند و در زمین به ناحقّ طغیان مى‌کنند، آنانند که برایشان عذاب دردناکى است. (آیه 42 سوره شوری)

 

مدیریت خشم در قرآن

قرآن در مورد نحوه مدیریت خشم به خوبی و درستی راهنمایی می کند و با مهار یا جلوگیری از عصبانیت و بخشش راهنمایی می کند.

 

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

همانان که در فراخى و تنگى انفاق مى کنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد. (آیه 134 سوره آل عمران)

 

نتیجه

بر اساس نتایج تحقیق می توان به این نتیجه رسیدند که خشم یکی از اشکال احساساتی است که انسانها دارند در قرآن بسیار آیات قرآن خشمگین است. آیات قرآن مربوط به خشم در میان دیگران هستند. برای کنترل خشم از دیدگاه تعلیم و تربیت اسلامی چندین راه حل انجام شده است، از جمله: از خداوند متعال پناه بگیرید تعوض خوانی، سکوت کن، تغییر موضع بده ایستاده به حالت نشسته و وضو و دو رکعت نماز است.  قرآن راهنمایی می کند که چگونه با مهار خشم به درستی آن را به درستی مدیریت کنید یا جلوگیری از عصبانیت و انجام بخشش. بنابراین مفهوم خشم در قرآن بسیار مرتبط است با کنترل خشم بر اساس روانشناسی تعلیم و تربیت اسلامی.

 

سخن مترجم : برای مطالعه تکمیلی در این مورد به مقاله خشم و مدیریّت آن در قرآن کریم نوشته داوود معماری و رسول زمردی در پست بعدی در همین وبلاگ موجود می باشد.

 

منبع:

The Concept Of Angry In The Qur'an And The Psychology Of Islamic Education

Mufid Mufid

Universitas Muhammadiyah Yogyakarta (UMY), email mufidnabila@gmail.com

Siswanto Masruri

Universitas Islam Negeri (UIN) Sunan Kalijaga Yogyakart, email sismasruri@gmail.com

Muhammad Azhar

Universitas Muhammadiyah Yogyakarta(UMY), email muazar@yahoo.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 November 21 ، 23:26
سید محمد رضا پارسی کیان

Indignation and its management in the Quran

خشم و مدیریّت آن در قرآن کریم

مقاله  ای تطبیقی با مقاله مفهوم خشم در قرآن و روانشناسی تربیت اسلامی

چکیده

خشم یکی از اساسی‌ترین و فراگیرترین هیجان‌ها در وجود آدمی است و نقشی بسزا در حفظ موقعیّت، عزّت نفس و صیانت از او در هنگام تهدید دارد. خشم، قدرت و انرژی فرد را به سمت غلبه کردن بر موانع ناموجّه یا اصلاح آنها هدایت می‌کند. امّا اگر تحت مدیریّت عقلانی و اخلاقی قرار نگیرد، به مشکلی روانی و رفتاری تبدیل می‌گردد که سامان فکری، عاطفی و رفتاری وی را ویران می‌سازد. بنابراین، آنچه در مقولة خشم باید بیشتر مورد توجّه قرارگیرد، شناخت گونه‌های مثبت و منفی و مدیریّت آن با ضوابط عقلانی و اخلاقی است. مقالة حاضر در پی تبیین آموزه‌های قرآنی در شناخت هیجان خشم، انواع آن و ارائة تکنیک‌های مدیریّت این هیجان فراگیر و خطیر است. قرآن کریم و به تبع آن، احادیث شریف به عنوان کامل‌ترین نسخة هدایت بشری با نگاهی کلّی به موضوع خشم، آن را مفهوم‌شناسی کرده‌اند و با بیان انواع، راه‌های صحیح ابراز، مراتب و آثار آن، راهکارهایی ارزشمند، گاه به شکل مستقیم و در قالب امر و نهی و گاه غیرمستقیم و در لابه‌لای داستان‌های زیبا وحکیمانه، در راستای مدیریّت این پدیدة روانی ارائه فرموده‌اند.

مقدّمه

خشم عبارت است از جوشیدن خون دل در جهت کینه و انتقام جستن (ر.ک؛ الغزّالی، بی‌تا، ج3: 93و راغب اصفهانی، 1412ق.، ج1: 608)، به سبب آنچه که مطابق میل نیست و آزاردهنده است (ثعالبی، 1418ق.، ج3: 78). خشم متّضاد خشنودی و بیشتر با میل هیجان به سوی پرخاشگری و تجاوز قابل شناسایی است (ابراهیم وآخرون، بی‌تا: 654). بنابراین، منشاء خشم، حفظ موقعیّت و رهایی از رنج، درد و خطر است. خشم هیجانی فراگیر و از پرشورترین هیجان‌ها محسوب می‌شود. از دیدگاه تکاملی، کنشی نسبتاً آشکار در زمینة انرژی‌دهی شخص برای دفاع از خود است. خشم، قدرت، نیرو و احساس کنترل افراد را افزایش می‌دهد و آنان را نسبت به بی‌عدالتی دیگران حساس می‌کند. این مبارزه و احساس کنترل، به سمت غلبه کردن بر مانع ناموجّه یا اصلاح کردن آن هدایت می‌یابد و از دیدگاه تحوّلی، خشم تأمین‌کنندة بسیاری از واکنش‌ها، از جمله سازماندهی، نظم‌بخشی فرایندهای روانشناختی و فیزیولوژیک مرتبط با دفاع از خود و تسلّط و همچنین تنظیم رفتارهای بین‌فردی و اجتماعی تلقّی می‌گردد. ولی اگر مدیریّت و کنترل نشود، خطرناک‌ترین هیجان‌ها خواهد بود، به طوری‌که به سوی نابود کردن موانع جهت می‌یابد. تقریباً نیمی از خشم‌ها فریاد کشیدن را شامل می‌شود و 10درصد رویدادهای خشم به پرخاشگری می‌انجامد و در این حالت، نابودی یا جراحت غیرضروری ایجاد می‌کند (ر.ک؛ ریو، 1387: 331 و خداپناهی، 1386: 250ـ248). بنابراین، می‌توان گفت: خشم یک واکنش احساسی و ناآگاهانه است که در برخورد با تهدیدی واقعی یا خیالی به وجود می‌آید و انرژی و انگیزش لازم برای از میان برداشتن آن تهدید را ایجاد می‌کند، در این میان، هرچه تهدید بیشتر باشد، میزان برانگیختگی نیز بیشتر می‌شود و انگیزة از میان برداشتن آن افزایش می‌یابد (ر.ک؛ مهکام، 1383: 54). علمای اخلاق نیز تعریف‌هایی از خشم ارائه داده‌اند که در بیشتر موارد بر جنبة منفی آن تأکید شده است؛ ازجمله اینکه خشم عبارتست از: «حالت نفسانیّه که باعث حرکت روح حیوانی از داخل به جانب خارج، برای غلبه و انتقام می‌شود و هرگاه شدّت یابد، باعث حرکتی تند می‌شود که از آن حرکت، حرارتی مفرط حاصل، و از آن حرارت دود تیره‌ای برمی‌خیزد و دماغ و رگ‌ها را پُر می‌سازد و نور عقل را می‌پوشاند و اثر قوّة عاقله را ضعیف می‌کند. پند و اندرز در خشمگین اثر نمی‌کند، بلکه بر شدّت آن می‌افزاید» (نراقی، 1375: 237). هچنین ابن‌مسکویه می‌گوید: «غضب در حقیقت حرکت نفسانی است که به‌واسطة آن جوششی در خون به منظور انتقام ایجاد می‌گردد. در این حال، آتش خشم شعله می‌کشد و عقل تحت تأثیر قرار می‌گیرد. انسان در چنین شرایطی به گفتة حکیمان، مانند غاری می‌گردد که در آن آتش افروخته باشد، دودی خفه‌کننده آن را پوشانده، و خاموش کردن آن میسّر نباشد» (موسوی خمینی(ره)، 1368: 113).

موضوع خشم با تعبیر قوّة غضبیّه همواره از مباحث اساسی مورد توجّه روانشناسان، فلاسفه و علمای اخلاق بوده است. توجّه صرف به جنبه‌های منفی بروز خارجی خشم، همچنین بی‌اعتنایی نسبت به کنترل و مدیریّت آن، خشم را به منفورترین هیجان‌ها بدل ساخته است. در صورتی که اگر تحت مدیریّت و کنترل عقلانی قرار گیرد، از مواهب الهی تلقّی می‌گردد و تأثیر مستقیم در حفظ حیات و کرامت و عزّت نفس انسان خواهد داشت. قرآن و حدیث با دقّت نظر در هیجان خشم، ضمن مفهوم‌سازی در این زمینه و بیان انواع خشم و اثرات هر یک، راهکارهای ارزشمندی در راستای مدیریّت خشم ارائه کرده‌اند.

 معناشناسی خشم

خشم در متون اسلامی علاوه بر واژة «غضب» با واژه‌هایی نظیر«غیظ»، «سخط» و «غلظت» نیز آمده است.

غیظ: شدّت غضب است و حرارتی است که انسان به سبب فوران خون در قلبش می‌یابد (راغب، 1412ق.، ج 1: 619). غیظ شدّت خشم و مرحلة شدید و بالای آن است (مکارم شیرازی، 1377، ج 3: 280 ):... وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَیْکُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ: امّا هنگامى که تنها مى‏شوند، از شدّت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان مى‏گزند! بگو: با همین خشمى که دارید بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینه‏ها آگاه است (آل‌عمران/119)

سخط: غضب شدیدی است که مقتضی عقوبت است (راغب اصفهانی، 1412ق.، ج 1: 403). و مقابل کلمة «رضا» قرار دارد (ابن‌منظور، 1414ق.، ج 7: 312): ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَکَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ: این به‌خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد، پیروى کردند و آنچه را موجب خشنودى اوست، ناپسند داشتند. از این رو، (خداوند) اعمال آنان را نابود کرد (محمّد/ 28).

غلظت: به معنی سختی و تندی است و در مقابل کلمة «رقّت: نرمی» قرار دارد (المصطفوی، 1360، ج 7: 250): یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ: اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنّم است و چه سرنوشت بدى دارند (التّوبه/73).

بنابراین، می‌توان گفت خشم یک حالت برانگیختگی روانی و فیزیولوژیک است که هنگام بروز مانع یا عامل تهدیدکنندة درونی یا بیرونی به وجود می‌آید و در واقع، از پیچیده‌ترین هیجان‌های انسان است که پاسخی است به شکست‌ها، ناکامی‌ها و بدرفتاری‌ها و مرکز آن قلب انسان است.

انواع خشم 

با یک دید کلّی، می‌توان خشم را در دو گونة مثبت (مناسب) و منفی (نامناسب) دسته‌بندی کرد:

 خشم مثبت

این نوع خشم یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است تا او را از تباهی و نابودی صیانت کند و عواملی را که به سلامتی وی آسیب می‌رساند، از وی دفع نماید. خشمی که فرد هنگام بروز موانعی که او را از رسیدن به اهداف اساسی و نیل به کمال بازمی‌دارد، از خود نشان می‌دهد، خشمی پسندیده است و در برخی موارد، جنبة ضرورت و وجوب می‌یابد؛ زیرا وقتی که انسان خشمگین می‌شود، نیرویش برای انجام کارهای سخت عضلانی افزایش می‌یابد. این حالت هیجانی، تغییرات زیادی در بدن ایجاد می‌کند که از جملة آنها آزاد شدن هورمون آدرنالین است که بر کبد تأثیر می‌گذارد و موجب ترشّح موادّ قندی می‌شود و این عمل افزایش نیروی انسان را به دنبال دارد و آمادگی فرد را برای انجام فعّالیّت‌های شدید دفاع از خود و غلبه بر مشکلات و موانع افزایش می‌دهد (کارلسون، 1380: 287)، به گونه‌ای که اگر هیجان خشم در انسان وجود نداشت، اخلاق وی از اعتدال خارج می‌شد و به سُستی، تنبلی، بی‌غیرتی و ظلم‌پذیری می‌گرایید و در نهایت، دستخوش زوال و نابودی می‌گشت (ر.ک؛ موسوی خمینی (ره)، 1368: 134).

خشم مناسب دارای سه ویژگی است: الف) یک تهدید واقعی وجود داشته باشد. ب) میزان خشم متناسب با شدّت تهدید باشد. ج) اقدام ما کمترین آسیب را متوجّه خودمان بکند و از شدّت تهدید بکاهد (ر.ک؛ مهکام، 1383: 55). در فرهنگ اسلامی نیز نه تنها خشم به طور کامل تخطئه نشده، بلکه بسیاری از خشم‌ها که تحت کنترل عقل هستند و آگاهانه اِعمال می‌شوند، به عنوان خشم مقدّس و مبارک معرّفی شده است. قرآن و حدیث در برخی موارد خشم را به خدا نسبت می‌دهند و او را به نام‌هایی چون «قهّار» و «جبّار» وصف می‌نمایند: قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ: بگو: من تنها یک بیم‏دهنده‏ام و هیچ معبودى جز خداوند یگانة قهّار نیست (ص/65). همچنین می‌فرماید: تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ: بسیارى از آنها را مى‏بینى که کافران (و بُت‏پرستان) را دوست مى‏دارند (و با آنها طرح دوستى مى‏ریزند). نفس (سرکش) آنها چه بد اعمالى از پیش براى (معاد) آنها فرستاد که نتیجة آن، خشم خداوند بود و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند (المائده/80)؛ مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ: کسانى که بعد از ایمان کافر شوند، جز آنها که تحت فشار واقع شده‏اند، در حالى‌که قلب آنان آرام و باایمان است. آرى، آنها که سینة خود را براى پذیرش کفر گشوده‏اند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب بزرگی در انتظارشان (النّحل/106) و کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى: بخورید از روزیهاى پاکیزه‏اى که به شما داده‏ایم و در آن طغیان نکنید که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضب من بر او وارد شود، سقوط مى‏کند. (طه/81).

خشم خداوند از صفات ثبوتی و شایستة او می‌باشد (العثیمین، 2002 م.: 187). از آیات فوق بر می‌آید که خشم خدا تنها برای خود انسان و به نفع اوست و زمانی بروز می‌کند که انسان از مسیر اعتدال و مستقیم الهی منحرف گردد و عملی انجام دهد که با آن اهدف متعالی‌ که خداوند برایش ترسیم نموده، مخالف باشد. خشم انسان نیز زمانی جنبة ایجابی و مقدّس می‌یابد که با اهداف و نیّات مقدّس و مبارک پیوند بخورد؛ خشمی که تنها برای خداوند، به نام او، احقاق حقّ و اعمال قوانین خداوند بر زمین باشد. چنین خشمی از دیدگاه اسلام جایز و در برخی مواقع واجب می‌گردد، امّا به شرطی که جنبة طغیان پیدا نکند و بر اساس حقّ و عدالت باشد (ابراهیم عبدالرحیم، 2009م.: 95).

 موارد صحیح ابراز خشم

قرآن و حدیث با نگاهی بسیار دقیق به هیجان خشم، موقعیّت‌هایی را که لازم است انسان خشم گیرد، مشخّص می‌نماید؛ از جمله موارد پسندیدة ابراز خشم از دیدگاه قرآن و حدیث عبارتند از:

 احقاق حقّ و جلب رضایت پروردگار

هرگاه انسان حقّ خویش را در حال ضایع شدن ببیند، هیجان خشم موجب می‌شود که فرد از خود واکنش نشان دهد و از حقّ خود دفاع نماید (ژاله‌فر، 1382: 254). مهم‌ترین این حق‌ها، حقّ بندگی خداوند متعال است. علی(ع) می‌فرماید: «پیامبر اکرم(ص) به خاطر دنیا هرگز خشمگین نمی‌شد، ولی هرگاه برای حق غضب می‌کرد، اَحَدی را نمی‌شناخت و خشمش فرونمی‌نشست تا آنکه حق را یاری کند و خشمش تنها برای خدا بود» (فیض کاشانی، 1339، ج 5: 303). امام رضا(ع) نیز می‌فرماید: «چنانچه در موردی خواستی غضب کنی، پس متوجّه باش که خشم خود را در جهت کسب خشنودی خداوند اِعمال کنی» (الدّینوری، بی‌تا، ج 1: 292). از نمونة این خشم‌ها، خشم حضرت موسی(ع) است. قرآن کریم داستان آن حضرت را چنین بیان می‌دارد: وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ: و هنگامى که موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من، جانشینان بدی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید) آیا درمورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!) سپس الواح را افکند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیّت) به سوى خود کشید. او گفت: ای فرزند مادرم! این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده (الأعراف/150).

نکاتی چند درموضوع بحث از این آیه  قابل برداشت است

1ـ خشم حضرت موسی(ع) صرفاً به‌خاطر خداوند متعال و تقدیس ساحت احدیّت او از هر گونه شرک و بُت‌پرستی بود: وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ یُکَلِّمُهُمْ وَلاَ یَهْدِیهِمْ سَبِیلاً اتَّخَذُوهُ وَکَانُواْ ظَالِمِینَ: قوم موسى بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خداوند)، از زیورهاى خود گوساله‏اى ساختند؛ جسد بى‏جانى که صداى گوساله داشت! آیا آنها نمى‏دیدند که با آنان سخن نمى‏گوید و ایشان را به راه (راست) هدایت نمى‏کند؟! آن را (خداى خود) انتخاب کردند و ظالم بودند (همان/148).

2ـ ترکیب «غضبان آسفا» شدّت ناراحتی و خشمی را می‌رساند که در آن نوعی ناراحتی و اندوه نهفته است و آن تأسّفی بود که به خاطر مردم به حضرت موسی(ع) دست داده بود.

3ـ شدّت خشم و ناراحتی حضرت موسی(ع) همه را شامل می‌شد، حتّی آنهایی که در پرستش گوساله با سامری همراهی نکردند و از جملة آنان برادرش، هارون(ع)، بود (ابوالسّعود، 1999م.، ج 3: 33ـ32). این خشم به خاطر سکوت هارون(ع) در برابر عمل ناشایست قوم او بود.

4ـ خشم حضرت موسی(ع) نسبت به هارون(ع) از همه بیشتر بود و آن به‌خاطر مسؤلیّتی بود که به او واگذار کرده بود و گمان می‌کرد که او در انجام مسئولیّت خویش کوتاهی کرده است: قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی: (موسى) گفت: اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند... * از من پیروى نکردى؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟ (طه/93ـ92). ولی هنگامی که فهمید هارون (ع) وظیفة خویش را به درستی انجام داده است و در این راه، نزدیک بود جانش را از دست دهد، دست به درگاه پروردگار برافراشت و قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ: (موسى) گفت: پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترین مهربانانى (الأعراف/151).

بالأخره خشم و عصبانیّت حضرت موسی(ع) بنی‌اسرائیل را خیلی زود متوجّه عمل خویش ساخت (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1371، ج 6: 379). به یقین اگر حضرت موسی(ع) با خونسردی با این مسأله برخورد می‌کرد، چه بسا بی‌تفاوتی او را دلیل بر امضای گوساله‌پرستی می‌گرفتند و بعدها مبارزه با آن بسی مشکل‌تر می‌شد، ولی این خشم بسیار مؤثّر واقع شد و تکان سختی بر آنان وارد کرد (ر.ک؛ همان، 1377، ج 3: 399).

5ـ البتّه نباید از این نکته نیز غافل شد که حضرت موسی(ع) در مرحله‌ای دچار افراط در ابراز خشم گردید و نسبت به برادرش هارون پرخاشگری نمود و الواح را که حاوی کلمات الهی بود، بر زمین انداخت. به گفته‌ای دیگر، دچار جابجایی خشم شده بود؛ یعنی به جای آنکه خشم خویش را بیشتر متوجّه سامری و قوم ساده‌لوح کند، آن را نسبت به هارون و الواح ابراز کرد.

نمونه‌ای دیگر خشم حضرت سلیمان (ع) است، زمانی که متوجّه غیبت هدهد می‌شود: وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ: (سلیمان) در جستجوى آن پرنده [= هدهد] برآمد و گفت: چرا هدهد را نمى‏بینم، یا اینکه او از غایبان است؟! * قطعاً او را شدیداً کیفر خواهم داد یا او را ذبح مى‏کنم یا باید دلیل روشنى (براى غیبت خود) براى من بیاورد (النّمل/22ـ20). هیجان خشمی که بر حضرت سلیمان (ع) عارض شد، از نوع ایجابی و مثبت بود، چه آنکه حضرت سلیمان(ع) پادشاه انس و جنّ و حیوانات بود و سیاست و ادارة چنین مملکت گسترده‌ای کاری بسیار بزرگ و نیازمند اراده‌ای قوی و هوش و فراست سرشار و نیز شدّت و غلظت و خشم به موقع است (ابراهیم عبد‌الرّحیم، 2009 م.: 97). هدهد نیز از سربازان حضرت سلیمان (ع) و دارای جایگاهی ویژه بود و مهندسی آب آن حضرت را بر عهده داشت و بدون اجازة ایشان جایگاه خویش را ترک کرده بود (ابن‌کثیر، 1419ق.، ج 6: 166). بنابراین، شایستة چنین شدّتی از سوی آن حضرت بود. در اینجا لازم است که به چند نکتة اساسی توجّه شود

1ـ خشم حضرت سلیمان(ع) به‌خاطر این بود که هدهد وظیفه و تکلیف خویش را به درستی انجام نداده بود، نه به‌خاطر امیال و انگیزه‌های شخصی.

2ـ حضرت سلیمان(ع) مجازات مترتّب از خشم خویش را منوط به عدم ارائة توجیهی قانع‌کننده از سوی هدهد قرار داد. بنابراین، در هنگام خشم نیز اصول عقلانی را فراموش نکرد.

3ـ هنگامی که هدهد آمد، در فضایی آرام و به دور از خشونت علّت غیبت خویش را عرضه کرد. حضرت سلیمان (ع) بدون اینکه دست به هیچ عمل پرخاشگرانه‌ای بزند، دلیل او را پذیرفت، امّا صدق او را آزمود: فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ * إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ * أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ * اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ * قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ * اذْهَب بِّکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ: چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى نیافتى! من از سرزمین سبا یک خبر قطعى براى تو آورده‏ام! * من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مى‏کند و همه چیز در اختیار دارد و (به‌خصوص) تخت عظیمى دارد! * او و قوم او را دیدم که براى غیر خدا ـ خورشید ـ سجده مى‏کنند و شیطان اعمال ایشان را در نظرشان جلوه داده است و آنها را از راه بازداشته؛ و از این رو، هدایت نمى‏شوند! * چرا براى خداوندى سجده نمى‏کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) مى‏سازد و آنچه را پنهان مى‏دارید یا آشکار مى‏کنید، مى‏داند؟! * خداوندى که معبودى جز او نیست و پروردگار عرش عظیم است! * (سلیمان) گفت: ما تحقیق مى‏کنیم ببینیم راست گفتى یا از دروغگویان هستى؟ * این نامة مرا ببر و بر آنان بیفکن و آنگاه برگرد (و در گوشه‏اى توقّف کن)، ببین آنها چه عکس‌العملى نشان مى‏دهند (النّمل /28ـ22). در حالی‌که اگر خشم حضرت سلیمان (ع) نفسانی بود، به محض دیدن هدهد باید شدیداً از او ناراحت می‌شد یا حدّاقل او را به خاطر غیبت توبیخ می‌نمود.

پیامبر (ص) نیز در همة امور بردبار بودند و هیچ گاه برای خویشتن خشم نمی‌گرفتند، امّا هرگاه پیش او نافرمانی خدا صورت می‌گرفت یا حریم حرمات الهی شکسته می‌شد، برای خدا خشمگین می‌شدند و تنها برای او انتقام می‌گرفتند (ر.ک؛ حبنکه المیدانی، 1413ق.، ج 2: 166) و همواره سفارش می‌نمودند که فرد در هنگام خشم داوری نکند و تصمیم نگیرد. ایشان می‌فرمایند: «هیچ یک از شما در حال خشم میان دو نفر داوری نکند» (الشّیبانی، 1977م.، ج 4: 55).

خشم در برابر کفّار و دشمنان اسلام

دشمنان اسلام و کفّار همواره در صدد تعدّی به اسلام و مسلمانان و ایجاد مانع در مسیر گسترش اسلام و نشر و تبلیغ آن برمی‌آیند و در خلوت خویش از شدّت کینه و نفرت نسبت به مؤمنان انگشت خشم به دهان می‌گزند: Pهَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَیْکُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ: شما کسانى هستید که آنها را دوست مى‏دارید، امّا آنها شما را دوست ندارند! در حالى‌که شما به همة کتابهاى آسمانى ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانى شما ایمان ندارند). هنگامى که شما را ملاقات مى‏کنند، (به دروغ) مى‏گویند: ایمان آورده‏ایم، امّا هنگامى که تنها مى‏شوند، از شدّت خشم بر شما، سرانگشتان خود را به دندان مى‏گزند! بگو: با همین خشمى که دارید، بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینه‏ها آگاه است (آل‌عمران/119). علی(ع) می‌فرماید: «کینه‌توزی سبب خشم است» (تمیمی آمدی، 1366: 299). البتّه این عمل آنها ناشی از ناتوانی آنان است و اگر کمترین توانی در خود احساس کنند، با اسلام به مبارزه برمی‌خیزند. بنابراین، خداوند به پیامبر(ص) و پیروانش فرمان می‌دهد که خشم کفّار را در دل بپرورانند و با آنها به مبارزه برخیزند و از دین و عقیدة خویش دفاع کنند: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا: محمّد (ص) فرستادة خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى، در حالى‌که همواره فضل خدا و رضاى او را خواهانند. نشانة آنها در صورت ایشان از اثر سجده نمایان است. این توصیف آنان در تورات و انجیل است، همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده است و بر پاى خود ایستاده است و به‌ قدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد. این براى آن است که کافران را به خشم آورد (، ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند وعدة آمرزش و اجر عظیم داده است (الفتح/29). همچنین می‌فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ: اى پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنّم است، و بدفرجامى است (التّحریم/9 و التّوبه/73). یا در جای دیگر می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! با کافرانى که به شما نزدیکترند، پیکار کنید (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!). آنها باید در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس کنند؛ و بدانید خداوند با پرهیزگاران است (التّوبه/123). علی(ع) می‌فرماید: «کسی که دندان خشم را به‌خاطر خدا تیز کند، بر کشتن سردمداران کفر توانایی پیدا می‌کند» (دشتی، 1381: 475).

امّا باید توجّه داشت که اسلام دین عدل و داد و گذشت و عفو است و جهاد با کفّار، منافقان و دشمنان اسلام را تنها به‌خاطر دفاع از کیان دین جایز می‌شمارد، نه برای غلبه، سلطه و تجاوز بر آنان. خداوند می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى با گروهی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید که به پرهیزگارى نزدیکتر است و از (معصیت) خدا بپرهیزید که از آنچه انجام مى‏دهید، باخبر است. (المائده/8). همچنین می‌فرماید:  وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ: و در راه خدا با کسانى که با شما مى‏جنگند، نبرد کنید و از حدّ تجاوز نکنید که خدا تعدّى‏کنندگان را دوست نمى‏دارد (البقره/190).

بنابراین، از دیدگاه قرآن و حدیث علاوه بر اینکه نیّت باید متعالی و متوجّه اهداف عالی و مقدّس، و از ارضای خواهش‌های نفسانی و جلب منافع شخصی به دور باشد، به هنگام بروز خشم نیز فرد باید ضوابط عقلی را رعایت کند و اجازه ندهد خشم او به تجاوز و تعدّی و هرگونه آسیب غیرمتعارف به دیگران بینجامد.

خشم منفی

خشم منفی حالتی است که فرد در آن آگاهی، اختیار عقل و کنترل احساس و شعور خود را از دست می‌دهد. در آن هنگام، انسان از ملکة اندیشه و بصیرت بی‌بهره است و مهار نفس خویش را از دست می‌دهد، تا جایی که ممکن است خشم خود را متوجّه عواملی نماید که در برانگیخته شدن خشم وی نقشی نداشته‌اند. چنین خشمی است که در فرهنگ اسلامی خشمی مذموم، غیر مقدّس و کلید همة بدی‌هاست (ر.ک؛ زین‌الهادی، 1383: 198). علی (ع) نیز خشم را کلید تمام بدیها می‌داند» (کلینی، 1388ق.، ج 2: 303).

خشمی ناپسند است که به خاطر امور نفسانی و منافع بی‌ارزش دنیوی باشد و تحت مدیریّت و کنترل و ارزیابی عقل قرار نگیرد. چنانچه این حالت هیجانی به طور مستمر ادامه یابد، نفس انسان کاملاً تغییر پیدا می‌کند و آرامش روانی خویش را از دست می‌دهد و ضمن احتمال ابتلا به جنون و اختلالات روانی، فرد رادچار شخصیّتی کاذب می‌نماید. در این حالت، او بسیاری از صفات ظاهری شخصیّت و هویّت و دیدگاه نسبت به خود و دیگران را از دست می‌دهد (ر.ک؛ داکو، بی‌تا: 31). زمانی که فرد از تفکّر بازماند، در واقع، مهم‌ترین وجه تمایز خود از حیوان را از دست داده، به راحتی دچار خطا و انحراف می‌گردد. انسان در چنین شرایطی طعمة آسانی برای شیطان است تا او را به ارتکاب خطاهای فکری، گفتاری و رفتاری مبتلا سازد. روایت شده که یک بار همسر پیامبر(ص)، عایشه، از سر حسادت عصبانی شد. پیامبر (ص) فرمودند: «شیطانت به سراغ تو آمد» (الشّیبانی،1977م.، ج 3: 246). چنین خشمی حتّی به ایمان و عقیدة فرد هم آسیب می‌رساند. پیامبر(ص) می‌فرمایند: «خشم، ایمان آدمی را تباه می‌سازد، چنان‌که سرکه عسل را فاسد می‌کند» (الغزّالی، بی‌تا، ج 3: 90). نیز علی(ع) می‌فرماید: «از خشم به دور باش که خشم سربازی بزرگ و پرتوان از سربازان ابلیس است» (نهج‌البلاغه/ ن 96).

قرآن کریم خشم گرفتن به خاطر منافع دنیوی را نکوهش می‌کند و می‌فرماید: وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ * وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ: و در میان آنها کسانى هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خُرده می‌گیرند. اگر از آن (غنایم، سهمى) به آنها داده شود، راضى مى‏شوند و اگر داده نشود، خشم مى‏گیرند (، خواه حقّ آنها باشد یا نباشد)! * (در حالى‌که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضى باشند و بگویند: خداوند براى ما کافى است و به‌زودى خدا و فرستاده‌اش از فضل خود به ما مى‏بخشند، ما تنها رضاى او را مى‏طلبیم (، براى آنها بهتر است) (التّوبه/59ـ 58). این آیه بیان می‌دارد که منافقان تنها به دنبال منافع شخصی و ارضای امیال نفسانی خویش هستند و هر چیزی که در مسیر نیل به این خواستة آنها قرار گیرد، آنها را به خشم می‌آورد، حتّی عدالت پیامبر اکرم(ص) (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 3: 1667). خشمناک شدن به خاطر منافع دنیوی از اخلاق اسلامی به دور است؛ زیرا پیامبر(ص) هیچ گاه به خاطر اموری دنیایی خشمگین نمی‌شدند، ولی هرگاه برای حق غضبناک می‌شدند، احدی را نمی‌شناخت و خشمش فرو نمی‌نشست تا آنکه حق را یاری کند و خشمش تنها برای خدا بود. بنابراین، کسانی که پیامبر(ص) را اسوة خویش می‌دانند، باید در هر حال، عمل و گفتاری سعی در پیروی از ایشان نمایند: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌلِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً رسول خدا براى شما در زندگى سرمشق نیکویى بود؛ براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند (الأحزاب/21). علی(ع) می‌فرماید: «دنیایی که اینک آن را محور آرزوها و گرایش‌هایتان برگزیده‌اید و تنها دلیل خشم و خشونت شما شده است، نه خانة مناسب شما و نه آن جایگاهی است که برای آن آفریده شده‌اید و نه سرایی است که به سویش فراخوانده شده‌اید» (نهج‌البلاغه/ خ 173).

از نمونه‌های خشم نامناسب، خشم حضرت یونس(ع) است. قرآن کریم داستان آن حضرت را چنین روایت می‌کند: وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ: و ذاالنّون [= یونس‏] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مى‏پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، (امّا زمانى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمت‌ها(ى متراکم) صدا زد: (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزّهى تو! من از ستمکاران بودم (الأنبیاء/87). هر چند خشم حضرت یونس(ع) بر قوم خود به‌خاطر خدا و نیز به‌خاطر مقاومت و خوداری شدید آنها نسبت به دعوت آن حضرت به سوی خدای تعالی بود (ر.ک؛ ابن‌جوزی، 1422ق.، ج 3: 209)، امّا خشمی شتابزده و غیر منطقی بود که موجب ترک قوم بدون اجازة پروردگارش گردید. وی می‌پنداشت که خداوند بر او سخت نمی‌گیرد (ر.ک؛ میبدی، 1371، ج 6: 300). امّا هنگامی که تقدیر خداوند بر گرفتار شدن آن حضرت در شکم ماهی قرار گرفت، فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ: (او را به دریا افکندند) و ماهى بزرگی او را بلعید، در حالى‌که سرزنشگر (خویش) بود (الصّافّات/142). بلافاصله به سوی پروردگار خویش بازگشت: فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ و خداوند نیز بازگشت وی را پذیرفت و او را از اندوه و نارحتی رهایی بخشید: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ: ما دعاى او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه او را نجات بخشیدیم و اینگونه مؤمنان را نجات مى‏دهیم (الأنبیاء/88) و عذاب را از قوم او برداشت: فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِینٍ: چرا هیچ یک از شهرها و آبادی‌ها ایمان نیاوردند که (ایمان آنان به‌موقع باشد و) به حال ایشان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامى که آنها ایمان آوردند، عذاب رسواکننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معیّنى [= پایان زندگى و اجل ایشان] آنها را بهره‏مند ساختیم (یونس/98). امّا صبر و شکیبایی بر وظایف و تکالیف رسالت و نیز بردباری بر عناد و کجروی مردمان و شکیبایی بر آزار و تکذیب آنها، تا جایی که پروردگار حکیم و حلیم مقرّر دارد، از وظایف اصلی رسالت انبیاء است (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 6: 3670). بنابراین، علی‌رغم قبول توبة حضرت یونس(ع)، خداوند متعال می‌خواهد درسی خطیر به پیامبرش و همة دعوت‌کنندگان راه حق بدهد و می‌فرماید: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَکْظُومٌ: اکنون که چنین است، صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى [= یونس‏] مباش (که در تقاضاى مجازات قوم خود شتاب کرد و گرفتار مجازات ترک أولى شد)، در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را خواند (القلم/48). پس می‌توان گفت که صبر و شکیبایی از مهم‌ترین تکنیک‌ها در مدیریّت هیجان خشم است.

آثار و نتایج خشم

از دیدگاه روانشناختی، هیجان خشم نیز همچون سایر هیجانات، دارای آثاری همه‌جانبه در افکار، گفتار و رفتار است. این آثار را می‌توان چنین برشمرد:

 آثار فیزیکی

آثار فیزیکی خشم عبارتند از: برافروختگی شدید چهره، افزایش فشار خون، پیدایش غضب در گوشة لب‌ها، خشکی لب، دهان و گلو، انقباض ماهیچه‌های فک، گشادی سوراخ‌های بینی، تیز شدن گوش‌ها، انقباض ماهیچه‌ها و آمادگی برای انجام عکس‌العمل و اقدام، به‌هم ‌ریختگی حالت ظاهری و خُلق و خوی (منبعث از آشفتگی درونی) (ر.ک؛ القاسمی الدّمشقی، بی‌تا، ج2: 226). همچنین در موقع خشم، شُش‌ها فعّالیّت بیشتری دارند و سرعت تنفّس افزایش می‌یابد تا اکسیژن لازم برای همة این فعّالیّت‌های بدن تأمین شود و میل به خالی کردن مثانه افزایش می‌یابد تا بدن برای انجام فعّالیّت‌های سریع آماده باشد. نیز با فعّالیّت بخش‌هایی از مغز، ترشّح هرمون آدرنالین بیشتر شده، در نتیجه، موجی از انرژی تولید می‌شود (ر.ک؛ پیوریفوی، 1370: 41).

آثار رفتاری و زبانی

از آثار رفتاری و زبانی خشم می‌توان رها کردن زبان به ناسزا و فحش دادن، فریاد کشیدن، زد و خورد، پرخاشگری، قتل و جراحت را نام برد.

آثار روانی و معنوی

آثار روانی و معنوی خشم عبارتند از: کینه و حسد، نفاق و پنهانکاری، عدم تعادل و نارضایتی شدید هنگام مشکلات و اندوه به هنگام شادی، تفکّر نسبت به افشای اسرار، استهزاء و از دست دادن تفکّر خلاّق (ر.ک؛ القاسمی الدّمشقی، بی‌تا، ج 2: 226). پیامبر(ص) به درستی فرمودند: «بدانید که خشم اخگری است در قلب آدمیزاد، سرخ شدن چشم‌ها و برآمدن رگ‌های گردنش را [در هنگام خشم و عصبانیّت] نمی‌بینید؟!...» (ناصف، 1975م.، ج 5: 299ـ298).

ـ مراتب خشم

عملکرد انسان پیرامون خشم به سه گونه است

الف) «افراط»: آن زمانی است که خشم بر فرد مسلّط و فرد اصول عقلانی و شرعی را زیر پا می‌گذارد و در آن هنگام بصیرت و اختیاری برای فرد نمی‌ماند.

ب) «تفریط»: برخی افراد قوّة غضبیّة بسیار ضعیفی دارند و در جاهایی که ابراز خشم عقلاً و شرعاً واجب است، از جا بر نمی‌آیند تا جایی که ممکن است این حالت به خواری و بی‌غیرتی انجامد.

ج) «اعتدال»: آن زمانی است که فرد خشم خود را مدیریّت کند، به‌گونه‌ای که بجا خشمگین شود و هنگام خشم از حدود عقلی و شرعی تجاوز نکند (ر.ک؛ الغزّالی، بی‌تا، ج 3: 94ـ93).

پیامبر(ص) می‌فرمایند: «انسان‌ها در چند دستة گوناگون خَلق شده‌اند: برخی از آنها دیر خشم می‌گیرند و زود به حالت طبیعی باز می‌گردند و برخی زود خشمگین می‌شوند و زود هم به خود می‌آیند و عدّه‌ای از آنها زود خشم می‌گیرند و دیر به خود می‌آیند. آگاه باشید که بهترین آنها کسی است که دیر خشم و زودبازگشت است و بدترین آنها زودخشم و دیربازگشت است» (التّرمذی، بی‌تا: 496).

ـ کنترل و مدیریّت خشم در قرآن و حدیث

همانگونه که بیان شد، هیجان خشم پرتوی از مشیّت حکیمانة خداوند در خلقت انسان است و جنبة مثبت و منفی دارد و جنبة مثبت آن در برخی موارد ضروری است و بروز جنبة منفی آن نیز به سبب اینکه برانگیخته از عوامل بیرونی است و کنترل همة این عوامل از اختیار انسان بیرون است، امری طبیعی می‌نماید. بنابراین، باید خشم را کنترل نمود و آسیب‌های ناشی از آن را به حداقل رساند. قرآن و حدیث راهکارهای ارزشمندی را برای کنترل و مدیریّت خشم پیشنهاد می‌کنند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

 ذکر و یاد خدا و پناه بردن به او

هنگامی که انسان در کوران حوادث و تنگنای زندگی قرار می‌گیرد و تلاطم امواج مشکلات، آرامش او را به هم می‌زند، تنها چیزی که اطمینان و آرامش را به او باز می‌گرداند، ذکر خداوند است. الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: آنها کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و دلهایشان به یاد خدا مطمئنّ (و آرام) است. آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد (الرّعد/28). قلبی که به درجة اطمینان و آرامش رسیده باشد، حدّاکثر کنترل را بر نفس خود دارد و از طغیان آن جلوگیری می‌کند. همچنین گفته شد که خشم از شیطان و تحریک‌ها و وسوسه‌های اوست، خداوند متعال می‌فرماید: وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: و هرگاه وسوسه‏اى از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بَر که او شنونده و داناست (الأعراف/200). پیامبر(ص) نیز در هنگام مشاهدة دو نفر که در حال خشم، به یکدیگر دشنام می‌دادند و یکی از آنها از شدّت خشم سرخ و برافروخته شده بود، فرمودند: «من جمله‌ای می‌دانم که اگر آن را بگوید، خشمش از بین می‌رود! اگر بگوید «اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» » (البخاری، بی‌تا، ج 3: 99).

 عفو، گذشت و فرو خوردن خشم

خشم جز در افرادی که مشکلات حادّ روانی دارند، خود به خود و بدون علّت به وجود نمی‌آید. پس در حالت طبیعی حتماً کسی یا چیزی خشم انسان را برمی‌انگیزد، اگر این خشم به‌خاطر خدا و پایمال شدن حقّ او باشد، دیگر حقّی برای ما نمی‌ماند و اجازة عفو و گذشت نداریم که موارد این نوع خشم بررسی شد. ولی در صورتی که خشم به‌خاطر خودمان باشد، بخشش و گذشت در صدر همة تصمیم‌ها و اقدام‌ها قرار می‌گیرد. خداوند متعال چنین بخششی را از اوصاف شایستة مؤمنان می‌داند و می‌فرماید: وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ: همان کسانى که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى‏ورزند و هنگامى که خشمگین شوند، عفو مى‏کنند (الشّوری/37). پیامبر(ص) می‌فرمایند: «قهرمانی به کشتی گرفتن و پشت به خاک مالیدن حریفان نیست،، بلکه قهرمان کسی است که به هنگام خشم زمام نفس خویش را دست گیرد» (همان و نیز، القشیری، بی‌تا، ج 8: 162). در جایی دیگر از قرآن فرو خوردن خشم و گذشت از مردم جزو صفات بارز متّقیان و نیکوکاران معرّفی شده است: وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: و شتاب کنید براى رسیدن به آمرزش پروردگارتان، و بهشتى که وسعت آن، آسمانها و زمین است و براى پرهیزگاران آماده شده است. * همانها که در توانگرى و تنگدستى انفاق مى‏کنند و خشم خود را فرو مى‏برند و از خطاى مردم درمى‏گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد (آل‌عمران/134ـ133). پیامبر(ص) می‌فرماید: «هرکس خشم خود را فرو خورد، در حالی‌که قادر به اِعمال آن است، خداوند سبحان در روز قیامت مقابل دیدگان خلایق او را فرامی‌خواند و او را در انتخاب حوران بهشتی، هر قدر که بخواهد، مخیّر می‌گرداند» (التّرمذی، بی‌تا: 457).

 تغییر وضعیّت

تغییر وضعیّت عبارت است از اینکه فرد خشمگین در هر حالتی که هست، جابجا شود و تغییر حالت دهد. اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، به پهلو دراز بکشد. پیامبر(ص) می‌فرماید: «اگر یکی از شما خشمگین شد و ایستاده بود، بنشیند و هنگامی که خشمش از بین رفت، بلند شود. در غیر این صورت، به پهلو دراز بکشد» (ابن‌حنبل، بی‌تا، ج 5: 152). همچنین فرموده‌اند: «هرکس که حالت خشم در او پیدا شد، گونه‌های خویش را بر زمین نهد» (ناصف، 1975م.، ج 5: 299).

 وضو گرفتن

پیامبر(ص) می‌فرماید: «همانا خشم از شیطان است و شیطان از آتش خَلق شده است و آتش به وسیلة آب خاموش می‌شود، پس هنگامی که یکی از شما خشمگین شد، وضو بگیرد» (ابن‌حنبل، بی‌تا، ج 4: 226). در هنگام خشم به سبب افزایش فعّالیّت ماهیچه‌ها و افزایش گردش خون در بدن، دمای بدن به شدّت بالا می‌رود. بنابراین، وضو گرفتن (به‌ویژه با آب سرد،) دمای بدن را پایین می‌آورد و به صورت قابل ملاحظه‌ای میزان خشم را کاهش می‌دهد.

 سکوت

پیامبر(ص) می‌فرمایند: «هرگاه یکی از شما خشم گرفت، پس باید سکوت کند» (همان، ج 1: 339). قبلاً اشاره شد که در هنگام خشم فرد زمام عقل خویش را از دست می‌د‌هد. بنابراین، ممکن است که حرف‌های غیرمنطقی و نسنجیده بر زبان آورد و آتش خشم خود و طرف مقابل را بیشتر شعله‌ور سازد و تبعات زیانباری به دنبال داشته باشد، در حالی‌که چند لحظه سکوت می‌تواند همة مشکلات را حل کند. علی(ع) می‌فرماید: «خشمگینی را با سکوت معالجه کنید» (تمیمی آمدی، 1366، ج 2: 303).

 ترس از عِقاب و عذاب خداوند

انسان همواره به یاد داشته باشد که قدرت و بزرگی خداوند و غضب او فوق همة قدرت‌هاست. پس اگر بر کسی خشم ورزد، چگونه از خشم خداوند در روز قیامت می‌تواند در امان بماند. پیامبر(ص) غلامی را برای حاجتی فرستاد و او دیر بازگشت و چون آمد، با عتاب به او فرمود: «اگر قصاصی در کار نبود، قطعاً تو را تنبیه می‌کردم» (ر.ک؛ الغزّالی، بی‌تا، ج 3: 104). امام علی(ع) نیز می‌فرماید: «ای مالک! تو نمی‌توانی خشم را مهار سازی، مگر اینکه به معاد و زندگی اُخروی بسیار بیندیشی» (نهج‌البلاغه/ ن53).

نتیجه‌گیری

1ـ خشم یکی از اساسی‌ترین و فراگیرترین هیجان‌ها در وجود آدمی است که غالباً برای حفظ موقعیّت، عزّت نفس و صیانت از فرد در هنگام مواجهه با تهدید بروز می‌کند.

2ـ آثار خشم به انواع فیزیکی، رفتاری، زبانی، روانی و معنوی تقسیم و مراتب بروز آن نیز درحدود افراط، تفریط و اعتدال خلاصه می‌شود.

3ـ در متون اسلامی، به‌ویژه قرآن کریم، خشم با واژگانی مانند غضب، غیظ، سخط و غلظت مورد توجّه قرار گرفته و مفهوم‌شناسی شده است.

4ـ در نگاهی کلّی، هیجان خشم به دو نوع مثبت و منفی تقسیم می‌شود: خشم مثبت در مقابل تهدید واقعی، متناسب با شدّت تهدید و با کمترین آسیب ممکن بروز می‌کند. این نوع خشم در نگاه قرآن نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و ضروری تلقّی شده است. امّا خشم منفی که در آن فرد در مقابل تهدیدی غیرواقعی و موهوم، اختیار عقل و کنترل احساسات خود را از دست می‌دهد، مسلّماً ناپسند و مذموم است.

5ـ درخلال قصص قرآنی، با ذکر نمونه‌هایی مانند خشم موسی(ع) نسبت به هارون(ع) و بنی‌اسرائیل،خشم سلیمان(ع) بر هدهد، خشم یونس(ع) نسبت به قوم خود، خشم فرعون بر ساحران و... به مفهوم‌شناسی، تبیین انواع و آسیب‌شناسی این هیجان پرداخته شده است.

6ـ قرآن کریم با واژگانی مانند جبّار، قهّار و ذوانتقام صفت خشم را به خداوند نیز نسبت می‌دهد.

7ـ قرآن کریم و به تبع آن، سنّت معصومین(ع)، ضمن تأیید خشم مثبت و تأکید بر اعمال آن در حدّ اعتدال، ذکرو یاد خدا، عفو و گذشت با امید به رحمت الهی، ترس از عِقاب و عذاب خداوندی، تغییر وضعیّت فیزیکی، وضو گرفتن و سکوت کردن را به عنوان برخی از مهم‌ترین راهکارهای مدیریّت این هیجان ارائه می‌دهند.

منبع

خشم و مدیریّت آن در قرآن کریم

نوع مقاله : علمی- ترویجی

نویسندگان

داوود معماری  رسول زمردی

دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

 10.22054/AJSM.2015.1612

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 November 21 ، 23:24
سید محمد رضا پارسی کیان

The Effects of Haram Food on Human Emotional and Spiritual Intelligence Levels

Indonesian Journal of Halal Research 2(1): 21-26, February 2020

 

تأثیر غذای حرام بر سطح هوش عاطفی و معنوی انسان

 

چکیده

به مسلمانان آموزش داده می شود که غذای تمیز و سالم بخورند. اسلام به منبع و نظافت غذا، طرز طبخ، سرو کردن، نحوه غذا خوردن و دفع پسماندها اهمیت زیادی دارد. مفهوم اسلام در غذا در واقع با مفهوم اسلام از جهات دیگر یکی است، یعنی مفهومی که امنیت روح، جسم و روان را حفظ می کند. غذای حلال به دلیل اینکه برای روح و جسم مفید است جایز است. برعکس، غذای بد مجاز نیست زیرا به ذهن و بدن آسیب می رساند. روش تحقیق مورد استفاده روش تحقیق توصیفی کیفی بود. داده‌های به‌دست‌آمده از انواع ادبیات که در مورد تأثیرات غذای حرام بر سطوح هوش عاطفی و معنوی انسان، چه در قالب کتاب و چه در مجلات بحث می‌کند. لقمه حلال و حرام هر دو در زندگی انسان تأثیر زیادی دارد و در اخلاق و آرامش و اقامه نماز تأثیر دارد. افرادی که همیشه خود را از لقمه حلال سیر می کنند، اخلاقش خوب می شود، دلش آرام می گیرد و دعایش مستجاب می شود. برعکس، افرادی که خود را از غذای حرام سیر می کنند، بد خلق می شوند، دلشان بیمار می شود و دعایشان مستجاب نمی شود.

لغات کلیدی: غذای حلال، غذای حرام، عاطفه انسان، هوش معنوی

 

معرفی

اسلام به عنوان یک دین و همچنین یک سبک زندگی، نه تنها جنبه های عبادی و مناسک را تنظیم می کند، بلکه به طرز فکری، اعمال حتی به رژیم غذایی هر آنچه که توسط انسان استفاده می شود و مصرف می شود، تنظیم می کند. در اموری که خداوند معین کرده است، از جمله در نهی از خوردن غذای غیر حلال، هیچ چیز بیهوده نیست. البته این نه برای محدودیت ها یا بارهای بی معنی، بلکه برای صلاح و سلامت انسان و حتی انسان است که می تواند به شکل گیری شخصیت و اجابت دعا نیز منجر شود.

انواع مختلفی از غذاها در بازار یافت می شود، از غذاهای شیرین گرفته تا ترش که همگی بسته بندی شده و به شکل های جذاب سرو می شوند. شکی نیست که ارائه و ظاهر غذا نقش مهمی در بازاریابی محصولات غذایی اعم از غذاهای آماده و بسته بندی دارد. برای مسلمانان یک عامل بسیار مهمتر از طعم و ظاهر وجود دارد، یعنی جایگاه حلال یا حرام. به مسلمانان آموزش داده می شود که غذای تمیز و سالم بخورند. اسلام به منبع و پاکیزگی غذا، نحوه طبخ، نحوه سرو کردن، نحوه غذا خوردن، و نحوه دفع باقی مانده غذا اهمیت زیادی می دهد (Zulaekah & Kusumawati, 2005). مفهوم اسلام در غذا در واقع همان مفهوم اسلام از جهات دیگر است، یعنی مفهومی که امنیت روح، جسم و روان را حفظ می کند. غذای حلال جایز است زیرا برای روح و جسم مفید است. برعکس، غذای بد مجاز نیست زیرا به ذهن و بدن آسیب می رساند.

دستور خوردن حلال به وضوح در دو منبع مرجع مسلمانان یعنی قرآن و حدیث آمده است. با این حال، در حقیقت، به ویژه مسلمانان اندونزی، هنوز آگاهی بالایی در مورد اهمیت غذای حلال ندارند. اما آنچه توسط مسلمان خورده می شود و تبدیل به خون و گوشتی می شود که با آن رشد و نمو می کند، تأثیر زیادی در رفتار آنها در زندگی روزمره خواهد داشت. رسول الله صلی الله علیه وسلم مضرات غذای حرامی را که وارد بدن ما می شود یادآوری کرده است که تأثیر عمیقی بر هسته بدن ما می گذارد، او توضیح می دهد: «در حقیقت در بدن انسان یک تکه گوشت است، اگر خوب باشد، همه چیز خوب است. بدن خوب است و اگر صدمه ببیند تمام بدن شکسته می شود و جز یک کله گوشت دل نیست».

 

مواد و روش ها

روش تحقیق مورد استفاده در این مجله روش تحقیق توصیفی کیفی بوده است. داده‌های به‌دست‌آمده از انواع ادبیات که در مورد تأثیرات غذای حرام بر سطوح هوش عاطفی و معنوی انسان، چه در قالب کتاب و چه در مجلات بحث می‌کند. فنون گردآوری داده ها با استفاده از مطالعه ادبیات، تجزیه و تحلیل داده های مورد نیاز در مطالعات کتابخانه ای به دست آمده از منابع متعددی در قالب کتاب، مجله، دایره المعارف، اسناد و سایر مواردی که با هم ارتباط دارند و می توانند به حل مشکلات موجود کمک کنند. سپس داده ها با استفاده از تکنیک های تحلیل داده های کیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

 

نتایج و بحث

غذاهایی که در اسلام حرام شده است

اسلام دینی است که همه ابعاد زندگی انسان را تنظیم می کند. یکی از آنها در مورد رفع نیاز به غذا است. به غیر از طعم، تغذیه، بهداشت و ایمنی غذا، جنبه های دیگری نیز وجود دارد که از اهمیت کمتری برخوردار نیست، یعنی جایگاه حلال و حرام. اسلام به غذای حلال، حرام یا سیبحات (شبهات) بسیار توجه دارد. توجه به منابع غذایی، نظافت، فرآوری، سرو کردن و نحوه دفع پسماندها. به ویژه در یکی از آیات قرآن، خداوند انسان ها را به توجه به غذای خود برحذر می دارد، در آیه 24 سوره عبس آمده است:

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِهِ

پس باید انسان به غذاى خود بنگرد

و در ادامه میفرماید ( توسط مترجم اضافه شده) :

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا «25» ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا «26» فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا «27» وَ عِنَباً وَ قَضْباً «28» وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا «29» وَ حَدائِقَ غُلْباً «30» وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا «31» مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ «32»

ما آب را آن گونه که باید، (از آسمان) فرو ریختیم. سپس زمین را به خوبى شکافتیم. و در آن، دانه رویاندیم. و نیز انگور و سبزیجات، و زیتون و نخل خرما، و باغهاى پر درخت، و میوه و چراگاه، براى برخوردارى شما و چهارپایانتان.

پیام در این آیه ( توسط مترجم اضافه شده) : انسان، مأمور به تفکر در غذا، به عنوان یکى از نعمت‌هاى خداست، خوردن‌ - کافى، ج 1، ص 50. جلد 10 - صفحه 389

اگرچه این آیه عمومیت دارد، اما قابل درک است که خداوند مردم را به توجه و دقت در انتخاب نوع غذایی سفارش می کند. حرام از نظر زبان حرام است یا حرام الممنوع. از نظر اصطلاح، از نظر یوسف القرضاوی حرام چیزی است که خداوند از انجام آن نهی کرده است، هر کس منکر شود در امتحان خداوند قرار می گیرد. آخرت در واقع گاهی با شرعیات در دنیا تهدید می کرد.

السعدی افزود: نهی بر دو قسم است، اولی ناشی از ماده است که بد و فجیع است، مقابل کلمه ثیب، دومی حرام است چون نازل می شود. به عبارت دیگر، نهی مرتبط با حقوق الله یا حقوق بندگان است و این در مقابل کلمه حلال است. در اینجا به آیاتی از قرآن اشاره می شود که حرمت چند نوع غذا و نوشیدنی را بیان می کند.

 

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ – آیه 115 سوره نحل

 

جز این نیست که (خداوند) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا (به هنگام ذبح) بر آن برده شده، بر شما حرام کرده است، پس هر کس (به خوردن اینها) ناچار شود، بدون آنکه (قصد) تجاوز و تعدى (به حکم خداوند) داشته باشد و یا (از نیاز ضرورى) تجاوز کند، (مانعى براى خوردنش نیست) زیرا که خداوند بخشنده مهربان است.

 

إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‌ - آیه 173 سوره بقره

همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که (هنگام ذبح) نام غیر خدا بر آن برده شده، حرام کرده است، (ولى) آن کس که ناچار شد (به خوردن اینها) در صورتى که زیاده طلبى نکند و از حدّ احتیاج نگذراند، گناهى بر او نیست، همانا خداوند بخشنده و مهربان است.

 

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطِیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ آیه 3 سوره مائده

بر شما، (خوردن گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و حیوانى که به نام غیر خدا ذبح شود و حیوانى (حلال گوشت) که بر اثر خفه شدن یا کتک خوردن، یا پرت شدن یا شاخ خوردن بمیرد و نیم خورده درندگان حرام شده است مگر آنکه (قبل از کشته شدن به دست درّنده،) به طور شرعى ذبح کرده باشید. همچنین حرام است حیوانى که براى بت‌ها ذبح شده یا به وسیله‌ى چوبه‌هاى قمار تقسیم مى‌کنید. همه‌ى اینها نافرمانى خداست.

 

قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى‌ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ آیه 145 سوره انعام

 

بگو: در آنچه به من وحى شده، بر کسى که چیزى مى‌خورد هیچ حرامى نمى‌یابم مگر آن که مردار یا خون ریخته شده یا گوشت خوک باشد که قطعاً پلید است، یا حیوانى که از روى فسق و نافرمانى به نام غیر خدا ذبح شده باشد. پس هر کس که (به خوردن آنها) ناچار و مضطرّ شد، به شرط آنکه از روى سرکشى و بیش از حدّ ضرورت نباشد، (مانعى ندارد). همانا خداوند تو آمرزنده و مهربان است.

بر اساس آیات چهارگانه فوق، چند نوع غذا حرام است: لاشه، خون، گوشت خوک و حیواناتی که به نام خدا ذبح نشده اند. در پس این نهی، حکمتی نهفته است که می توان گرفت. هر حرامی باید دارای بدی (مضارات) باشد که به ترتیبی ممکن است فوایدی در بر داشته باشد. اگرچه ممکن است چیزی باشد که مورد نفرت انسان قرار گیرد، لزوماً برای انسان بد نیست، و چیزی که دوست داشته شود لزوماً خوب نیست.

طبقه بندی غذای حلال و حرام، وجوب خوردن غذای حلال و منع از خوردن غذای نامشروع به غیر از محک زدن ایمان برای مسلمانان نیز حکمی به نفع زندگی انسان است. در اینجا برخی از غذاهای ممنوعه در اسلام که از نظر علمی حاوی مقداری مضرات (خطر) در هنگام مصرف انسان هستند، به شرح زیر است:

 

1) لاشه

لاشه ها تأثیر منفی بر سلامتی دارند. لاشه حیوانی است که مراحل ذبح را طی نمی کند، بنابراین خون در بدن حیوان عمدتاً خارج نمی شود، بلکه در رگ ها، طحال و کبد به هم می پیوندد. این خون گوشت را آلوده می کند به طوری که گوشت با خون مخلوط می شود. برخلاف حیوانات حلال که با بریدن رگهای گردنی ذبح می شوند تا خون تمام شود. به این ترتیب، مرگ حیوان به دلیل از دست دادن خون بود، نه به دلیل آسیب دیدن اعضای حیاتی آن. زیرا اگر اندام ها مثلاً قلب، کبد یا مغز آسیب ببینند، حیوان می میرد اما خون در رگ هایش لخته می شود، به طوری که گوشت به اسید اوریک آلوده می شود. محمد بن علی بن محمد شوکانی لاشه را حیواناتی تعریف می کند که خود به خود می میرند، یا به عبارت دیگر، مرگ آنها ناشی از اعمال انسان، ذبح عمدی یا شکار آنها نیست. بنابراین لاشه حیواناتی هستند که خود به خود می میرند یا حیواناتی که بدون ذبح به روش سیری می میرند (علی، 1395).

لاشه دو نوع است که از خوردن آن معاف است:

لاشه ملخ و لاشه ماهی در حدیث:

أحلت لنا میتتان الحوت والجراد ودمان الکبد والطحال اخرجه الدار قطن

سخن مترجم: نکته قابل توجه این است که محمد بن علی بن محمد شوکانی از علما اهل سنت می باشد. و نظر مراجع شیعه در این باب امری متفاوت است. دلیل ضعف این حدیث این است که از روایت عبدالرحمن بن زید بن اسلم از پدرش از ابن عمر نقل شده است. که ماهی مرده حلال است.

حکم شرعی این امر در رساله آیت الله خمینی :

٢٦١٥ - اگر ماهى فلس‏دار را زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بمیرد، پاک است ولى خوردن آن حرام مى‏باشد و ماهى بى فلس را، اگر چه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، حرام است.

 

2) خون

الثباری گفته است که منظور از خون حرام، مربوط به جریان خون «الدم المسفوح» است، در حالی که خونی که در رگها و بدن باقی می ماند یا پس از ذبح حیوان در کبد یا طحال باقی می ماند. ، پس قانون خون خوردن آن با گوشتی که به آن می چسبد جایز می شود. با عقل، خونی که به گوشت چسبیده است به سختی جدا می شود. خون یک مایع بدن است که اکسیژن و مواد مغذی مورد نیاز سلول‌های بدن را حمل می‌کند و همچنین دی‌اکسید کربن، مواد زائد متابولیک، داروها و سایر مواد شیمیایی را حمل می‌کند تا در کبد تجزیه شود و در کلیه‌ها فیلتر شود تا به‌عنوان ادرار خارج شود. خونی که جاری نمی شود، بنا بر توافق علما با استناد به کلام خداوند در سوره انعام، حرام نیست.

 

3) خوک

خوک ها جزو حیواناتی هستند که در صورت مصرف حرام هستند. غیر از نحوه ذبح خوک هایی که به دلیل نداشتن گردن مطابق با احکام دین مبین اسلام نیست، خوک ها دارای موادی هستند که سلامتی را به خطر می اندازند. خوک ها به دلیل کثیفی خود میزبان واسطه ای برای چندین بیماری انگلی هستند که می توانند به انسان منتقل شوند. در گوشت خوک گاهی اوقات کیست های کرم Taenia solium و Trichinella spiralis یافت می شود. هر دو می توانند باعث بیماری های انگلی در بدن انسان شوند (Yuningsih ، 2010).

علما موافقند که خوکها به طور کلی نجس هستند. ابن حزم در کتاب مراتب الجمع ذکر می کند که علما اتفاق نظر دارند که اعم از مرد یا زن و کوچک یا بزرگ، قانون خوردن گوشت خوک حرام است، اعم از گوشت، اعصاب، مغز، غضروف، محتویات معده (روده)، پوست، و سایر اعضای بدن بنابراین هیچ بخشی از بدن خوک مجاز به خوردن نیست، چه گوشت، پوست، چربی و سایر اعضای بدن. این مورد مورد توافق همه مسلمانان است.

 

4) ذبح برای غیر خدا

به طور کلی قانون خوردن حیوانات به دو نوع قابل مصرف و غیر قابل مصرف تقسیم می شود. حیوانات قابل مصرف در صورت ذبح شرعا حلال است. اما اگر طبق شریعت ذبح نشود در زمره لاشه های حرام است. هدف از بیانیه این است که کلیه مراحل ذبح مطابق با اسلام شرعی با اجازه و انتظار رضای خداوند متعال انجام می شود. به طوری که ذهن مسلمانانی که آنها را مصرف می کنند آرام می کند.

خداوند انسان را آفرید و سپس همه چیز روی زمین را تحت فرمان او قرار داد. هنگام ذبح حیوان در حالی که نام خدا را می خواند، حیوان را به سجده می کشید و به ریختن خون و آزادی جانش دعوت می کرد تا به نفع بشر باشد. حیوانات به روش صحیح می میرند، یعنی مقداری از خون از طریق رگ های گردن خارج می شود. گوشت و سایر اندام ها از آلودگی خون محافظت می شوند. قسمتی از بدن که در آن ذبح می شود گردن است. در گردن رگ های خونی اصلی، اعصابی که سر را با بدن، دستگاه تنفسی و دستگاه گوارش متصل می کنند وجود دارد. اگر کانال قطع شود، حیوان بلافاصله بدون تجربه شکنجه طولانی خواهد مرد (Yuningsih ، 2010).

شرایط ذبح که باید رعایت شود، به طوری که گوشت حیوان ذبح شده حلال از جمله ذبح کننده (ذبح کننده)، ابزار ذبح، اندام هایی که باید ذبح شوند و مراحل ذبح مصرف شود (Syukriya & Faridah, 2019).

 

هوش عاطفی و معنوی

هوش عاطفی و معنوی را اساساً می توان رفتار شریف نامید. زیرا هوش هیجانی یک مهارت/توانایی برای ایجاد روابط اجتماعی است که بیشتر احتمال دارد مادی گرایانه باشد. در حالی که هوش معنوی توانایی معنا بخشیدن به زندگی است که معنوی است و اخروی را هدف قرار می دهد. بنابراین، وقتی فردی دارای هوش معنوی باشد، رفتاری نجیب خواهد داشت (Purwoko ، 2011).

به گفته دنیل گولمن، هوش هیجانی شامل توانایی کنترل اشتیاق و پشتکار، کنترل خود، توانایی ایجاد انگیزه در خود، استقامت برای مقابله با افسردگی، خوش بینی، توانایی ایجاد روابط خوب با دیگران، درک آسان احساسات دیگران و... مراقب باشید (Hermaya ، 1999). پاتون توضیح ساده ای از هوش هیجانی ارائه می دهد که توانایی استفاده مؤثر از احساسات برای دستیابی به اهداف، ایجاد روابط سازنده و موفقیت در محل کار است (Lembaga Penterjemah Hermes Malang، 1998). از توضیحات بالا می توان فهمید که منظور از هوش هیجانی، توانایی تنظیم خود هیجانی است به طوری که به نیروی مثبتی در ایجاد روابط اجتماعی تبدیل شود.

در حالی که هوش معنوی، به گفته احمد محیمین عزت، هوشی است که عملکرد روح را به عنوان یک دستگاه خود درونی که توانایی دیدن معنای پشت یک واقعیت یا رویداد خاص را دارد، ارتقا می دهد (Azzet, 2010). سپس آری گینانجار (Ary Ginanjar) هم افزایی بین IQ، EQ و SQ را فرموله می کند تا به ESQ تبدیل شود، که توانایی معنا بخشی معنوی به افکار، رفتارها و فعالیت ها به طور جامع است. زیرا اگر هوش هیجانی بر زندگی فردی مسلط باشد، زندگی آن فرد به سمت مادی گرایانه گرایش پیدا می کند و در نتیجه دچار خشکی معنوی می شود. بالعکس، اگر هوش معنوی غلبه کند، منجر به شکست در دستیابی به شکوه زندگی در جهان می شود. بنابراین به هم افزایی IQ، EQ و SQ نیاز است تا بتوان رفتار و زندگی را در چارچوب عبادت به خداوند متعال قرار داد.

 

تأثیر غذاهای حرام بر هوش عاطفی و معنوی مصرف کنندگان

طبقه بندی غذای حلال و حرام، وجوب خوردن غذای حلال و منع از خوردن غذای حرام غیر از امتحان ایمان برای مسلمانان نیز حکمی به نفع زندگی انسان است. غذا در زندگی انسان چه حلال و چه حرام تاثیر زیادی دارد. کسی که همیشه هر روز لقمه حلال بخورد، شخصیتش خوب می شود، دلش زنده می شود، می تواند موجب اجابت دعا و برای روح و جسم مفید باشد. برعکس، وقتی به حرام عادت کند، رفتار انسان بد می شود، احساساتش می میرد، دعایش سخت می شود و به جسم و روان آسیب می رساند. این غیر قابل انکار است که غذا تأثیر زیادی بر رشد و سلامت جسمانی انسان دارد. موضوعی که در اینجا باید به آن پرداخته شود، تأثیر این غذاها بر روح انسان است.

الحرالی از علمای بزرگ، نوع غذا و نوشیدنی را تعیین کرد که می تواند بر روح و خصوصیات روحی خورندگان آن تاثیر بگذارد. این محقق نظر خود را با تجزیه و تحلیل کلمه رجس (در قرآن کریم نیز «رجس» به معانی متعددی از جمله: پلیدی، نجاست، عذاب و... به کار رفته است.) که قرآن را دلیلی بر حرام بودن برخی غذاها از جمله حرام بودن مشروبات الکلی می داند، تکمیل کرد (قس، 6، انعام: 145). کلمه «رجس» به گفته وی به معنای «بد خلقی و فسق اخلاقی» است، به این معنا که خداوند برخی از غذاها را «رجس» نامیده است، بنابراین این به معنای آن چیزی است که می تواند باعث ایجاد شخصیت بد شود (Mulizar ، 1395). . برخی تحقیقات نشان داد که مشروبات الکلی اولین گامی است که مجرمان قبل از انجام جرم برمی دارند. این امر تا حدی ناشی از تأثیر نوشیدنی در روح و روان او است (شهاب، 2007).

غزالی در کتاب بیدایة الحداه به مسلمانان هشدار می دهد که پر شدن شکم از غذای حرام چقدر خطرناک است. وی خاطرنشان کرد:

اگر سیری از غذای حلال سرآغاز همه بدی هاست، اگر از حرام باشد؟ طلب حلال بر هر مسلمانی واجب است. نماز و مطالعه همراه با خوردن غذای حرام مانند ساختن بر فضولات حیوانی.

نقل فوق حاکی از آن است که افرادی که غذای حرام می خورند هر چند او در عبادت کوشا باشد، عبادت او در پیشگاه خداوند متعال پذیرفته نمی شود، غزالی آن را مانند بنای بر باطله می نامد. دانشی که او به دست آورد ممکن است برای او سودی نداشته باشد. زیرا غذاهای حرامی که وارد بدن انسان می شود، ذهن و قلب را برای دریافت علم یا حکمت سخت می کند. به طوری که به جای نزدیک شدن به رب خود، حتی از او دورتر می شود. این مطابق با حدیث پیامبر اسلام(ص) است:

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «بدانید که اگر رشوه در شکم یکی از شما حرام شد، تا چهل روز اعمالش پذیرفته نمی شود» (Thabrani) در حدیث دیگری نیز چنین توضیحی آمده است:

«کسی که بین حرام، لباسی به قیمت ده درهم بخرد، تا زمانی که لباس پوشیده است، خداوند نمازش را قبول نمی کند» (احمد).

«اگر کسى با زندگانى ناپاک براى زیارت بیرون رود، سوار بر کوه مى‏شود و لبیک الو همّا لبیک مى‏گوید، آنگاه اهل آسمان صدا مى‏زنند: «نه لبیک و شادى نمى‏شوى». روزی شما نجس و وسیله نقلیه شما نجس و زیارت شما گناه و پذیرفته نیست.» (Thabrani).

همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله کسانی را که از روی عمد غذای حرام می خورند شدیداً تهدید کرد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:

«لَیْسَنُ الْغَوْبَ مِنْ طَعَامَ الْحَرَامَ الْغَیْرِ مِنْ هُمْ أَمْرَهُ» (Tirmidzi).

خریث الدین عقیب (Kharisudin Aqib) نوشته است که در علم تصوف، تطهیر نفس جنبه ای از محبت است که تعیین کننده موفقیت اهداف تربیت اسلامی است، که بیشتر اولویت دادن به اهداف اخروی است تا اهداف دنیوی. در حالى که روش تطهیر نفس که اسلام تعلیم مى دهد از طریق اعمال تقوایى است که سفارش یا ثواب دارد، مانند: تکثیر ذکر، خواندن نماز تهجد، تطهیر از حداس و ناپاکی، خواندن قرآن، نماز مستمر. و غذا خوردن، آشامیدن، خوابیدن، رابطه جنسی و صحبت کردن را ترک کنید یا خودداری کنید. اسبهانی که قبلاً نقل شد توضیح داد که خوردن غذای حلال کلید هدایت خداوند است. کسى که غذاى حلال مى خورد، قلبش روشن است تا تمام امور دنیا و دین و آخرت را به درستى ببیند. بالعکس، اگر کسی غذای حرام بخورد، قلبش تیره می‌شود، به طوری که نمی‌تواند دنیا و دین و آخرت را ببیند. در حالی که غذای شبهه ها باعث می شود همه چیز مبهم باشد.

سپس حداقل چهار خطر از غذای غیر حلال ناشی می شود.

 اول اینکه انرژی بدن که از غذاهای حرام زاییده می شود و به سمت غیراخلاقی می رود. دوست سهل رضی الله عنه گفت: من أکل الحرام عصت جوارحه شاء أم أبی.

«هر کس غذای حرام بخورد و به اعضای خود عمل کند، ناگزیر است».

دوم، ممانعت از نماز از حرام خوار. این بر اساس پیام پیامبر به سعد است که می فرماید: «ای سعد، غذای خود را اصلاح کن، حتماً دعای تو مستجاب است. به خاطر قبض روح محمد، در واقع بنده ای که رشوه ای از طعام حرام در شکمش می اندازد، چهل روز به اعمالش نمی رسد.

سوم، دشواری پذیرش علم خدا. به راستی که علم نور است، در حالی که به فاسقان نور داده نمی شود. این همان چیزی بود که شافعی به استادش امام وکی شکایت کرده بود، چنانکه در شعرش رایج بود:

شکوت إلى وکیع سوء حفظی * فأرشدنی إلى ترک المعاصی وقال اعلم بأن العلم نور * ونور الله لاَ یؤتاه عاصی

«از خاطره بد امام وکی (ع) ( Imam Waki‘ ) شکایت کردم، او به من پیشنهاد کرد که فحشا را ترک کنم و فرمود: همانا علم سبک است در حالی که نور خدا به فاسقان داده نمی شود.

اگرچه شافعی به دشواری علم به دلیل خوردن غذای حرام اشاره ای نمی کند، اما می توان دریافت که خوردن غذای حرام، منافی اخلاقی است. غذای حرام، معصیت و به طور کلی اعمال گناه نیز در کاهلی عبادت تأثیر دارد، چنان که امام سفیان تسوری یک بار احساس کرد: «به خاطر یک گناه که کردم پنج ماه از قیام‌ملل باز ماندم».

چهارم، تهدیدی سخت در زندگی پس از مرگ. شکل تهدید به ویژه شکنجه توسط آتش جهنم است. این تهدید به وضوح در قرآن و حدیث بیان شده است. از جمله تهدیدهای آتش جهنم برای افرادی که یتیمان و مال رباخواری می خورند.

 

نتیجه

مصرف غذای حرام بر هوش عاطفی و معنوی بسیار تاثیرگذار است. غذای حرام می تواند باعث گرایش بدن به بدی شود و روح و قلب را از آرامش و آرامش دور کند. بلکه خوردن حرام یکی از عوامل انسداد نماز و نزدیکتر به عذاب آتش جهنم است.

 

سخن مترجم

لازم به ذکر است که حدیث و روایات و اشخاص داخل این مقاله و برخی از فتواها در مورد احکام قید شده در مورد حرام ها و حلال ها در آیین برادران اهل سنت می باشد. و تا جایی که مغایرت زیادی با برادران شیعه بود سعی بر توضیح آن ها شدیم در بقیه موارد مسلمانان فارق از هر فرقه و مسلکی خود با احکام شرعی خود تطبیق داده و سعی کنند از اصل موضوع این مقاله و تاثیر روانی معنوی خوراک حرام و حلال بر بدن جدا نشده و بتوان چراغ راه تمام مسلمانان فارق از رنگ، گویش ، زبان و هر فرقه ای بشود.

سید محمد رضا پارسی کیان

 

منبع:

Indonesian Journal of Halal Research 2(1): 21-26, February 2020

E-ISSN: 2657-0165

P-ISSN: 2656-3754

The Effects of Haram Food on Human Emotional and Spiritual Intelligence Levels

Miftah Farid, Hasan Basri

1UIN Sunan Gunung Djati

A.H. Nasution street No. 105, Cipadung 40614, Bandung, West Java, Indonesia

e-mail: *1faridzvirgo702@gmail.com

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 November 21 ، 00:36
سید محمد رضا پارسی کیان

اضطراب مرگ در سالمندان: نقش سرسختی روانشناختی و التزام عملی به نماز

 

سالمندی فرایند زیستی است که تمام موجودات زنده از جمله انسان آن را تجربه میکنند، از این رو توجه خاص و پیشگیری از اختلالاتی نظیر اضطراب در حوزه سالمندی بسیار مهم است. یکی از واقعیت های انکارناپذیر در سالمندی، نزدیک شدن به واقعیت مرگ و اضطراب حاصل از آن است که سازگاری افراد سالمند را تضعیف میکند. بنابراین پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه سرسختی روانشناختی و التزام عملی به نماز با اضطراب مرگ در سالمندان انجام شد. این پژوهش یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل سالمندان مرد بالای 60 سال ساکن منطقه 1 شهر تهران بود. از منطقه یک شهر تهران در پارک های محلی، 250 مرد سالمند بالای 60 سال، به صورت در دسترس انتخاب شدند و مقیاس نگرش و التزام عملی به نماز انیسی و همکاران، سیاهه سرسختی روانشناختی اهواز کیامرثی و همکاران و مقیاس اضطراب مرگ تمپلر را تکمیل کردند.

طبق نتایج، پیشنهاد میشود مشاوران و روانشناسان حوزه سالمند با آگاهی رسانی و بکارگیری تدابیری در جهت افزایش سرسختی و انجام فرائض دینی، اضطراب مرگ در سالمندان را کاهش دهند.

سالمندی  سرنوشتی است که تمام افراد بشر، از هر جنس، نژاد و فرهنگی به آن گرفتار میشوند و دورانی است که اگر از کیفیت مناسب برخوردار باشد میتواند بسیار مطلوب و لذت بخش باشد. امروزه سالمندان جزء گروه های بزرگ اجتماع به حساب آمده و با پیشرفت علم، افراد مدت طولانی تری زندگی کرده و لاجرم بایستی با تغییرات پیچیده جسمی، روانی و اجتماعی که همراه با فرآیند سالمندی حادث میشود سازگار شوند سالمندی روز به روز مسأله جدی و بزرگی در کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته میشود. روند سالمندی در کشور ما، رشد جمعیت سالمندی را نشان میدهد زحمتکشان و همکاران، بنابر آمارها، 50 تا 70 درصد افراد سنین بالا در جوامع غربی از ترس و نگرانی در مورد مرگ عذاب میکشند. در سالمندی، مرگ افراد نزدیک و تغییر زیادی در زندگی سالمندان ایجاد خواهد کرد. شبکه اجتماعی آنها به دلیل تغییرات محدود میشود. این تغییر منجر به افزایش احساس تنهایی و همچنین اضطراب مرگ میشود. مرگ افراد نزدیک نیز به سالمندان یادآوری میکند که آنها نیز به زودی باید با مرگ مواجه شوند.

اضطراب مرگ را میتوان به عنوان اضطراب مرتبط با آگاهی از مرگ تعریف کرد. مور و ویلیامسون  اشاره کردند که ترس از مرگ یک واکنش طبیعی برای مقابله با مرگ است و با مشکلات جسمی، اضطراب روانی، باورهای دینی ضعیف و کیفیت انسانی پایین، عدم رضایت از زندگی و انعطافپذیری همراه است علاوه بر این، اضطراب مرگ با انواع بیماریهای روانپزشکی مرتبط است، از جمله افسردگی، غم و اندوه و اختلالات اضطرابی است. پژوهشگران نشان دادند که زنان بیشتر از مردان با اضطراب مرگ مواجه میشوند و افرادی که مرگ یک فرد نزدیک را می بینند، به طور معمول اضطراب مرگ را بیشتر از افراد دیگر، احساس می کنند الگوی اضطراب مرگ را با سه عامل تعیین کننده از جمله تأسف مربوط به گذشته و نا امیدی مرتبط با آینده و معنا داری مرگ توضیح داد. پشیمانی در رابطه با سن زودرس، تعیین کننده دوم ناتوانی فرد برای تحقق اهداف اساسی  در آینده است. تعیین کننده سوم معنادار بودناست و فرد در مورد مرگ که ممکن است مثبت یا منفی باشد، اعتقاد دارد. با توجه به این الگو، فرد بعد از تفکر در مورد گذشته و آینده پشیمانی اضطراب مرگ را تجربه میکند در این میان، بعضی از ویژگی های شخصیتی  می تواند در کیفیت زندگی افراد مؤثر باشد و موجب اضطراب مرگ شود. از جمله این ویژگی ها، سرسختی روانشناختی است که امروزه مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است. سندویک و همکاران (2013 ) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که سازه سرسختی روانشناختی افراد را در مقابله با تنیدگی های روانی و اجتماعی حفظ می کند. سرسختی روانشناختی بر کاهش اضطراب مرگ تأکید دارد. اصطلاح سرسختی روانشناختی در مورد افرادی بکار برده می شود که در برابر تنیدگی مقاومتر هستند و به نسبت بقیه کمتر مستعد بیماری هستند. پژوهش غلامی قرهچناق، وطنخواه و تاجری (1395) نشان داد که سرسختی روانشناختی نقش مهمی در میزان اضطراب مرگ سالمندان دارد . در واقع، سرسختی روانشناختی فرد را قادر به حل کارآمد مشکلات و تنیدگی بین فردی میکند و فرد در مواجهه با حوادث از آن به عنوان منبع مقاومت و مانند سپری محافظ استفاده میکند و از جمله این موقعیت ها میتواند مواجه شدن با مرگ و اضطراب حاصل از آن باشد که شامل پیشبینی مرگ خود و ترس از فرایند مرگ و مردن در مورد افراد مهم زندگی است.

نماز در فرهنگ اسلامی، از مهمترین فرائض دینی و از ضروریات دین مقدس اسلام، نقطۀ اوج عبادات، عمود دین و مرز بین کفر و ایمان، وسیلۀ قرب الهی و تکامل انسان است. اهمیت و آثار تربیتی نماز خواندن نیز در آیات و روایات دینی بسیاری مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین تأثیری که توسعۀ فرهنگ نماز در شخصیت و شیوه رفتار، مناسبات زندگی و فرهنگ عمومی جامعه می تواند داشته باشد مهم است.

به گفته جیمز نماز و نیایش به این معنای وسیع، روحانی ترین و گوهری ترین بخش دین است. به بیانی، نیایش همان دین در مقام عمل است. از جمله تنش های وارده به فرد سالمند، مرگ همسر، عزیزان و دوستان نزدیک است. سالمندانی که اعتقادات مذهبی دارند، از سلامت روحی، روانی و جسمی بیشتری بهرهمند بوده و نسبت به کسانی که باورهای مذهبی کمتری دارند یا به طور معمول اعتقادات مذهبی ندارند، توانایی بالاتری در مقابله با تنش های روحی روانی از جمله مرگ عزیزان دارند. در واقع، مراسم مذهبی برای سالمندان مانند یک روش آرامش بخش عمل کرده، سازگاری آنها را افزایش می دهد. اعمالی از جمله، دعا و نماز خواندن، خیرات کردن و رفتن به زیارت پاسخ های آرام کننده را در فرد تسریع می کند و از طریق کاهش احساس ترس، اضطراب و تعدیل حس تنهایی می تواند برای فرد سالمند بسیار مفید باشد.

انیسی، نویدی و حسینی نژاد نصرآباد (1389) نشان دادند که نگرش و التزام عملی به نماز، از مبانی و اصول مهم در ارتقای سلامت و کاهش آلام انسانی، نظیر افسردگی، اضطراب و تنیدگی است. بین اعمال مذهبی، نماز به عنوان تأثیرگذارترین و مهمترین فرائض دینی و از ضروریات دین اسلام، نقطۀ اوج عبادات، عمود دین و مرز بین کفر و ایمان که سایر اعمال انسان بدون آن پذیرفته نیست و به عنوان نخستین عبادتی است که بلافاصله پس از بعثت رسول اکرم (ص)، تشریح شد و از میان عبادات اسلامی در زیادتی احکام نمونه است.

در این راستا، پژوهشگران معتقدند که نماز، آرام سازی را تسهیل میکند و از این طریق به سلامت روانی و خلق بهتر و کاهش اضطراب مرگ منجر میشود. در واقع، نماز را میتوان به عنوان یک سازوکار روانشناختی در مقابله با اضطراب مرگ دانست. همچنین، پژوهشها نشان می دهد که معنویت پیشبینی قابل توجهی برای کاهش اضطراب مرگ است. و تجربه های معنوی به افراد کمک می کند تا با اضطراب مرگ خود مقابله کنند.

بین نماز و نیایش با اضطراب رابطه معناداری به دست آورد. به طور کلی، بسیاری از یافته های پیشین به مذهب و معنویت و اعمال مذهبی بر افسردگی، اضطراب، خودکشی ، مصرف الکل و اعتیاد به مواد مخدر  در میان مسلمانان تأکید کرده اند.

بحث و نتیجه گیری

از آنجا که جمعیت سالمندی در سن 60 سالگی و بالاتر در حال افزایش است بنابراین توجه به پدیده های حوزه سالمندی از اهمیت خاصی برخوردار است از جمله این پدیده ها که در سالمندان شایع است واقعیت مرگ و اضطراب حاصل از آن است. از این رو پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه سرسختی روانشناختی و التزام عملی به نماز با اضطراب مرگ در سالمندان انجام شد.

فرضیه اول پژوهش مبنی بر پیشبینی اضطراب مرگ بر اساس سرسختی روانشناختی تأیید شد که این یافته ها با مطالعه غلامی قرهچناق و همکاران (1395) همسو است. در تبیین این یافته ها می توان گفت طبق پیشینه پژوهش، سرسختی روانشناختی فرد را قادر به حل کارآمد مشکلات و استرس های بین فردی میکند و فرد در مواجهه با موقعیت هایی مانند مواجه شدن با مرگ و اضطراب حاصل از آن از سرسختی روانشناختی به عنوان منبع مقاومت و همانند سپری محافظ استفاده میکند. هرچه سرسختی افراد بالاتر باشد، بهتر میتوانند با اضطرابها و شرایط اضطراب آور مقابله کنند و سلامت روانی بهتر و بالاتری خواهند داشت. شخصیتی که از تعهد بالایی برخوردار است به اهمیت، ارزش و معنای اینکه چه کسی است و چه فعالیت هایی انجام می دهد، پی برده است و به همین مبنا قادر است در مورد آنچه که انجام میدهد معنایی بیابد و کنجکاوی خود را برانگیزد. این اشخاص در بسیاری از جنبه های زندگیشان همچون شغل، خانواده و روابط بین فردی به طور کامل آمیخته میشوند. افرادی که در مؤلفه کنترل قوی هستند، رویداد زندگی را قابل پیشبینی و کنترل می دانند و بر این باورند که قادرند با تلاش، آنچه را در اطرافشان رخ میدهد تحت تأثیر قرار دهند. چنین اشخاصی برای حل مشکلات، به مسئولیت خود بیش از اعمال و یا اشتباهات دیگران تأکید میکنند. مبارزه جویی نیز باور به این امر است که تغییر، نه ثبات و نه امنیت، جنبه طبیعی زندگی است. اشخاصی که مبارزه جویی بالایی دارند، موقعیت های مثبت و یا منفی را که به سازگاری مجدد نیاز دارند، فرصتی برای یادگیری نه تهدیدی برای امنیت آسایش خویش میدانند. هر چه افراد سرسختی روانشناختی بالاتری داشته باشند و نسبت به انجام فرائض دینی متعهد تر باشند از سلامت روان بهتری برخوردار خواهند بود و در مقابله با شرایط اضطراب آور و فشارها و استرس های روانی بهتر عمل می کنند. بنابراین چنین باورهایی بر ادراک فرد از تهدید و میزان اضطراب مرگ تأثیر می گذارند.

فرضیه دوم پژوهش مبنی بر پیشبینی اضطراب مرگ بر اساس التزام عملی نماز تأیید شد که نتایج این فرضیه با یافته های پژوهش مهری نژاد و همکاران (1395 )همسو و با منصوری  (1397) ناهمسو است. با توجه به پیشینه پژوهشی در تبیین یافته حاضر میتوان این گونه بیان کرد که اضطراب مرگ مشتمل بر افکار، ترسها و هیجانات مرتبط با پایان زندگی است که در آن فرد دلهره، نگرانی و یا ترس مرتبط با مردن را تجربه میکند. از این رو افراد با انجام فرائض دینی، با برونریزی هیجانات و تخلیه خود از ناپاکی ها و افکار منفی به سوی پالایش روانی گام بردارند. در نتیجه از سلامت روانی بهتر و بالاتری بهره ببرند. به احتمال زیاد این معنویت باعث کاهش قابل توجه ترس از مرگ میشود. همچنین در قرآن کریم برای توصیف متقین، اقامه نماز بلافاصله پس از ایمان به غیب که یک مقوله اعتقادی است آورده شده است. این مطلب نشان دهنده تأثیر قابل توجه نماز به عنوان یک عبادت در خودسازی یک فرد مسلمان است. نماز در بیان پیشوایان دین به عنوان پایه و اساس دین شمرده شده است و در رأس همه عبادات است. از این رو تجربه های معنوی به فرد کمک میکند تا با اضطراب مرگ خود مقابله کند. شاید در همین راستا بتوان گفت ایمان به خدا، و محیط های مذهبی و آداب رسوم دینی موجب سلامت روانی در جامعه و ایجاد آرامش در سالمندی شود. همچنین این احتمال وجود دارد در جوامعی که ایمان مذهبی آنها بیشتر است میزان اضطراب و به خصوص ترس از مرگ در آنها کمتر از جوامع غیر مذهبی در سالمندی باشد، چون افراد مذهبی زندگی را معنادارتر و امید به زندگی در آنها با توجه به نتایج پژوهش حاضر به نظر میرسد سالمندانی که از سرسختی روانشناختی بالا و التزام عملی به نماز برخوردار هستند اضطراب مرگ کمتری تجربه میکنند. از این رو میتوان با تنظیم و اجرای برنامه های روانشناختی با هدف ارتقاء ویژگیهای سخت رویی و انجام فرائض دینی در سالمندان به کاهش مرگ در آنها کمک کرد. همچنین مسئولین فرهنگی جامعه، باید به نقش نماز توجه ویژه نمایند و با شناسایی چالش ها و موانع ساز و کار گسترش گرایش افزاد به نماز را فراهم آورند.

 

توجه : برای دستیابی به اطلاعات کامل و داده های آماری به منبع زیر مراجعه کنید. این مطلب فقط گزارشی از مقاله فوق است.

 

منبع:

مجله روانشناسی پیری، 1398 ، دوره 5، شماره 4 ، 320 309  - اضطراب مرگ در سالمندان: نقش سرسختی روانشناختی و التزام عملی به نماز - مریم رستمی ، دکتر کبری نصرتی ، دکتر گلین مهدینژاد گرجی، میترا کبیری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 November 21 ، 07:32
سید محمد رضا پارسی کیان

 

The Cultural Psychology of Religiosity, Spirituality, and Secularism in Adolescence

 

خلاصه

روانشناسی فرهنگی آگاهی از دینداری، معنویت و سکولاریسم را در زندگی روانی افراد افزایش داده است. این مقاله با بررسی رشد دینداری، معنویت و سکولاریسم در میان، رویکردی فرهنگی-توسعی اتخاذ می کند. نوجوانان دارای تنوع فرهنگی در ابتدا، توضیحی در مورد چرایی مطالعه معتبر روانشناختی افراد ارائه شده است زندگی مستلزم در نظر گرفتن فرهنگ و مفاهیم کلیدی برای نظریه و روش است. در طول تحقیق در مورد دینداری، معنویت و سکولاریسم نوجوان توصیف شده است، از جمله مطالعات در مورد تصورات از خدا، باورهای پس از مرگ، توسعه اخلاق الوهیت در استدلال اخلاقی، افزایش اخیر در معنویت و سکولاریسم، و تأثیر جهانی شدن بر اساس جهان بینی و آیین های بلوغ مبتنی بر دین در حالی که تمرکز بر روی نوجوانان است، مقاله شامل تحقیقات مرتبط با کودکان و بزرگسالان در حال ظهور. جهت‌های تحقیقاتی آتی، از جمله فراخوانی پیشنهاد شده است به میزان وابستگی تأثیرات دین بر نوجوانان به فرهنگ و جهانی شدن پرداخته شود.

 

معرفی

بیش از 80 درصد از جمعیت جهان با یک مذهب آشنا هستند در عین حال، تقریباً 20 درصد نشان می دهد که مذهبی هستند .وابستگی مذهبی بودن و غیر مذهبی ممکن است مانند دو متمایز به نظر برسد .با این حال، تحقیقاتی که به باورها می پردازد و عملکرد گروه های فرهنگی و تک تک اعضای آنها متوجه می شود که مرزها بین دینداری متخلخل است، معنویت و سکولاریسم مثلا یک نوجوان ایرلندی می تواند خود را ملحد معرفی کند و به طور همزمان توسط جامعه خود به عنوان یک نمونه معنوی نامزد شود. یک نوجوان بومی استرالیایی ممکن است فعالانه در آن شرکت کند مناسک جمعی بلوغ که شامل آموزش دیرینه است باورهای دینی که به طور همزمان «قانون» نامیده می شود در فرآیند ایجاد باورهای مختلف که بیشتر فردگرا هستند.

مقاله حاضر دیدگاه روانشناسی فرهنگی را ارائه خواهد کرد در رشد دینداری، معنویت و سکولاریسم در نوجوانی در حالی که تمرکز این ویژه است شماره مجله مروری پژوهشی نوجوانان در مورد دینداری نوجوانان است و معنویت، این مقاله همچنین به سکولاریسم خواهد پرداخت به دلیل رشد جهانی آن و این واقعیت که گاهی اوقات با دینداری و معنویت تلاقی می کند. تمرکز در مورد رشد نوجوانان خواهد بود، اما تحقیقات مرتبط با کودکان و بزرگسالان در حال ظهور نیز شامل خواهد شد.

 

تعاریف و سازمان

تعریف دینداری، معنویت و سکولاریسم به نوعی که اعتباری در بین فرهنگ ها دارد یک چالش است. اینجا دینداری و معنویت مستلزم باور خواهد بود. دینداری مستلزم یک رابطه مثبت با یک یا ادیان بیشتر، که در آن یک دین معمولاً مجموعه ای از باورها و رفتارهای اعتقادی که توسط یک جامعه مشترک است.

معنویت به جستجوی فرد اشاره دارد یا احساس ارتباط با امر مقدس، ماوراء طبیعی یا واقعیت نهایی تعاریف علوم اجتماعی از دینداری، معنویت و سکولاریسم نوجوان فراوان هستند. محققان به سمت انعطاف پذیری و چند بعدی حرکت کرده اند. تعاریف به عنوان یک نقطه شروع در نظر گرفته شده اند، با این حال نیاز است. باید اذعان کرد که آنها ممکن است به همان اندازه به خوبی اعمال نشوند. همه گروه های فرهنگی اصطلاحات و معانی مربوط به دینداری، معنویت و سکولاریسم متفاوت است و در بین فرهنگ ها چند وجهی می باشد. همانطور که بحث خواهد شد بعداً، بررسی چنین تنوع فرهنگی دقیقاً بخشی از روانشناسی فرهنگی است.

هدف روانشناسی فرهنگی درک موارد گوناگون است روانشناسی اقوام مختلف حوزه فرهنگی روانشناسی در دهه های اخیر رشد کرده است. در ابتدا، همانطور که روانشناسان فرهنگی بر حک کردن الف متمرکز بودند برخی از رشته روانشناسی فرهنگی متمایز از روانشناسی میان فرهنگی است. بحث اصلی این بود که روانشناسی بین فرهنگی- مانند روانشناسی فرهنگی - شامل مطالعه مردمان مختلف است. فرهنگ‌ها، اما هدف اصلی آن برخلاف روانشناسی فرهنگی است. برای مستندسازی روانشناسی جهانی بود. پدیده ها. همچنین منتقدان روانشناسی میان فرهنگی اشاره کرد که اغلب مفاهیم و اقدامات توسعه یافته در ایالات متحده بدون توجه کافی صادر شد ارتباط آنها با شرایط محلی در حال حاضر، مرزهای بین روانشناسی فرهنگی و بین فرهنگی تیزتر شده اند. روانشناسان بین فرهنگی توجه فزاینده ای به تنوع فرهنگی و اعتبار زیست محیطی، شاید تا حدی در پاسخ به فرهنگ بوده است. نقد روانشناسی در حالی که در این مقاله از اصطلاح روانشناسی فرهنگی استفاده شده است.

توجه داشته باشید که این رشته رو به رشد شامل دانشمندان بسیاری می شود. علاوه بر روانشناسی رشته هایی از این قبیل : انسان شناسی، ارتباطات، آموزش، زبان شناسی، علوم سیاسی، مددکاری اجتماعی، جامعه شناسی و علوم اعصاب است.

فرهنگ در اینجا به صورت نمادین، رفتاری و وراثت های نهادی که به اشتراک گذاشته می شوند و توسط اعضای یک جامعه به صورت مشترک ساخته می شوند. فرهنگ مترادف با کشور یا قومیت نیست، بلکه جوامعی را توصیف می کند که اعضا عقاید، ارزش‌ها، رفتارها، روال‌های کلیدی را به اشتراک می‌گذارند نهادها البته جوامع فرهنگی شامل ناهمگونی در گروه ها، به عنوان محققانی که به فرهنگ می پردازند مسائلی که مدتهاست مشاهده شده است. تغییر همچنین بین جوامع فرهنگی، از جمله در درجه ناهمگونی و تغییر آنها در طول زمان مهم است. منبع تنوع در درون و بین فرهنگ ها دسترسی به قدرت است. اختلاف قدرت در طول خطوط رخ می دهد مانند منطقه جهان، ملیت، اجتماعی و اقتصادی طبقه، قومیت، جنسیت و مذهب است.

مقالات این شماره مجله، رشته های مختلف را ارائه می کنند. رویکردهای مطالعه دینی و معنوی رشد در نوجوانی می باشد. از آنجایی که اتهام فعلی مقاله معرفی دیدگاه روانشناسی فرهنگی است. دلایلی که چرا این دیدگاه ضروری است، در ادامه مورد بررسی خواهد بود.

 

روانشناسی فرهنگی: سه دلیل

1)  از دلایل ضروری بودن روانشناسی فرهنگی این است انسان ها به گونه ای فرهنگی منحصر به فرد تکامل یافته اند، آنها تقریباً قادر به سکونت در هر نقطه از کره زمین می باشند. مغزهای بزرگ ما را قادر ساخته تا با آن سازگار شویم اکثر محیط ها با ابداع روش های جدید بقا و انتقال آنها به فرزندانمان به عنوان بخشی از یک فرهنگ روش زندگی ما شده است. مغز بالغ نشده کودک انسان در تولد نسبت به سایر گونه ها نیز دوره وابستگی و بلوغ گسترده تری دارد. مغز و یادگیری در محیط های فیزیکی و فرهنگی محلی طولانی تر می شود. انسان جدا از سازگاری با محیط های جدید همچنین قادر به تغییر محیط خود شده اند، به طوری که دیگر انتخاب طبیعی به تنهایی نیست، بلکه انتخاب طبیعی است فرهنگ‌هایی که ایجاد می‌کنیم، نحوه زندگی ما را تعیین می‌کنند. به اختصار، فرهنگی بودن بخشی اساسی از معنای بودن است روانشناسی انسانی و فرهنگی به این واقعیت می پردازد.

2) ضرورت روانشناسی فرهنگی دیدگاه این است که امروز ما در یک جهانی شدن زندگی می کنیم جهانی که در آن افراد از فرهنگ های مختلف به طور مداوم در هر دو جنبه فیزیکی با دنیاهای دیجیتال یکدیگر در تماس باشند. جریان ایده ها، کالاها و مردم در سراسر جهان جدید نیست، اما فعلی است گستردگی و سرعت جهانی شدن بی سابقه است. از بسیاری جهات، نوجوانان و بزرگسالان در حال ظهور هستند خط مقدم جهانی شدن با گشودگی آنها به ایده های جدید، مصرف برندهای جهانی، تسهیلات با استفاده از جدیدترین فناوری های جهانی و مهاجرت از روستا به شهر مناطقی که در جستجوی فرصت های کاری جدید هستند. جالب است که تحقیقات روانشناسی در مورد جهت گیری جوانان به دین در زمینه جهانی شدن کمیاب است، اگرچه یک مطالعه اخیر در تایلند انجام شده است دریافتند که نوجوانان شهری با قرار گرفتن در معرض گسترده به جهانی شدن بر دیدگاه های فردی تاکید شده است مذهب در حالی که نوجوانان روستایی با کمترین مواجهه برای جهانی شدن دین به عنوان یک تجربه رابطه ای تلقی می شود که شامل دوستان، اعضای خانواده و معلمان می شود. جهانی شدن نیازمند فرهنگ است دیدگاه روانشناسی که به ما در درک از فرهنگ های مختلف، از جمله مذهبی، معنوی، و افکار و رفتارهای سکولار افراد کمک می کند. نکته حائز اهمیت این است که جهانی شدن تأثیری در سراسر جهان دارد، نه فقط در برخی کشورها، بلکه دیدگاه روانشناسی فرهنگی مربوط به همه ما ارائه می شود.

3) بیشتر جمعیت جهان در خارج از آن زندگی می کنند غرب، با این حال، بیشتر تحقیقات روان‌شناختی فقط شامل نمونه‌هایی می‌شود از آمریکای شمالی و اروپا، آنجا نیاز فوری به دانستن بیشتر در مورد روانشناسی است. در اکثریت جهان علاوه بر این، تقریبا جهان اکثریت علاوه بر این، تقریبا تمام جمعیت آینده پیش‌بینی می‌شود که رشد اقتصادی در توسعه اقتصادی اتفاق بیفتد. مقداری از مناطق در حال توسعه اقتصادی جهان که مشاهده افزایش وابستگی مذهبی در بزرگسالان خود هستند. عنوان مثال این مورد در آفریقا به خصوص وجود دارد. آیا این به این معنی است که نوجوانان در این مناطق نیز بیشتر می شوند دینی هستند؟ اگر چنین است، باورهای مذهبی آنها چه اشکالی دارد؟ و آیا تمرینات گرفتن؟ و باورهای آنها چه پیامدهایی دارد.

 

روانشناسی فرهنگی: نظری و مفاهیم روش شناختی

روانشناسی مدت هاست که به دنبال ارائه نوموتتیک و دانش ایدیوگرافیک؛ یعنی علم چه وجه اشتراکی با همه انسان ها دارد و اینکه چگونه افراد منحصر به فرد هستند، به این ترتیب. روانشناسی فرهنگی نکته ای را در این بین اضافه می کند. روانشناسان فرهنگی از طریق مطالعه فرهنگ های مختلف ممکن است به اشتراکات انسانی اشاره داشته باشد. فرهنگ ها همچنین، روانشناسان فرهنگی ممکن است موردی را ارائه دهند. مطالعات افراد در گروه ها یا برجسته کردن چگونگی افراد در یک فرهنگ متفاوت هستند. با این حال، مهم است سهم روانشناسی فرهنگی این است که به آن اشاره کند انسان ها فرهنگی هستند و توجه به تنوع فرهنگی باعث می شود علوم اجتماعی بهتر بتواند کلید خود را به انجام برساند. اهداف کمک به دانش و بهبود زندگی افراد می کند. برای رسیدن به این اهداف علوم اجتماعی، فرهنگی و روانشناسان از نظری حساس به محیط زیست از رویکرد های روش شناختی استفاده می کنند.

 

پیامدهای تئوری: فراتر از یک اندازه-براساس-همه

از دیدگاه روانشناسی فرهنگی، یک اندازه برای همه مناسب است ویک اندازه برای نظریه ها کافی نیستند. روانشناسی تاریخچه جهانی گرایی دارد. نظریه ها (مانند فروید، پیاژه، کولبرگ، فاولر، مزلو)، و تحقیقات مبتنی بر این نظریه ها به بینش های ارزشمند این تحقیق کمک کرده است. اما در جذب تنوع بی اثر است.

تحقیقات کمی در مورد چگونگی فرهنگ وجود دارد که بر مفهوم سازی های خدا تأثیر می گذارد، اما مطالعات موجود نتیجه گیری عمده پیاژه را زیر سوال می برد و نشان می دهد که کودکان از فرهنگ های مذهبی مختلف

تصاویر متفاوتی از خدا ایجاد می کنند. مثلا یک مطالعه دریافتند که کودکان از سنت روز آخر، لوتری، و خانواده‌های منونیت تصاویر خدا را با ویژگی های عمیق بیشتری ترسیم کردند. (خدا به عنوان یک شخص)، در مقایسه با کودکان پیشینه یهودی ، پیتز 1976) مطالعه دیگری نشان داد که کودکان هندو، بیشتر از باپتیست، کاتولیک و یهودی خدای چند جانبه را توصیف می کنند (هلر 1986). بچه های هندو گفتند که احساس نزدیکی به خدا می کنند در حالی که همینطور خدا را به عنوان شکلی انتزاعی از انرژی به تصویر می‌کشند. در سراسر این مطالعه ها، نقاشی های کودکان و بیانیه ها منعکس کننده این بود که تصاویر متفاوتی از خدا که ادیان آنها را متمایز می کند وجود دارد، از جمله ایده های انتزاعی در برخی از دین ها و فرهنگ ها نیز متمایز هستند.

تحقیقاتی که این رگه های تحقیق را که شامل گروه های سنی اضافی و پرس و جو در مورد موجودات اضافی ماوراء الطبیعه نشان داده است که مذهب ها و فرهنگ های  مختلف واقعیت های روانی متفاوتی را به وجود می آورند. به عنوان مثال در یک مطالعه با مقایسه 3 گروه سنی کودکان(7 تا 12 سال) نوجوانان (13 تا 18 سال) بزرگسالان (36 تا 57 سال) در مورد انجیل و خط اصلی جوامع پروتستان آمریکایی در مورد تصورات خود از خدا و شیطان تجزیه و تحلیل مصاحبه های این 3 گروه تفاوت هایی را در چهار بعد نشان داد:

1) بعد مذهبی فرهنگ از نظر موجودات فراطبیعی تأثیر دارد و پر کردن واقعیت روانی تقریباً برای همه انجیلی ها، شیطان واقعی بود، در حالی که خط اصلی اکثریت شرکت کنندگان وجود شیطان را انکار کردند.

2) فرهنگ دینی از نظر چگونگی فرد تفاوت ایجاد می کند و موجودات ماوراء طبیعی را مشخص می کند. انجیلی ها حامله شدند. خداوند از نظر قدرت و قضاوت بیشتر از خط اصلی پروتستان ها است. آنها همچنین احتمال بیشتری داشتند که خدا را مرد ببینند، در حالی که پروتستان های اصلی اغلب جنسیت خدا را از نظر ایده انتزاعی "چیز دیگری" توصیف می کردند.

3) بعد مذهبی فرهنگ بر نحوه ارزیابی موجودات ماوراء طبیعی تأثیر می گذارد. برای انجیلی ها یک موضوع درونی به خصوص بزرگ وجود داشت. تفاوت در ارزیابی آنها از خدا و شیطان، در مقایسه به خطوط اصلی انجیلیان، خدا را مثبت تر از شیطان تا شیطان به مراتب منفی تر از خدا را بسیار بیشتر ارزیابی می کردند.

4) فرهنگ دینی باعث ایجاد تفاوت در رابطه ای که انسان با خدا دارد در دو گروه با هم تفاوت داشتند و به شدت در مورد میزان کنترل آنها بر خدا می دیدند. زندگی آنها این تفاوت را توسط یک انجیلی نمونه است ذکر کرده است. نوجوانی که اظهار داشت: «خداوند همه چیز را کنترل می کند مثل: نوع افرادی که ملاقات می کنم، نحوه واکنش من در موقعیت ها» و یک خط اصلی نوجوانی که گفت: «فکر می‌کنم خدا خودمان را به حال خود رها می‌کند تا خودمان تصمیم بگیریم»

به طور خلاصه، در فرهنگ‌های دینی تصورات موجودیت های ماوراء طبیعی متفاوت هستند. این شامل این است که کدام موجودات ماوراء طبیعی هستند. چگونه مشخص می شود که اعتقاد بر این که موجودات ماوراء و طبیعه وجود دارند. ماهیت رابطه بین انسان ها و موجودات ماوراء طبیعی این یافته ها و محدودیت ها را نشان می دهد که تئوری هایی به یک اندازه، برای کسب دانش به ما ارائه می دهند که در میان گروه های فرهنگی این اعتقاد وجود دارد و میتواند به طور معنا داری برای زندگی افراد مختلف اعمال شود.

 

مفاهیم نظریه: به سوی چندگانگی

به جای تئوری های یکسان، نظریه های روانشناسی فرهنگی معمولاً شامل چندگانگی می شوند. به عنوان مثال، آنها بین انواع مختلفی از هویت ها، هوش ها، سبک‌های فرزندپروری و خلاقیت‌ها دچار چندگانگی می شوند. تمایز بین دینداری و معنویت را نیز می توان به عنوان یک جنبش در نظر گرفت که به سمت کثرت است زیرا هدف آن انعکاس بهتر موارد متفاوت است. روش هایی که گروه ها و افراد فرهنگی به آن اعتقاد دارند، واقعیت ماوراء طبیعی یا مقدس یا نهایی ، رفتارهایی متنوع است که آن باورها در آنها تجلی پیدا می کنند.

روانشناسی فرهنگی توجه به دین را مورد توجه قرار داده است و مفاهیم معنوی در زمینه های تحقیقاتی که چندان مورد توجه قرار نمی گرفت را مورد توجه قرار داده است. و نتیجه آن این شد که تعدد را معرفی می کند. یکی از نمونه های این مناطق توسعه حوزه اخلاق است. برای چندین دهه بیشتر تحقیقات در مورد رشد اخلاقی مبتنی بر جهان شمولی کلبرگ بود. سایر نظریه های رشد اخلاقی که در طول دوران شکوفایی نظریه کولبرگ، مانند نظریه گیلیگان و نظریات توریل نیز ملاحظات الوهیت را به عنوان بخشی از استدلال اخلاقی کدگذاری نکردند.

با هدف گسترش حوزه رشد اخلاقی، فرهنگی محققان روانشناسی تمایز بین سه اخلاق سه جانبه را معرفی کرده اند:

1) اخلاق خودمختاری : که نظریه کلبرگ در آن برجسته است. شامل تمرکز بر افراد به عنوان افراد است. دلایل اخلاقی در این اخلاق شامل علایق، رفاه و حقوق افراد (خود یا دیگران)  است.     

2) اخلاق اجتماع: تمرکز بر افراد به عنوان اعضای گروه های اجتماعی، با دلایل مهمی مانند وظیفه در قبال دیگران و نگرانی با آداب و رسوم، منافع و رفاه گروه ها.

3) اخلاق الوهیت: بر اشخاص معنوی یا مذهبی تمرکز دارد موجودات، شامل قانون الهی و طبیعی و دلیلی مقدس دارد. درس و صفای معنوی تحقیقات نشان داده است تمایز قابل اعتمادی از سه اخلاق ذکر شده در سراسر فرهنگ های متنوع، از جمله گروه هایی از برزیل، فنلاند، هند، نیوزلند، فیلیپین، ترکیه و ایالات متحده وجود دارد.

گسترش نظریه رشد اخلاقی به اخلاق الوهیت، خطوط جدیدی از تحقیقات را ایجاد کرده است. مطالعات نشان داده است که استدلال اخلاقی از نظر اخلاق الوهیت حتی در بسیاری از فرهنگ ها وجود دارد زیرا فراوانی آن بین فرهنگ ها به طور قابل توجهی متفاوت است. تحقیقات همچنین نشان داده است که برخی از فرهنگ گروه ها هنگام استدلال از اخلاق الوهیت استفاده می کنند. در مورد مسائل عمومی که در آن احکام اخلاقی آنها برای همه اعمال می شود، در حالی که سایر گروه های فرهنگی این اخلاق را خصوصی می کنند و تنها برای قضاوت درباره رفتارهای اخلاقی خود از آن استفاده می کنند.

پل زدن روانشناسی فرهنگی و رشد، نظریه استفاده از اخلاق سه گانه الوهیت را نیز مطرح کرده است احتمالاً استدلال ممکن آن است که الوهیت به ویژه در نوجوانی افزایش یابد. بر اساس نظریه فرهنگی-توسعه ای روانشناسی اخلاق، استفاده از اخلاق الوهیت اغلب در بین کودکان کم خواهد بود اما در نوجوانی افزایش می یابد و شبیه استفاده بزرگسالان می شود. این تزریق از استدلال الوهیت در نوجوانی به ویژه فرهنگ‌های مذهبی را که بر کتاب مقدس تأکید دارند، ممکن است مشخص کند که اقتدار، یا جایی که مردم موجودات ماوراء طبیعی را تصور می کنند تا حد زیادی از انسان متمایز هستند، مانند دانای کل بودن یا قادر مطلق بودن است. قادر مطلق دلیلش این است که از نظر فرهنگی مفاهیم دینی بیان شده ماهیت انتزاعی دارند تا به آسانی به استدلال اخلاقی تبدیل شوند و فقط توسط نوجوانانی که مهارت‌های شناختی آنها از کودکان بیشتر است اجازه می‌دهد انتزاع کند. تحقیقات برای حمایت از این امر فرهنگی توسعه آغاز شده است. فرضیه در مورد تزریق الوهیت در استدلال اخلاقی نوجوانان می باشد.

با این حال، در فرهنگ هایی که در آن گزارش های کتاب مقدس از موجودات فراطبیعی کمتر برجسته هستند یا در جایی که مردم چنین موجوداتی را کمتر از انسان متمایز می کنند این امکان وجود دارد که مفاهیم اخلاق الوهیت در دسترس تر باشد. از این رو استدلال از سنین پایین و بیشتر توسط کودکان در اخلاق خود استفاده می شود. برای مثال : در برخی جوامع هندی هندو  در فعالیت های ملموس و مکرری وجود دارد و در مواردی همچون حمام کردن، لباس پوشیدن و غذا دادن به خدایان بیان می شود. بسیاری از مکان‌ها در داخل و خارج از خانه برای عبادت است مثل زیارتگاه های خانگی و کنار جاده ای، معابد و مواردی از این قبیل وجود دارد. افراد گوناگونی دیده می شوند که دارای جایگاه خداگونه یا خاصی هستند مثل ارتباط با خدایان ( گوروها، سادوها [انکار کنندگان]، کاهنان معبد). در چنین فرهنگ هایی، کودکان ممکن است درباره مسائل اخلاقی از نظر مفاهیم اخلاق الوهیت استدلال نسبتاً اولیه کنند. زیرا این مفاهیم مکرراً به موارد خاص مثل فعالیت ها و اشیاء روزمره گره خورده اند. سپس، در این دوره از نوجوانی و بزرگسالی، مفاهیم الوهیت اضافی ممکن است بخشی از استدلال اخلاقی یک فرد شود. پژوهش در حال حاضر برای بررسی این فرضیه در حال انجام است.

در مجموع از دیدگاه نظریه های روانشناسی فرهنگی باید به یک اندازه مناسب فراتر از جهان گرایی را شامل شود. تنوع فرهنگی به دلیل توجه آنها به تنوع، روانشناسان فرهنگی به برجسته کردن این موضوع کمک کرده اند.نقش دین و معنویت در زندگی مردم از جمله چگونگی باورها در مورد ماوراء طبیعت و الهیات کمک می کنند تا به واقعیت های روانشناختی و شیوه های مختلف تفکر در مورد اخلاق دست پیدا کنیم.

 

روانشناسی فرهنگی: برجسته سازی دینداری، معنویت و سکولاریسم در نوجوانی

تحقیقات روانشناسی فرهنگی توجه را به این موضوع جلب کرده است که حضور گسترده دین و نوجوانی چگونه است. نوجوانی زمان مهمی برای رشد دینی و معنوی است. باورها و رفتارها در میان فرهنگ ها، توجه روانشناسی فرهنگی را به تحقیقاتی همچون افزایش سکولاریسم جلب کرده است. در میان جوانان، و روش هایی که در آن باورهای سکولار آنها با مفاهیم دینی و معنوی آن ها همپوشانی دارند.

 

توسعه جهان بینی: آیین های جمعی و شکل گیری هویت فردی

نظرسنجی‌ها در میان فرهنگ‌ها، آیین های بلوغ را در اکثریت قریب به اتفاق فرهنگ های سنتی حضور آن را مستند کرده‌اند. این آداب بلوغ، که برگزار می شود. در اوایل یا اواسط نوجوانی، علامت خروج از دوران کودکی و ورود به نوجوانی با مناسک عناصر کلیدی، جهان بینی یک فرهنگ را به نوجوانان منتقل می کند، و اغلب به نوجوانان مسئولیت اخلاقی می دهند. و این مسئولیت را به آگاهی از آموزه های دینی پیوند می دهند. تشریفات مستلزم صرف زمان و تلاش زیادی از طرف نوجوانان و کل جامعه است. گاهی اوقات امید این است که اجداد یا خدایان با برکت جبران کنند. مطمئناً، تلاش‌هایی که انجام می‌شود به ایجاد همبستگی جمعی نوجوانان کمک می کنند و نوجوانان در جهان بینی فرهنگ خود احساس سرمایه گذاری می کنند.

همچنین محققان مشاهده کرده اند در دوران نوجوانی که تعمق در باورها و ارزش ها به عنوان بخشی از توسعه هویت افزایش می یابد. و این فرآیند ممکن است اعتقادات و ارزش‌های مذهبی، معنوی و سکولار را شامل شود. ماهیت افکار و سؤالات نوجوانان بستگی به فرهنگ آنها دارد به عنوان مثال، تحقیقات نشان می دهد که سؤالات نوجوانان بحرینی، آمریکایی و فنلاندی متفاوت است. سوالاتی مانند «آیا فرصتی برای رفتن به مکه دارم؟» یا «آیا شیطان وجود دارد» و یا «در آینده ما هنوز هم دین خواهیم داشت» می باشد.

در فرهنگ‌هایی که بدون مناسک بلوغ یا نسبتاً محدود انجام می‌شود و بلوغ فاقد تایید گسترده یک جهان بینی دینی است ، فضای بیشتری برای فردی کردن باورها وجود دارد. در کشورهای توسعه یافته اقتصادی ماهیت فردی این فرآیند در نوجوانی مشهود است . یکی از دانشگاه های ایالات متحده آمریکا مثالی ارائه می دهد، در بررسی ملی جوانان و دین اینگونه است که در حالی که آمریکایی ها با مردم مذهبی که تقریباً بیشتر از هر کشور اقتصادی توسعه یافته دیگر است. در باورهای نوجوانان آمریکایی تمایلی به پیروی از آموزه های مذهبی سنتی وجود ندارد.

 

ظهور جهان بینی های سکولار

در حالی که تحقیقات روانشناسی فرهنگی برجستگی رشد دینی و معنوی در نوجوانی را نشان می دهد. افزایش سکولاریسم در میان نوجوانان را در انواع مختلف مستند می کند. دینداری در مطالعات کشورهای آمریکایی، در میان نوجوانان و بزرگسالان در حال ظهور اخیر کاهش یافته است. دینداری نیز به طور کلی از نوجوانی تا پایان عمر کاهش می یابد.

به طور کلی، نوجوانان و بزرگسالان در حال ظهور در کشورهای توسعه یافته سکولارتر از کشورهای همتای خود هستند. . اعتقادات و اعمال مذهبی در کشورهای در حال توسعه به ویژه در میان نوجوانان و بزرگسالان نوظهور پایین است. به عنوان مثال، در اروپا کشور بلژیک، تنها 8 درصد از جوانان 18 ساله حداقل یک بار در ماه در مراسم مذهبی شرکت می کنند. در اسپانیا، که کشوری به طور زیادی کاتولیک سنتی دارد ، تنها 18 درصد از نوجوانان به طور منظم به کلیسا می روند. یک مصاحبه اخیر در مطالعه ای در دانمارک، یکی از کم مذهبی ترین کشورهای جهان بررسی شد که تقریبا 80 درصد از بزرگسالانی در حال ظهور خود را اینگونه توصیف کردند : آگنوستیک، ملحد، یا فاقد اعتقادات مذهبی

به طور سنتی، دین به سؤالات پاسخ داده است. دین در مورد معنای زندگی و مرگ پاسخ داده است. حال چگونه نوجوانان و بزرگسالان سکولار در حال ظهور به این سؤالات فکر می کنند؟

در همان مصاحبه مطالعات اخیر دانمارک از شرکت کننده ها پرسیده شد که معتقدند پس از مرگ چه اتفاقی می افتد؟ علیرغم اینکه بی ایمانی عادی بود با این وجود ولی 62 درصد از بزرگسالان نوظهور دانمارکی اعتقاد داشتند به برخی شکل زندگی پس از مرگ خود را در مورد اینکه چه شکلی می تواند داشته باشد مبهم می دیدند برای برخی، غیرمنطقی به نظر می رسید که مرگ باید پایان هستی باشد اینکه بپذیرم که این درست است "تمام شد" و "تمام شد". برای دیگران، از نظر احساسی ناخوشایند بود که باور کنند به اینکه زندگی پس از مرگ وجود ندارد "من نمی توانم تحمل کنم" . این ایده که اگر کسی در خانواده شما بمیرد، چیزی وجود ندارد. برخی دیگر اعتقاد به روحی را که در درون ادامه می‌یابد بیان کردند "روح ما نمی تواند به سادگی ناپدید شود. او در یک واحد زندگی می کند یک مکان یا مکان دیگری، اما نمی دانم چگونه».

فقدان دین در جهان بینی بزرگسالان امروزی دانمارکی های در حال ظهور را می توان تا حدی بر این اساس توضیح داد: رفاه و ثبات جامعه آنها در مطالعاتی فراملی  مشخص شد که در بسیاری از کشورها، دینداری با رفاه همراه است و دینداری یک کارکرد محافظتی دارد در برابر رفتارهای مخاطره آمیز، کشورهایی که بیشترین میزان رفاه را دارند کمتر مذهبی هستند به عبارتی دیگر افراد مرفه نیز کمتر مذهبی هستند. اما حتی برای بزرگسالان نو ظهور دانمارکی که تمام مزایای ثروتمند بودن را در یک بلوغ داشتند و دارای جامعه ای پایدار بودند اکثریت به نوعی به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشتند.

 

جهت گیری های تحقیقاتی آینده

همانگونه که ممکن است انتظار برود در تحقیقات روانشناسی فرهنگی نشان داده شده که دینداری، معنویت و سکولاریسم به شدت با یکدیگر هستند و از یکدیگر جدا نیستند.

به نظر می رسد تغییرات فرهنگی با سرعت بیشتری از پیشرفت های تکنولوژیکی در حال جهانی شدن است. این تغییرات سوالاتی را در مورد باورها، شیوه ها و ارزش های مورد حمایت جهان بینی های سنتی ایجاد می کند، از جمله نوجوانان مذهبی به ندرت به سن بلوغ می رسند. نوجوانی و جوانی در حال ظهور دوره های زندگی هستند که زمانی توانایی جدیدی برای تفکر و تصمیم گیری وجود دارد و بر جهان بینی فرد نمونه های زیادی از چگونگی فردگرایی وجود دارد این موارد حتی در فرهنگ های سنتی در حال افزایش است. باورها و ارزش‌های سنتی و فردگرایانه‌تر رشد می‌کنند. ارزش هایی که نه تنها بر اساس قانون بلکه بر اساس آنها نیز بنا شده است.

در نهایت، برای هر سوالی که به تقاطع می پردازد توسعه با تغییر فرهنگی، زمینه برای آن آماده است تحقیقات متقابل متوالی که گروه های سنی مختلف را مورد مطالعه قرار می دهد به صورت طولی تحقیق متقابل متوالی تنها راه است هم تغییرات رشدی و هم تاثیر را ثبت کنید تغییرات فرهنگی در طول زمان چنین مطالعاتی پرهزینه است، اما آنها کمک زیادی به پرداختن به برخی از جالب ترین آنها خواهد کرد سوالاتی در مورد آینده دینداری، معنویت و سکولاریسم در زندگی نوجوانان دارای تنوع فرهنگی است.

 

نتیجه

روانشناسی فرهنگی آگاهی را نسبت به دینداری، معنویت، و سکولاریسم در زندگی روانی مردم است. روانشناسان فرهنگی نیز توجه به دوران نوجوانی را مورد توجه قرار داده اند. تا ظهور بزرگسالی را به عنوان دوره های مهم برای رشد به عنوان نوجوانان و بزرگسالان در حال ظهور از جهان بینی ها به پاسخ به سؤالات وجودی را برای خود فرموله کنند. ممکن است ترسیم کنند در مورد عقاید و اعمال مذهبی، معنوی و سکولار درون فرهنگی که در آن زندگی می کنند. آنها ممکن است به دنبال پاسخ باشند به صورت جمعی یا فردی. به طور فزاینده ای سوالات آنها و پاسخ ها در چارچوب جهانی شدن را به سرعت رخ می دهند. جهان در حال تغییر است در حالی که روانشناسی فرهنگی ممکن است به اشتراکات رشدی برسد، تحقیقات روانشناسی فرهنگی چشم انداز نظری و ابزارهای تحقیقی را برای کاوش در راه های گوناگونی که دینداری، معنویت و سکولاریسم در میان نوجوانان در سراسر جهان رشد کند.

ترجمه و ویرایش مقاله لاتین: سید محمد رضا پارسی کیان

 

منبع:

 

The Cultural Psychology of Religiosity, Spirituality, and Secularism in Adolescence - Lene Arnett Jensen

Received: 15 May 2020 / Accepted: 19 November 2020 / Published online: 23 January 2021

© The Author(s), under exclusive licence to Springer Nature Switzerland AG part of Springer Nature 2021

Adolescent Research Review (2021) 6:277–288

https://doi.org/10.1007/s40894-020-00143-0

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 October 21 ، 19:49
سید محمد رضا پارسی کیان

 

مقدمه

امروزه، کودکان ما در سپهر بیکران اطلاعات و ارتباطات، و در معرض پیام های بیشمار دینی قرار دارند که این مسئله، هشیاری دربارۀ این مخاطبان کم سن و سال را وظیفه ای انکارناپذیر می سازد. یکی از مباحثی که دستاندرکاران حوزه ی تعلیم و تربیت باید به طور گسترده با آن آشنایی پیدا کنند، نحوۀ استنباط کودکان در سنین مختلف، از موضوعات و مفاهیم دینی است.به یقین، شالودۀ تفکر دینی آنان را میتوان در همین مفاهیم و برداشت های گوناگون جستوجو کرد. اگر درصدد هستیم تا پیام رسانی مذهبی، متناسب با ویژگی های دانش آموز را برنامه ریزی کنیم، ناچاریم در دنیای کودکانه آنان گام نهاده، از دید آنها به معارف دینی بنگریم. (باهنر، 1387)

کودک فطرتی خدا آشنا دارد و مبانی بسیاری از باورهای مذهبی در درون او هست که با اندک تذکری از والدین و مربیان و با یافتن مصداق هایی در جهان خارج می کوشد آن را بپذیرد و خود را با آن تطابق دهد. شکی نیست که معنی و مفهوم مذهب و تعالیم آن بسیار، و در برگیرندهی همه جوانب حیات انسان است. ولی کودک از مذهب آن چیزی را میپذیرد که متناسب با خواستههای او و مبتنی بر مشاهدات، تجارب و یافتههای شخصی اوست. به تدریج که رشد کودک بیشتر میشود و آگاهیهایی پیدا میکند دامنۀ ارتباط او با مذهب بیشتر شده و موجبات پیدایش حالاتی در کودک میشود که میتوان آن را حالات مذهبی خواند. حالاتی که در غالب موارد تجلیات آن در سنین هفت یا هشت سالگی به چشم می خورد. (طلائیان، 1389 )

معرفت و شناخت خدا در آموزههای دینی جایگاه ویژه ای دارد و ابواب مفصلی را در متون روایی به خود اختصاص داده و به عنوان اول دین بیان شده است.(دلشاد تهرانی، 1383) همچنین از شناخت الهی به عنوان اول عبادت نیز یاد شده و کمال شناخت در معرفت حضرت حق است.(خوانساری، 1373)

سالهای اولیۀ کودکی فرصتی استثنایی برای ایجاد چهارچوبی معنوی در کودک می باشد. در این دوره کودکان بیشترین آمادگی را برای فراگیری اطلاعات مذهبی دارند. این امر وظیفه والدین را در این دوره حساس تر می سازد. بنابراین آگاهی از سبک های شناخت خداوند در کودکان،میتواند نقشی کلیدی برای والدین داشته باشد و فرآیند آموزش مفهوم خداوند را برای آنان تسهیل سازد.( ترنت، اسبورن و برونر، 2003) بدیهی ، است که هر چقدر کودکان با مفهوم خداوند بیشتر آشنا باشند آنان برای کنار آمدن با چالش های زندگی آماده تر خواهند بود.(برایس، 2008)

 

بیل برایت معتقد است:

تمام مشکلات انسان را میتوان در عدم درک صحیح خداوند ردیابی کرد بنابراین او معتقد است ساخت مفهوم خداوند در کودکان امروز می تواند آنها را برای دنیای چالش آلود فردا آماده سازد.

همان گونه که مشاهده می گردد پژوهش های موجود در عرصه ی شناخت خداوند در کودکان بیشتر به بررسی مراحل رشد تفکر مذهبی پرداخته اند. این در حالی است که پژوهشی در ارتباط با سبک های شناخت خداوند در کودکان به چشم نمی خورد. از آنجایی که آگاهی از سبک های شناخت خداوند در کودکان می تواند ما را در درک بهتر فضای شناختی کودک یاری دهد و تحمّل ما را در برخورد با نگرش های کودکان بیشتر سازد انجام پژوهش در این رابطه امری ضروری است. پر واضح است که والدین آگاه به مسائل ذهنی کودک خود نه تنها در برابر خام انگاری و برداشت های انسان گونه کودکان از خداوند دچار نگرانی و واکنش منفی نمی شوند، بلکه می کوشند با بهره گیری از این تصوّرات پلی برای رسیدن به اهداف آموزشی و تربیتی خود بسازند و کودک را در غنیسازی افکار خداشناسی اش یاری دهند. (حاجی زاده، 1381)

 

روش

پژوهش در زمینۀ معنویت کودکان تلاشی چند وجهی و به گونه ای باورنکردنی پیچیده است که نیازمند استفاده از چندین روش مختلف در کسب داده ها است. هر قدر منابع اطلاعاتی بزرگسال راجع به کودک بیشتر باشد، احتمال اینکه پیام های کودک را به درستی درک کند بیشتر خواهد بود. (گاربارینو و همکاران، 1992)

در این مقاله از روش های تلفیقی استفاده شده است. این روش به کودکان اجازه میدهد تا فارغ از علائق و مهارتهایشان به گونهای فعّال درگیر روند تحقیق شوند. (الیسون، 2004)

جامعۀ هدف این پژوهش کلیۀ دانشآموزان دختر مقطع ابتدایی پایۀ سوم تا ششم بودند که در سال تحصیلی 93-1392 در دبستان های دولتی و غیر دولتی تهران مشغول به تحصیل بودند. از جامعۀ هدف پژوهش، 20 دانش آموز با روش نمونه گیری از نوع هدفمند ( متناسب با پژوهش های کیفی ) انتخواب شدند. در این نوع نمونه گیری که در پژوهش کیفی کاربرد دارد پژوهشگر در پی کسانی است که توانایی و تمایل به شرکت در امر پژوهش دارند و به شکلی روشن می توانند افکار خود را بیان کنند. معیار انتخاب این تعداد نمونه، رسیدن به غنای لازم و تکراری شدن و در اصطلاح اشباع اطلاعاتی بود.

روش اجرای پژوهش:

مطالعۀ پژوهشی حاضر در یک بازه زمانی 1 ماهه صورت پذیرفت واز چهار روش برای جمعآوری اطلاعات استفاد شد.

در روش اوّل کودکان برای پنج بحث متمرکز گروهی با پژوهشگر دیدار کردند. گروه های مباحث متشکل بود از یک تا چهار کودک از یک کلاس. در این گروه ها پژوهشگر با مطرح کردن پرسشهای آزاد بحث را تسهیل می کند و به کودکان اجازه میداد تا سر فرصت به پرسش ها پاسخ دهند و با یکدیگر گفتگو کنند.

 در روش دوّم، مصاحبه ها گفتگو محور بود. در این مرحله پژوهشگر پرسش هایی آزاد تهیه کرده بود. این پرسشها به تجربیات کودکان در مکان های مذهبی مربوط می شد، و افراد و مکان هایی که به آنها کمک می کرد تا احساس امنیت کنند یا احساس کنند به خدا نزدیکترند را در نظر می گرفت. در طی این مرحله پژوهشگر در نظر داشت که پشت سر هم سوال نکند و به کودکان فرصت هدایت مصاحبه را میداد. از جمله پرسش هایی که پژوهشگر در طی این دو مرحله مطرح کرد میتوان به این چهار سوال اشاره نمود:

 1. چه مواقعی احساس میکنید به خدا نزدیکترید

 2. چه طوری تونستید خدارا بشناسید؟

3. چه کسانی در شناخت خدا به شما کمک کردند و میکنند؟

4. در چه مکانهایی بیشتر به یاد خدا هستید؟

 در روش سوّم، پژوهشگر از کودکان خواست نقاشی افراد یا مکان هایی را بکشند که در مجاورت آنها تجربه یا احساس کردند که به خدا نزدیک اند. از آنجایی که کودکان اغلب واژگان کافی برای گفتن از تجربیاتشان را ندارند، نقاشی می تواند بسیار مفید باشد، زیرا به نظر میرسد که نقاشی میتواند گویای اعماق وجود فرد باشد و اطلاعاتی از درون به دست میدهد که دسترسی به آنها به این سادگی میسر نبود. در حالت کلی میتوان گفت که نقاشی کودک یک پیام است.چیزی است که او نمیتواند به لفظ درآورد و به ما انتقال دهد. بررسی و درک زبان نقاشی، اطلاعات ارزنده ایی را در اختیار والدین، مربیان، روانشناسان و همه کسانی می گذارد که خواهان درک و دریافت راز و رمز جهان کودک هستند. دیدگاه روان تحلیلگری براساس بررسی گستره معانی نمادهائی که در خواب دیده ها و اسطورهها، افسانه ها و در زندگی بازیافت میشوند به غنای آن در قرن حاضر کمک کرده است. کودک همه مسائل خود را به واسطه نقاشی به تجربه درمی آورد و خود را می آزماید و من خویشتن را بنا می کند . خطوط ترسیمی، انعکاسی از دنیای هیجانی او هستند و نقاشی به تنهایی به منزله ی جهانی است که به موازات افزایش هشیاری و دگرگونی های کودک متحول میگردد (دادستان، 1391 ).

در روش چهارم، پژوهشگر با حفظ امانت داری با تک تک والدین کودکان مصاحبه و گفتگو انجام داد. اگرچه والدین نمی توانند به طور کامل وارد تجربیات معنوی کودکانشنان شوند، اما می توانند به عنوان شاهدی خبره در زندگی کودکانشان عمل کنند.

 

یافته ها

 

کودکان شرکت کننده در این پژوهش در دامنه سنی 8 تا 12 سال قرار داشتند و میانگین سنی  آنها 10.5 کودک شرکت کننده در پژوهش 5 نفر در پایه سوم، 5 نفر در پایه چهارم، 5  نفر در پایه پنجم و 5  نفر در پایه ششم قرار داشتند.

برای تحلیل یافتهها، از روش تحلیل محتوایی  استفاده شد. در این روش متن مصاحبه ها با کودک و والدینش در کنار نقاشی های او چندین بار مرور شدند تا به کوچکترین واحدهای تشکیل دهنده و معنیدار ( تم یا درونمایه) شکسته شوند. سپس این کلمات با هدف یافتن مرکزیتی در بین آنها مرور و بر همین اساس مقوله بندی شدند. حرکات قیاسی و استقرایی بین متون اوّلیه و مقولات نهایی چندین بار تکرار شدند تا در نهایت ثبات قابل قبول و احساس رضایت مشترک بین پژوهشگران درباره آنچه داده ها می گویند حاصل شد. در پژوهش حاضر، تحلیل محتوایی چهار عامل اساسی را در شناخت خداوند نشان داد:

1) رویکرد کلمه محور به معنویت: کودکانی که رویکرد کلمه محور به معنویت دارند برای دانش کلامی و شناختنگر نسبت به خداوند ارزش قائلند. اگرچه کتاب ها و متون زیادی ممکن است کمک کنند که دانش این کودکان درباره خدا افزایش یابد، اما در این مورد، متون مقدس از اهمیت ویژه برخوردارند. اینگونه متن ها مخزن اطلاعات دقیق و معتبری دربارۀ خدا هستند و خدا را برای این کودکان آشکار می سازند. افرادی که روی این کودکان نفوذ معنوی دارند کسانی هستند که به آنها کمک می کنند تا دانش شان را از خدا بیشتر و بیشتر کنند. آموزگاران، اعضای خانواده و روحانیون از جملۀ این افراد هستند. مکان های مهم جاهایی است که دربارۀ خدا مطالبی یاد میگیرند، به ویژه کتابخانه های مساجد، که مخزن دانش خدا هستند. به عنوان مثال، کودک شماره هفت معتقد است از طریق قرآن خواندن، نماز خواندن، از طریق مطالعه کردن زندگی پیامبران وامامان والگو گرفتن از زندگی آنها و معجزاتی که پیامبران داشته اند، به وجود خداوند پی برده است.

2) رویکرد هیجان (احساس) محور به معنویت: در حالی که معنویت کلمه محور مبتنی بر اهمیت کلمات است، رویکرد هیجان محور به معنویت، احساسات را در مرکز زندگی معنوی شخص قرار میدهد. برای این کودکان، دعا جایگاهی اساسی در حیات معنوی آنها دارد. کودکان متعلق به این سبک ارزش زیادی برای خلاقیت، بیان حالت و هیجان قائل هستند و تمایل دارند خدا را در اینجا و اکنون ببینند، واقعیت حاضری که شخص میتواند با آن در ارتباط باشد. به عنوان مثال، کودک شماره شش معتقد است چون طبیعت، گیاهان، حیوانات، دریاها،کوهها و ... به او احساس خوبی میدهند در این مکان ها بهتر میتوان خدا را شناخت.

3). رویکرد نمادمحور به معنویت: در این روش کلمات یارای توصیف خدا وتجربیات معنوی را ندارند. هر کوششی برای توضیح کامل خدا فاقد ظرایف بسیار پر ارزشی در مورد اوست بنابراین افراد این سبک، عارفانی هستند که معتقدند"خدا را بیشتر میتوان حس کرد تا گفت و اغلب مرزهای معنویت را تا سرحد رها کردن تخیل گسترش می دهند. طبیعت نیز یکی از عناصر مهم این سبک معنوی است. به عنوان مثال کودک شماره دوازده معتقد است در هنگام بیماری ها ،سختی ها، مشکلات و زمان امتحان به یاد خدا میافتم و از او کمک می خواهم.

4) رویکرد عمل محور به معنویت: مانند سبک نماد محور، رویکرد عمل محور به معنویت تایید می کند که خدا و زندگی معنوی را نمی توان به طور کامل برای دیگران توضیح داد. اما این سبک معنوی افراد را به چیزی بیش از نیایش جهان وا میدارد آنها فعالانه درصدد تغییر جهان هستند در سنت پیامبران و متکلمان رهایی بخش، هدف تحول در این سبک، جنبه های ستمگرانه و زیان آور اجتماع با تاکید بر عشق الهی است. به عنوان مثال، کودک شماره هفده معتقد است در هنگام روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان وکمک کردن به فقرا ویتیمان و دستگیری از آنها ویا هنگامی که در درسها به دوستمان کمک میکنیم میتوانیم خدا را بشناسیم.

 

بحث و نتیجه گیری

 

یکی از دغدغه های اصلی هر جامعه ایی بحث تعلیم وتربیت است.هر نظام تعلیم وتربیت بر باورها ونظریاتی استواراست وبرپایه این مبنای نظری،فعالیتها وشیوه هایی را برای دستیابی به هدف های مورد نظر خود تعریف می کند. باورهای علمی، اخلاقی،فلسفی ودینی مبانی نظام تعلیم و تربیت را تشکیل میدهند و در خلال هر فرآیند تعلیم و تربیتی تلاش می شود این باورها در افراد درونی شود. بنابراین یکی از ابعاد تربیتی که در برخی فرهنگ ها تاکید زیادی برآن می شود تربیت دینی و مذهبی است. (سجادی، 1387)

یکی از شرایط اساسی موفقیت در آموزش مفهوم خدا به کودکان و پرورش دینی آنها، آشنایی با فضای روانشناختی حاکم بر کودک است. پدران و مادرانی که قصد دارند کودک خود را به مفاهیم دینی و به ویژه با مفهوم خدا آشنا کنند و به نیازهای فکر آنها در این زمینه پاسخ دهند، لازم است با برداشتهای کودکان از این مفاهیم آشنا شوند تا بتوانند با زبان شیوا و درخور فهم کودک، گفتگو کنند. همچنین لازم است پدران و مادران توجّه داشته باشند که شناخت کودکان، بسیار محدود و منحصر به دورۀ سنیشان میباشد؛ آنان به تناسب سن و میزان تحول عقلی و شناختی خود، برداشتهایی از مفاهیم دارند. آشنایی با این محدودیتها و کاستیهای شناخت، سبب درک بهتر آنان و برخوردی بهتر در مواجهه با سخنانی است که از خردسالان و کودکان دربارۀ مفاهیمی، مانند خداوند، فرشتگان و دیگر مفاهیم میشنویم. پرواضح است که بی توجهی به این نکته سبب میشود بسیاری از والدین از عهدل قانع ساختن کودک خود برنیایند و گاهی، به دلیل تکرار کردن کودک، برخوردهای نامناسبی داشته باشند که سبب دوری و ناخوشایندی کودک از خداشناسی میشود و میتواند آسیبهای معنوی به دنبال داشته باشد. (باهنر، 1386)

هدف از اجرای پژوهش حاضر، شناسایی راه های شناخت خداوند در کودکان با استفاده از پژوهش کیفی بود که در این راستا چهار رویکرد بنام های رویکرد کلمه محور، رویکرد عمل محور، رویکرد احساس محور و رویکرد نماد محور شناسایی شد. آنچنان که کارل یونگ (1934) خاطر نشان میسازد: « کفش هایی که برای یک نفر اندازه است ممکن است پای دیگری را بزند؛ هیچ دستورالعملی برای زندگی وجود ندارد که برای تمام شرایط مناسب باشد. » این موضوع برای کودکان حاضر در این پژوهش نیز صادق است. هر یک از آنها راه . خود را برای شناخت و تجربه خداوند داشتند. اما با وجود این تنوع، چهار مسیر معنوی اساسی قابل تشخیص بود: راه عقل، راه حس، راه فطرت، و راه عمل. این یافته با پژوهشهای بلوس 2006 ، ویر 2000 ، وودارسک 2007، بل و الویس 2005، و جنبه هایی از پژوهش های متقی  فر(1388)، نوذری (1388( ، موسوی نسب (1390) همخوان می باشد.

از جمله محدودیت های پژوهش حاضر کوچک بودن اندازه نمونه است. در این پژوهش، تنها 20 کودک شرکت کردند. پر واضح است که این تعداد را نمیتوان به عنوان نماینده کل کودکان در نظر گرفت. اگرچه تجربیات دانش آموزان این پژوهش پنجره ای را به کشف سبک های معنوی باز کرد؛ با این حال پژوهش های دیگری لازم است تا ویژگی ها و تفاوت های ظریف سبک ها با هم مشخص شود. پژوهش بر روی یک جنسیت و خاص بودن آن در یک دوره زمانی از دیگر محدودیت های پژوهش حاضر می باشد. محدودیت دیگر پژوهش حاضر ماهیت توصیفی این مطالعه است. ما با مشاهدۀ سبک های معنوی کودکان، درصدد توصیف ویژگی های مهم هر سبک و نحوۀ بیان آنها در زندگی کودکان برآمدیم. اما نتوانستیم به بررسی مسائل مرتبط با چگونگی تاثیر محیط و وضعیت اجتماعی بر سبک های معنوی کودکان بپردازیم. آخرین محدودیت این تحقیق ماهیت کلی بودن آن است. این تحقیق هفت ماه به طول انجامید که برای اخذ اطلاعات راجع به سبک های معنوی در کودکان کافی است، اما نه آنقدر کافی که بتوان چگونگی تغییر و تحول آنها را در ضمن جریان رشد، بلوغ و نهایتا بزرگسالی کودکان بررسی و درک کرد. اگرچه هدف از پژوهش حاضر، درک ارتباط میان سن و سبک معنوی نبوده است. برای پاسخ به پرسش های مربوط به تحول سبک های معنوی در دورۀ زندگی نیازمند پژوهش های دیگر از نوع طولی هستیم. شاید مطالعه ای که شامل مصاحبه با کودکان در بازه های زمانی سه یا چهار ساله برای بیست سال اول زندگی آنان باشد بتواند تاثیر سن را بر سبکهای معنوی روشن سازد و نشان دهد که چگونه سبکها با رشد و نمو کودکان متحول میشوند.

 

منبع :

خلاصه ای از مقاله

سبکهای معنوی کودکان در شناخت خداوند: یک پژوهش کیفی - محمدحسین خانی و بتول طامه - فصلنامه مطالعات پیش دبستان و دبستان - دانشگاه علامه طباطبائی - سال دوم، شماره پنجم، پاییز 95 ، ص 69 تا 83

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 28 October 21 ، 19:47
سید محمد رضا پارسی کیان
Saturday, 23 October 2021، 04:01 PM

نقد و بررسی کتاب - عرفان و تفکر

از تأملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر هایدگر

روایت مؤلف

۱. محتوای پژوهش حاضر در تحلیل اندیشه های مولوی و هایدگر می تواند در ذهن ادیان سنتی و کسانی که در قید سنت ادبی حاکم بر ایران پرورش یافته اند، پرسش برانگیر باشد. از این حیث که پژوهش های ادبی نزد این افراد معنای خاص و بسیار محدودی دارد.

در حالی که پژوهش های ادبی بیش از هر چیز با مسئله فهم متون ادبی سر و کار دارد و فهم همواره فهم در پرتو نظریه ها و جهان بینی هاست و همان گونه که فهم ما از جهان بدون پیش فرض و نظریه نیست و حتی مشاهدات ما نیز گرانبار از نظریه است، فهم متن هم در قلمرو خاص خود تنها در تضاد خوانش ها و با وجود نظریه هایی برای خوانش متون معنا می یابد و می توان گفت فهم متن بدون نظریه ها نابینا است.

فیلسوفان از دیرباز بر آن شکل که می توان آن را «فلسفه ادبیات» خواند، پرداخته اند. آنچه «فلسفه ادبیات» خوانده می شود، سه معنا دارد که یک معنای آن تلاش هایی است که معمولا معطوف به قرار دادن ادبیات در باب نظام فلسفی بوده است.

فلسفه ادبیات می تواند به معنای «فلسفه» و «ادبیات» باشد، به این معنا فلسفه و ادبیات دو امر مستقل از یکدیگرند که در عین استقلال با یکدیگر پیوندهایی نیز دارند؛ در واقع فلسفه ادبیات در این معنا می کوشد تا هم فصول ممیز ادبیات از فلسفه را و هم پیوند میان آنها را مشخص نماید.

نوع سوم فلسفه ادبیات، «فلسفه در ادبیات» به معنای کوشش در جهت کشف مسائل فلسفی در متون ادبی است.

۲. مثنوی یکی از برجسته ترین آثار عرفانی زبان فارسی و جهان و یکی از منظومه های شکوهمند و سرشار از اندیشه های الهی است و عرفان به هیچ روی بازی هنری با مذهب و الهیات نیست، بلکه مجموعه ای است از آموزههای متافیزیکی در باب جهان، انسان، مطلق و ارتباط میان آنها که بر بنیاد تجربه عرفانی شکل می گیرد و بسط و گسترش می یابد.

در واقع تمام مذاهب عرفانی، هم به وجود واقعیتی فراپدیداری معتقدند و هم به وجود قوهای به نام «شهود» که می تواند به فراسوی جهان پدیداری نفوذ کند. به محض آن که تجربه عرفانی در قالب زبان و گزاره های زبانی در می یاید، با تعابیر معرفتی و وجودشناختی همراه می شود که بسیار با بازی هنری و با مذهب و دعا فاصله دارد.

پژوهش حاضر از نظرگاه فلسفی، در باب مثنوی و به مثابه متنی ادبی که حاوی جهان بینی است، صورت پذیرفته که همراه با انتقادهای فلسفی از منظر عقلانیت انتقادی و نقد ایدئولوژی در معنای وسیع آن است.

٣. هدف این کتاب هم بلندپروازانه و هم فروتنانه است. بلندپروازانه است چون برای نخستین بار در قلمروی وارد میشود که تاکنون در آن گام برنداشته و فروتنانه است چون در آن تنها به شباهتهای ساختاری و محتوایی بسنده میشود. این کتاب نه درآمدی بر اندیشه های مولوی و نه مارتین هایدگر است، بلکه تنها آن جوانبی مورد بررسی قرار می گیرد که بتواند زمینه را برای مقایسه میان آنها در بافت پژوهش میان متنی و تطبیقی فراهم آورد و بر این نکته دلالت دارد که هایدگر عارف نیست، بلکه نوعی عنصر عرفانی در تفکر او وجود دارد و این عنصر، امکان سنجش میان مولوی و هایدگر را فراهم می آورد.

فرض بنیانی این پژوهش آن است که می توان از رهگذر بررسی اندیشه های مولوی و درون مایه های عرفانی تفکر هایدگر، به شباهت های ساختاری و خانوادگی میان این دو در باب انسان، جهان و وجود میان آنها پی برد. این پژوهش، تحلیلی است و ناظر به تحلیل اندیشه های دو متفکر مورد بحث است و فراهم آوردن نوعی وضوح، تا در پرتو آن امکان دیالوگ میان دو متفکر که متعلق به دو سنت فکری گوناگون هستند، مشخص شود. آنچه در تحلیل و تفسیر اندیشه مولوی و هایدگر انجام شده، نوعی بازسازی اندیشه های آن دو، در چهارچوب بررسی تطبیقی است. جنبه انتقادی این پژوهش نیز مبتنی بر این بحث است که اگر چه مولوی و هایدگر هر دو به دنبال ساختن متافیزیک اند، اما امکان بحث عقلانی و نقص و جرح در سنجش عقلانی اندیشه های مولوی و هایدگر وجود دارد و به این منظور فصل آخر کتاب؛ مقایسه میان مولوی و هایدگر، می کوشد تا از منظر عقلانیت انتقادی و مباحث معرفت شناختی، نارسایی برخی از بنیادهای متافیزیکی تفکر مولوی و هایدگر را نشان دهد که این بحث را می توان سرآغازی برای نوعی هرمنوتیک تحلیلی - انتقادی دانست؛ یعنی هرمونتیک تنها به بازسازی نظام مند و اندیشه نهفته در یک متن از رهگذر زبان نمی پردازد، بلکه افزون بر آن می کوشد با ارزیابی انتقادی اندیشه ها با بنیادهای آن هم بپرازد.

تفکر هایدگر با چه بخشی از اندیشه های مولوی قابل مقایسه است؟ چه عناصری در طریق تفکر هایدگر وجود دارد؟ آیا شباهت میان عنصر عرفانی در تفکر هایدگر و اندیشه های مولوی از نوع شباهتهای ساختاری است با افزون بر آن می تواند شامل نوعی از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین بشود؟

پژوهش حاضر بر اساس پاسخ به این پرسش ها و پرسش های ذیل آن شکل گرفته و ضمن نشان دادن عناصر عرفانی در تفکر مارتین هایدگر به این نکته اشار می شود که شباهت های ساختاری و شباهت های خانوادگی، مفاهیم مناسبی میان اندیشه های مولوی و هایدگر است.

" در ایران از دیرباز هایدگر را چنان با سنت عرفانی و اندیشه های ابن عربی آمیخته اند که گویی هایدگر، ابن عربی این است که به ناگاه در قرن ۲۰ از خاک آلمان سر بر آورده و به زبان آلمانی همان چیزی را تکرار می کند که ابن عربی سال ها پیش بیان داشته است.

تمام ترجمه های متن این اثر از زبان های آلمانی، فرانسه و انگلیسی، ترجمه خود مؤلف است و با وجود ترجمه های معتبری که وجود داشت، نویسنده مراجعه به متون اصلی را ترجیح داده است و خود، معادلاتی را برای اصطلاحات هایدگر پیشنهاد کرده است یا از معادلاتی جز آنچه در برخی آثار به چشم می خورد، استفاده کرده است. نویسنده رهایی از این اصطلاحات و معادلات را رهایی از برداشت خاص به تفکر هایدگر می داند که آلوده به اصطلاحات غیرآکادمیک و غیرعلمی است و کمکی به شناخت هایدگر نمی کند.

امید همدانی

مصطفی ملکیان

اشاره

کتاب حاضر در اصل پایان نامه دکتری نویسنده با عنوان «از تأملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر مارتین هایدگر». در جلسه دفاع این رساله، نویسنده کتاب گزارشی از چند و چون پژوهش خود را ارائه کرد. همچنین، مصطفی ملکیان به عنوان داور این رساله نکاتی را در نقد و ارزیابی آن مطرح کرد. آنچه در زیر می آید، خلاصه و برگرفتی از آن گزارش و این نکات است.

عرفان وتفکر

بسیار نکات از این رساله أموختم و این یکی از بهترین رساله هایی بود که از سال ۶۵ تا الان در دانشگاه دیدم و امیدوارم طرح این ایرادات از باب نوع سپاس تلقی شود و صرفا با روش تحلیلی خود نکاتی را اشاره می کنم.

نکته اول در باب تفسیر و تبیین رساله است و باید یکی از دو کار ترجیح داده می شد؛ یعنی محقق یا ابتدا به یکسری صحنه سازی ها، می پرداخت و مجموعه آنچه می خواست از مولانا بگوید، یکجا می گفت و بعد مطالب مربوط به هایدگر، و سپس به مقایسه این دو تفکر می پرداخت و یا اینکه رساله بر اساس شخصیت تنظیم نمیشد و به جای اینکه شخصیت محور باشد، موضوع محور می بود، اما در این رساله آمیزه ای میان شخصیت محوری و موضوع محوری است.

در این رساله ما با عرفان سرو کار داریم، اعم از اینکه از تعبیر تجارب عرفانی و یا هر تعبیر دیگری بکار ببریم. جالب این جاست که ما اصلا در این رساله دقیقا توجه به این نکرده ایم که عرفان یعنی چه؟ اگر مراد از عرفان در اینجا «تجارب عرفانی» است، اصلا نباید بحث میشد که هایدگر عارف هست یا نه، چون شک نیست که او دارای تجربه های عرفانی نبوده، اما اگر در این رساله مراد از عرفان، «گزاره های عرفانی» است، باید مشخص شود گزاره عرفانی چه فرقی با گزاره فلسفی و این دو چه فرقی با گزاره های زیباشناختی دارند و این سه نیز چه فرقی با گزارههای علمی و چه فرقی با گزاره های ادبی دارند.

 در آثار هر دو متفکر ما با گزاره سرو کار داریم. اول باید نشان دهیم سنخ عرفانی گزاره های عرفانی به چه چیزی است؟ آیا گزاره عرفانی تنها گزارهای است که حاصل تجربه عرفانی است، تجارب عرفانی است که در این صورت می توان هم گزاره عرفانی گفت و هم غیر عرفانی؛ ما نمی توانیم بگوییم اصلا نباید بحث میشد که گزاره هایی که فرآورده فرایندی هستند به نام «تجربه عرفانی»، چون اگر چنین کنیم در تمییز هایدگر عارف هست گزاره های عرفانی و فلسفی و حتی گزاره های علمی وا می مانیم.

آیا گزاره های عرفانی به لحاظ منشأ و خاستگاه شان نیست که عرفانی است، بلکه به لحاظ مطلبی است که به ما القا می کنند، پس باید بدانیم چه مطلبی گزاره را عرفانی می کند. بحث گزاره های مورد بحث محقق به گزاره های روان شناختی شبیه است.

نویسنده به حق گفته است که هایدگر عارف نیست، اما گفته است عناصری از عرفان در تفکر هایدگر است که به نظرم اینجا خطایی ارتکاب شده و آن این است که اگر بگوییم element در متون انگلیسی «عنصر» است، این عنصر باید در کل ترکیب جریان داشته باشد. در واقع عنصر وقتی عنصر شد باید در تمام ترکیب حضور داشته باشد، با اینکه کسانی می خواهند بگویند المان های عرفانی در هایدگر وجود دارد، می خواهند بگویند که تولید تفکرش عرفانی نیست. element به معنای «عنصر» هست، اما در تمام زبان های اروپا این واژه به معنای «رایحه» با معنای دقیق آن «شتمه» از مشام - است؛ یعنی بوی عرفان و رایحه ای از عرفان در تفکر مارتین هایدگر هست و اگر این تعبیر به کار می رفت، با کل آنچه در رساله هست، سازگارتر می بود.

نکته دیگر بحث مقایسه مولانا با هایدگر و بحث سنجش پذیری است که محقق برای این مقایسه تمهید مقدمه کرده است و برای این کار از آرای دیویدسن در باب سنجش پذیری استفاده کرده، اما آرای این شخصیت را به نظرم زود پذیرفته است. هر چند می دانست اشکالاتی در آرای دیویدشن وجود دارد و محقق خود واقف بوده است به این اشکالات؛ چون به آنها اشاره کرده، ولی چرا به این اشکالات جواب نگفته است؟ محقق می توانست این آرا را پیش فرض قرار دهد و در واقع با استدلال پیش فرض را از پیش فرض بودن خارج کند.

نکته دیگر استفاده از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین است که اگر این کار را نمی کرد، کار به سامان نمیرسید، اما شباهتی که ایشان در رساله استفاده کردهاند، شباهت خانوادگی ویتگنشتاین نیست، بلکه شباهت خانوادگی دارد با «شباهت خانوادگی ویتگنشتاین» چون شباهت خانوادگی ویتگنشتاین در الفاظ است و او می گوید وقتی لفظ «بازی» را بکار میبرد، تمام مسمی های به اسم «بازی»، یک عنصر مشترک با هم دارند. البته ویتگنشتاین این را قبول نداشت که چیزی به نام شباهت خانوادگی را قائل شد، اما شباهت خانوادگی او بین الفاظ است.

به عنوان مثال مولانا از بحث «وجود» یا «هستی» استفاده می کند، ولی هایدگر که فارسی زبان نیست که از لفظ «وجود» استفاده کند، او از لفظ دیگری استفاده می کند. آن وقت نمی توان یک شباهت خانوادگی قائل شد، پس باید شباهت خانوادگی را به عالم معنا شیفت کرد و این کاری است که ویتگنشتاین نکرده، ولی محقق انجام داده است ولی باید به این توجه داشت که این استفاده از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین است.

نکته دیگر این که نویسنده درباره «متافیزیک»، «فلسفه» و «انتولوژی» مدام از دیدگاههای مختلف سخن گفته است، اما این مسائل مبهم است و این ابهام به نظرم از هایدگر است و نیاز به دفاع از او نیست. یک جا در رساله گفته می شود: متافیزیک دو شاخه داردت الهیات و عرفان و جای دیگر گفته می شود که شما بین متافیزیک و عرفان فرق قائل باشید و جای دیگر از فلسفه به عنوان همان انتولوژی یاد کرده شده و جایی گفته میشود فلسفه نوعی از انتولوژی است، پس اگر انتولوژی بنا به نظر هایدگر یعنی وجودشناسی نه موجودشناسی و الهیات، یکی از موجودات به نام خدا و نوعی موجودشناسی است، پس چرا در این رساله از هایدگر باید دفاع کرد که او سخنانش «الهیات» نیست و «انتولوژی» است؛ این ابهام در این واژه ها مطرح است.

محقق وقتی راجع مولانا بحث می کند در خصوص اینکه مولانا هم به فریبندگی خدا قائل است، در واقع سخن مولانا به این شکل ترجمه شده است که خدا در ما «باورهای ناموجهی» ایجاد می کند، در حالی که مولانا نمیخواهد بگوید خدا «باورهای ناموجه» ایجاد می کند، بلکه میخواهد بگوید «باورهای کاذب» ایجاد می کند.

تمام باورهای ما از نظر مولانا موجه است اما «صادق» نیست و «صدق» ندارد و همه ما با همه آنچه در اختیار داریم؛ اعم از شش قوه ادراک اتفاقا سخنان مان کاملا موجه هست، اما عنصر صدق در آن وجود ندارد، به عبارتی خدا به جای این که باور ناموجه در ما ایجاد کند، جهل مرکب ایجاد می کند یا یک نوع مکر نهانی، یعنی یک سری واقع ها را انسانها غیر واقع می بیند و مولانا در این خصوص تعبیر «خدعه خدا» را به کار برده است.

نکته دیگر این که جایی که محقق در باب انسان شناسی سخن گفته، انسان شناسی فلسفی، عرفانی، تجربی و ..... مطرح است، اما گویی انسان شناسی فلسفی، عرفانی، تجربی و ... میزش به تعریفی است که از انسان می کنند. در واقع کسانی که انسان را گفته اند که حیوان متفکر است، اینها در «انسان شناسی فلسفی» کار می کردند، چون به تفکر بها داده شده است و کسانی که می گویند: انسان، حیوان طالب بی نهایت است، به خاطر توجه به طالب بینهایت، این «انسان شناسی عرفانی» است، در حالی که «انسان شناسی عرفانی» بودنش به ماده اش نیست، بلکه به متد آن است.

نکته دیگر این که، محقق رویداد را با process یا فرایند یکی قلمداد کرده، اما به نظر می آید به لحاظ متافیزیک جدید مثلا در انگلیسی EVENT بسیار متفاوت با process است. توضیحاتی که می توان در مورد

رویداد داد، می تواند عینا در مورد process تکرار کرد و من در حیرتم دقیقا مراد هایدگر از «رویداد» چیست که آن مراد، در باب فرایند یا process صدق کند.

نویسنده با اشاره به بحث بی بنیان بودن هستی نزد هایدگر گفته اند بی بنیان بودن همان فراتر از عقلانیت بودن است که این سخن ابهام دارد.

محقق از این ابهامات با اصطلاح «راز آلودگی» در سخنان هایدگر یاد کرده است، اما معتقدم راز آلودگی را که یک مفهوم هیبت انگیز است، نباید با «ابهام» خلط کنیم. چرا نباید بگوییم که هایدگر در ابهام سخن گفته و او را به یک عیب در سخنوری متهم نکنیم؟ سخن هایدگر یک عیب بلاغی دارد و دارای ابهام، ایهام و غموض است و این سه، عیب سخن اوست، اما راز آلودگی یک مقام منیعی است و قائل شدن این مقام برای هایدگر موجه نیست.

نکته دیگر در خصوص ترجمه های انجام شده است. یک سری از ترجمه ها بسیار دقیق انجام شده و خود پسندیده است، اما بعضی ترجمه ها صحیح نیست؛ مثل ترجمه اصل charity که در فلسفه زبان از مباحث مهم است، به اصل «نیک اندیشی» ترجمه شده است قائل شدن این مقام که صحیح نیست؛ هر چند این اصل در الاهیات مسیحی به معنای نیکخواهی و نیک اندیشی برای هایدگر است، اما در بحث دیویدسن و کواین این بحث به معنای «حمل به احسن» است

مهمترین نکته در خصوص این رساله این است که محقق موضع انتقادی دارد و این موضع هم به هایدگر و هم به مولانا است و بسیار عالمانه و دقیق و با کمال انصاف و دست آموزانه کار شده است، اما با وجود این به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت های انتولوژیک از واقعیت های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدرالدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است، بلافاصله متناظر یک واقعیت در جهان هستی را هم فکر می کنید، وجود دارد و هایدگر کل تفکرش مبتلا به این خطاسته مثلا اگر از ابن عربی بپرسید: چرا زنها، همسرانشان را دوست دارند و این یک واقعیت انتولوژیک است، جواب میدهد: زن از دنده مرد آفریده شده و دنده هم منحنی است و منحنی در زبان عربی با «حنو» یعنی مهربانی، از یک ریشه اند. پس اینکه زن شوهرش را دوست دارد، به این دلیل است؛ حال چرا مردان، همسران خود را دوست دارند؟ چون وقتی دنده را از بدن آدم بیرون کشیدند، خلا ایجاد شد و طبیعتا از خلأ وحشت می کند و تکه ای از بدن خالی شد و وقتی خالی شد، این جای خالی را «هو» پر کرد و «هوا» در زبان عربی با «هوی» به معنی عشق از یک ریشه است؛ در حالی که اشتقاق زبان و یک واقعیت زبان شناختی را نمی توان دال بر یک واقعیت انتولوژی و دینی گرفت هر واژه کاوی اگر چیزی را نشان دهد، نشان دهنده جهانی است که آن واژه را به کار می برد و جهان بینی کسانی که آن واژه را به کار می بردند غیر از جهان بینی است.

نکته دیگر در باره استفاده از اصطلاح «تفکر شهودی» در این رساله است. تفکر شهودی یعنی چه؟ میتوان گفت «تفکر» داریم و «شهود» اما «تفکر شهودی» یعنی دیدن و تفکر در حالی که تفکر، حرکت است و با دیدن فرق می کند. من منکر «شهود» و «تفکر» نیستم، اما منکر «تفکر شهودی» هستم و این دو واژه در کنار هم پارادوکسیکال است.

منبع :

* عرفان و تفکر-  امید همدانی تهران نشر نگاه معاصر - 1387

*  نقد وبررسی کتاب -  استاد مصطفی ملکیان کتاب ماه فلسفه شماره 9 خرداد 1387

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 October 21 ، 16:01
سید محمد رضا پارسی کیان