اخلاق و آسیب های اجتماعی- مصطفی ملکیان
در مورد اخلاق و آسیب های اجتماعی سه حوزه فکری وجود دارد. به عبارت دیگر، مجموعه مطالعات صاحب نظران غربی در مورد اخلاق و آسیب های اجتماعی به این سه حوزه قابل تقسیم است:
۱. آسیب های اخلاقی بخشی از آسیب های اجتماعی هستند. به نظر برخی متفکران، آسیب اخلاقی یکی از مهمترین آسیب های اجتماعی و به نظر برخی دیگر، مهم ترین بخش آسیب های اجتماعی است. در صورتی که آسیب های اجتماعی فهرست بندی شوند، آسیب های اخلاقی یکی از زیر مجموعه های آسیب های اجتماعی خواهند بود.
٢. اخلاقی زیستن یا اخلاقی نزیستن چه تاثیری بر کاهش یا افزایش آسیب های اجتماعی دارد؟
طبق موازین اخلاقی زندگی کردن، می تواند باعث ریشه کن شدن یا دست کم کاهش آسیب های اجتماعی شود. از سوی دیگر، اخلاقی نزیستن و دور از احکام اخلاقی بودن، باعث پیدایی و افزایش آسیب های اجتماعی می گردد. بسیاری از تحقیقات روانشناسی اجتماعی و فلسفی نشان داده اند زندگی بر پایه احکام اخلاقی و بالعکس، تاثیر مستقیمی بر کاهش یا افزایش آسیبهای اجتماعی دارد. به طور مثال، اگر شهروندان با صداقت، عدالت، احسان، تواضع و شفقت بیشتری نسبت به هم زندگی کنند، این نوع زندگی اخلاقی بر کاهش آسیب های اجتماعی کشور موثر خواهد بود.
٣. تفکر سوم درست بر عکس تفکر دوم، بر این موضوع تاکید دارد که آسیب های اجتماعی بر عدول مردم از اخلاق موثر هستند و خود آنها آستانه اخلاقی زیستن انسان ها را کمرنگ می کنند، به این معنی که هر چه آسیب های اجتماعی در جامعه ای بیشتر باشد، موازین اخلاقی زندگی شهروندان مشکل تر می شود.
در دهه ۱۹۶۰ تعدادی از روانشناسان اجتماعی فرانسوی با همکاری یک موسسه تحقیقاتی بزرگ در اروپا، یک مرکز شبانه روزی تاسیس کردند. در این مرکز، نوجوانان ۱۲ تا ۱۹ سال آموزش می دیدند و زندگی می کردند. مدت یک سال همه چیز به صورت عادی جریان داشت و آزمایش های مختلف کمی و کیفی بر روی آنان انجام می گرفت. در طول این یک سال، هر نوجوان در سه وعده غذایی روزانه با احتساب میان وعده ها، ۸۰۰ گرم غذا می خورد. پس از یک سال به تدریج و آگاهانه شایعه کردند به علت وضعیت اقتصادی نابسامان شبانه روزی، ممکن است غذا به لحاظ کمی و کیفی جیره بندی شود. شش ماه بعد از این شایعه میزان غذای مصرفی روزانه هر فرد از ۸۰۰ گرم به ۱۲۰۰ گرم افزایش یافت. هنگامی که عملا جیره بندی را آغاز کردند، مصرف غذا از ۱۲۰۰ گرم به ۱۵۰۰ گرم رسید و حتی در اواخر این دوره چهار ساله، نوجوانانی بودند که در شبانه روز بیش از ۵ کیلوگرم غذا می خوردند. دلیل افزایش مصرف این بود که نوجوانان آینده خود را مبهم میدیدند.
هنگامی که مرکز شبانه روزی در وضع عادی قرار داشت، افراد غذای خود را به یکدیگر تعارف می کردند و نسبت به یکدیگر رابطه ای مبتنی بر نیکوکاری، شفقت و نوعی از خودگذشتگی داشتند. اما هنگامی که شایعه کمبود غذا مطرح شد، تعارفات، رعایت ادب و رفتارهای مهربانانه نسبت به یکدیگر کمتر شد. در واقع به دلیل مبهم بودن آینده اخلاقی زیستن بر پایه عدالته احسان، رعایت ادب و... به مرور زمان کمرنگ گشت. آتیه مبهم افراد از نظر مالی، شغلی و... آستانه اخلاقی را کاهش می دهند. به طور مثال، در جامعه ای که همه افراد با هر تخصصی می توانند شغلی داشته باشند، کارشکنی، حسادت، سخن چینی، چاپلوسی و... کمتر است. به طور کلی در جامعه ای که نیازهای اساسی انسانها در آن تامین می شود، افراد بر پایه موازین اخلاقی زندگی می کنند. در جامعه ای که میان درآمد افراد و مخارج آنها تعادل وجود ندارد (مثلا فردی در ماه سیصد هزار تومان درآمد و یک میلیون تومان خرج دارد)، رشوه کم کاری، احتکار، سرقته گران فروشی و ... بیشتر است.
بحث فیلسوفان قدیم اخلاق بر سر آن بود که دایره شمول احکام اخلاقی تا کجاست؟ چه چیزهایی را می توان اخلاقی نامید؟ از نظر اخلاقی به چه چیزهایی می توان گفت خوب یا بد؟ برای پاسخگویی به این سوال، دیدگاه های مختلفی وجود دارد.
۱. برخی فیلسوفان قدیم معتقد بودند دایره شمول احکام اخلاقی، افعالی هستند که انسان ها با اندام و جوارح بدنشان انجام میدهند. در واقع، وقتی گفته می شود فلان کار خوب یا بد و درست یا نادرست است، منظور افعالی است که انسان با اعضای بدن و اندامش انجام می دهد. این کارها با تعبیر افعال جوارحی شناخته می شوند.
۲. گروه دیگری از فیلسوفان قدیم اعتقاد داشتند که به جز افعال جوارحی، افعالی که انسان در درون خود انجام میدهد نیز مشمول احکام اخلاقی هستند. به این ترتیب که اگر فردی در درون خود کاری انجام دهد که ظهور و جلوه بیرونی ندارد، باز هم می توان خوب یا بد بودن آن را از لحاظ اخلاقی تشخیص داد. به طور مثال، اگر فردی در درون، خود را برتر از دیگران بداند، آن فرد به لحاظ اخلاقی حالت درونی رذلی دارد یا اگر فردی در درون خود از هستی سپاسگزار باشد، این سپاسگزاری درونی حتی اگر به زبان هم نیاید، از نظر اخلاقی خوب و مثبت است. دایره شمول احکام اخلاقی، مانند خوبی، بدی، فضیلت، رذیلت و... فقط افعال بیرونی، ظاهری و جوارحی نیستند، بلکه افعال درونی و باطنی را نیز که در درون افراد انجام می گیرد، شامل می شوند.
۳. بعضی دیگر از فیلسوفان قدیم معتقد بودند علاوه بر افعال ظاهری و باطنی، دایره شمول احکام اخلاقی را به خود انسان هم می توان سرایت داد. به طور مثال، می توان گفت حضرت على (ع) به لحاظ اخلاقی انسان خوبی است یا گاندی انسان خوبی است و بر عکس، معاویه، هیتلر و صدام به لحاظ شخصیتی افراد رذلی هستند. بنابراین می توان گفت احکام اخلاقی بر شخصیت و منش انسانها نیز تاثیرگذار است. در دوران مدرنیته و مبحث جدید بر دایره شمول احکام اخلاقی افزوده شده است:
۱. به غیر از افعال فردی، نهادهای اجتماعی هم به لحاظ اخلاقی اهمیت دارند. نهادهای اجتماعی مثل خانواده، اقتصاد سیاست، حقوق، تعلیم و تربیت، ارتباطات، علم و فن، هنر و... نیز خوب و بد دارند. بر خلاف دوران قدیم، در دوران مدرنیته، نظامها و نهادها نیز مورد داوری قرار می گیرند. به طور مثال، فردی که از نظر افعال بیرونی و درونی پاک باشد، نمی تواند در یک نظام استبدادی زندگی کند، زیرا نظام استبدادی فی نفسه به لحاظ اخلاقی ناسالم است. یا مثلا در دروهای تعلیم و تربیت مبتنی بر تنبیه، درست به شمار می رفت، ولی امروزه تعلیم و تربیت با چنین تصوری نادرست است. یا در نهاد اقتصاد، نحوه تولید، توزیع، مصرف و مبادلات سوسیالیستی از لحاظ اخلاقی خوب یا بد تلقی می شوند.
٢. در دوران مدرنیته نسبت به وضعیت های اجتماعی نیز، داوری اخلاقی می شود. آیا شکاف بیش از اندازه میان فقیر و غنی در یک جامعه، قابلیت داوری اخلاقی دارد؟ شکاف میان فقیر و غنی در جامعه فی نفسه به لحاظ اخلاقی منفی است و بی اعتمادی و اعتماد کامل به یک حکومت هم از نظر اخلاقی بد است. اگر بپذیریم نهادها و وضعیت های اجتماعی، مشمول احکام اخلاقی هستند، می توان از منظر اخلاقی به آسیبهای اجتماعی، نگاه جدیدی افکند. از این منظر، بدترین و منفی ترین وضعیت اجتماعی از نظر اخلاقی آن است که افراد یک جامعه نتوانند با هشت ساعت کار شرافتمندانه در روز نیازهای اساسی خود را تامین کنند. بسیاری از محققان این وضعیت اجتماعی را بزرگترین مفسده اجتماعی می دانند. اگر فرد نتواند با هشت ساعت کار شرافتمندانه زندگی خود را تامین کند و بخواهد همچنان شرافتمندانه زندگی کند، باید کمیته کارش را افزایش دهد و بیش از هشت ساعت کار کند. چنین فردی به مرور زمان دچار نابسامانی و فرسودگی جسمانی، ذهنی و روانی می شود. راه دیگر آن است که کمیت کار را افزایش ندهد بلکه کار شرافتمندانه را ندیده بگیرد و به دروغ، تقلیه کم فروشی، احتکار، گران فروشی، تبلیغات نادرست، قراردادهای ناسالم و... روی بیاورد. خسارت چنین وضعیتی آن است که شخص از نظر اخلاقی و روانشناختی دچار تغییر می شود. در واقع در جامعه ای که افراد با هشت ساعت کار شرافتمندانه توانایی تامین نیازهای اساسی خود را ندارند، مبارزه با فقر، بیکاری اعتیاد و سایر آسیبهای اجتماعی بی نتیجه است. تلاش برای کاهش آسیب های اجتماعی در چنین جامعه ای، در واقع جنگ با معلولی است که علت آن هنوز ثابت و محکم سر جای خود ایستاده است.
ویژگی های مهم کار شرافتمندانه عبارتند از :
ا. قواعد و ضوابط اخلاقی در کار زیر پا گذاشته نشود.
۲. مطلوبهای روانشناختی در کار رعایت شوند یعنی در محیط کار شادی، آرامش، امید و رضایت باطن وجود داشته باشد.
۳. کار فی نفسه برای فرد معنادار و دارای ارزش باشد.
جان راولز و تامس نیگل معتقدند برای این که آسیب های اجتماعی کاهش یابند و ریشه کن شوند، نخست باید وضعیت رفع نیازهای اساسی زندگی در جامعه تغییرکند و افراد با هشت ساعت کار شرافتمندانه توانایی تامین نیازهای خود را داشته باشند.
مزلو معتقد بود انسان ها دارای پنج دسته نیاز هستند. به رده اول نیازهای پنج گانه مزلو که به درآمد افراد بستگی دارد، نیازهای اساسی گفته می شود. او هفت نیاز اساسی را در ردیف اول هرم نیازها قرار می دهد که عبارتند از: خوردن و آشامیدن، پوشاک، مسکن، ارضای غریزه جنسی خواب، استراحت غیر از خواب و فرج (فراغت). تا زمانی که این نیازهای اولیه برآورده نشوند، انسان نمی تواند به مراتب بالاتر دست یابد.
اولین داوری درباره مثبت یا منفی بودن نظام های سیاسی، آن است که یک نظام سیاسی تا چه حد سعی کرده است جامعه ای بسازد که در آن افراد با هشت ساعت کار شرافتمندانه بتوانند نیازهای خود را تامین کنند. در واقع میزان فاصله نظام ها با این وضعیت اجتماعی، میزان فساد نظام ها را نشان میدهد. ناتوانی، سوءنیت و سوء مدیریت نظام ها به دلیل دوری از این وضعیت اجتماعی است.
برخی معتقدند اگر نظامی به چنین وضعیت مطلوبی برسد، جامعه را به جایی رسانده که افراد برای اخلاقی زندگی نکردن، هیچ عذر و بهانه ای ندارند. حکومت هایی که به این وضعیت نزدیکتر هستند، سالم ترند و هر چه از این وضعیت دورتر باشند، ناسالم ترند و به آسیب های اجتماعی بیشتری مبتلا می شوند.
عده ای از محققان اعتقاد دارند کشورهای اسکاندیناوی همچون سوئد، نروژ و لوکزامبورگ به استانه چنین وضعیتی نزدیک شده اند. کشور ما از چنین وضعیتی فاصله دارد و باید برای رسیدن به این وضعیت و از بین بردن و کاستن آسیب های اجتماعی برنامه ریزی جدی داشته باشد. راه حل این نیست که به افراد آسیب دیده اجتماع مثل معتادان، بیکاران، فقرا و... صدقه داده شود. متاسفانه رایج ترین دید نسبت به آسیب های اجتماعی چنین دیدی است، در حالی که صدقه دادن به آسیب دیدگان تنها نوعی تسکین موقتی ایجاد می کند.
در همین زمینه، از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: جامعه ای روح سعادت خواهد دید که افراد در آن یک چهارم وقت خود را به کار، یک چهارم را به انس به خانواده اقوام و دوستان، یک چهارم را به خواب و یک چهارم را به عبادت و تزکیه نفس بپردازند.
هانا آرنت، فیلسوف یهودی تبار آمریکایی، معتقد است سه نوع کار را باید از هم تفکیک کرد:
١. کارهایی که فقط برای ادامه بقا صورت می گیرند، یعنی کارهایی که افراد برای کسب درامد انجام میدهند و درآمد حاصل از آن را برای مخارج زندگی خود هزینه می کنند.
٢. کارهایی که برای دستگیری از همنوع انجام می شود. کارهای خیریه در این مقوله جای دارند.
۳. کارهایی که فرد با انجام آن پتانسیل های درونی خود را ارضاء می کند و از آن به کار خلاقانه تعبیر می شود، مانند سرودن شعر، نقاشی و...، در این نوع کارها هر فرد در واقع خودش را نشان میدهد. هانا آرنت معتقد است هیچ ایرادی ندارد که افراد بیشتر وقت خود را به این نوع کار بپردازند.
متفکرانی همچون نیچه معتقدند خود اخلاق و اخلاقی زندگی کردن، نوعی آسیب اجتماعی است. نظر شما در این باره چیست؟ دو نکته را باید در نظر گرفت، اول این که این برداشت از دیدگاه نیچه، چقدر درست است؟ دوم، آیا اصلا نظر نیچه درست است؟
نیچه معتقد است اخلاقیات مسیحی و روانی که به ما ارث رسیده، خود نوعی آسیب اجتماعی است او می گوید اگر اخلاقی زیستن یعنی رعایت کردن اخلاق مسیحی یا رواقی، آن گاه اخلاقی زیستن همان آسیب اجتماعی است. در واقع نیچه با اخلاقی زیستن مخالف نیست، با نوعی از احکام اخلاقی مخالفت می کند.
آیا می توان گفت برخی از وضعیت ها و نهادهای اجتماعی از نظر اخلاقی به قدری ناسالم هستند که فرد نمی تواند در این گونه جوامع، اخلاقی زندگی کند؟
به این پرسش می توان دو گونه پاسخ داد:
١. اقتضائات اجتماعی هیچ وقت به حد جبر اجتماعی نمی رسند، اگرچه اخلاقی زندگی کردن در جامعه ناسالم مشکل است، اما محال نیست؛
٢. در نظام های اجتماعی ای که از نظر اجتماعی و احکام اخلاقی افول کرده اند، انسان هایی هم که به لحاظ اخلاقی سالم زندگی می کنند، نتیجه اخلاقی برداشت نمی کنند.
فلاسفه قدیم معتقد بودند فقط افراد مشمول احکام اخلاقی هستند، در دوران مدرنیته این شمول گسترده تر شد و نهادها و وضعیت های اجتماعی را نیز در بر گرفت. ولی به نظر می رسد دایره شمول احکام اخلاقی محدودتر شده است.
مثلا در قدیم گفته می شد خاطرات و خیالات ذهنی افراد نیز مشمول احکام اخلاقی می شوند، به طوری که حضرت عیسی (ع) در انجیل می گوید هر کس در ذهن خود با زنی زنا کند، در واقع با آن زن زنا کرده است. آیا در دوران مدرن خیالات مشمول احکام اخلاقی نمی شوند؟ هر چیزی که اختیاری باشد، مشمول احکام اخلاقی است، خیالات اگرچه خیال هم باشند، در صورتی که اختیاری باشند، مشمول احکام اخلاقی هستند. تنها چیزهایی که اختیاری نیستند، مشمول احکام اخلاقی نمی شوند.
آیا میزان اختیار به خود انسان بستگی دارد؟ بله، میزان اختیار به افراد بستگی دارد.
نظریات علوم شناختی معتقدند جبر و اختیار قاعده کلی ندارد و نمی توان گفت همه انسانها مجبورند یا همه انسانها اختیار دارند. یک فرد مختارتر است و دیگر کیت او دا د د قران یک مفهوم ذومراتب است. دیوار سحرآمیزی را در نظر بگیرید که فاصله تان با آن ده متر است. اگر شما دو متر به دیوار نزدیک شوید، آن دیوار چند متر دورتر می شود، بنابراین نظریه ولتسون که بر اساس آن، هر چه بیشتر از اختیارات استفاده شود، دایره اختیارات گسترده تر می شود، کاملا قابل دفاع است.
فردی سعی می کند در جامعه ناسالم، اخلاقی زندگی کند و تبعاتش را هم می پذیرد، ولی در صورتی که همین فرد دارای خانواده و فرزند باشد، آیا درست است که آنان هم به دلیل اخلاقی زندگی کردن یک عضو خانواده خسارت ببینند؟
این موضوع به نوع قراردادها بستگی دارد: اخلاق پیش از قرارداد و اخلاق پس از قرارداد. اگر با فردی قرارداد بسته می شود، از نظر اخلاقی باید به مقتضیات قرارداد عمل شود. حال این سوال پیش می آید که به نظر شما انسان حق دارد و آیا اصلا اخلاق به ما اجازه می دهد هر قراردادی را بپذیریم؟ در این جا مشکل بزرگ آن است که پیش از قرارداد اخلاقی زندگی نکرده ایم و هر قراردادی را پذیرفته ایم، انسان باید بداند که نمی تواند به هر قراردادی تن دهد، زیرا بعد از بستن قرارداد باید آن را اجرا کند. به طور مثال، اگر من با فرزندانم قرارداد بسته باشم که تا پایان تحصیل و ازدواج و... آنان را از نظر مالی حمایت کنم، قطعا اگر درآمد کمی داشته باشم و بخواهم اخلاقی زندگی کنم، نمی توانم به قراردادم عمل کنم و ممکن است فرزندم خسارت ببیند. اما سوال این است که چرا باید چنین قراردادی که نمی توان آن را اجرا کرد، بسته شود؟ متاسفانه یکی از مشکلات کشورهای جهان سوم این است که به اخلاق پیش از قرارداد توجهی نمی کنند.
منبع: متن منقح سخنرانی در بنیاد رحمان، بهمن ماه ۱۳۸۷
پانوشت: در خصوص شمار و تعداد آسیب های اجتماعی در جوامع، مبان پژوهشگران اختلاف نظر وجود دارد، اما بر اساس آخرین تحقیقات رده شناسی توسط جامعه شناسان، در جوامع مدرن ۳۶ آسیب اجتماعی شناسایی شده است.